چهار رساله: منون، فدروس تهتتوس، هیپیاس بزرگ
0 تومان
نویسنده: افلاطون
مترجم: محمود صناعی
ناموجود
چهار رساله: منون، فدروس تهتتوس، هیپیاس بزرگ
نویسنده: افلاطون
مترجم: محمود صناعی
انتشارات هرمس، چاپ دهم ۱۴۰۱
317 صفحه، رقعی، گالینگور
وزن | 600 گرم |
---|
محصولات مرتبط
پرسش هایی از مارکس
اثر حاضر تلاشی است در ردّ ده انتقاد رایج درباره کارل مارکس. هدف نگارنده روشن کردن تفکر مارکس و اندیشههای او و همچنین پاسخگویی به برخی از شبهات درباره آرا و نظرهای مارکس بوده است. مطالب اثر در ده فصل تنظیم شده است و در هر فصل، یکی از انتقادهای رایج مورد نقد و تحلیل قرار گرفته است. در آغاز هر فصل ابتدا دیدگاههای منتقدان، به صورت خلاصه ذکر شده و سپس، براساس گفتههای مارکس پاسخگویی شده است. «مارکس در قرن بیست و یکم» و «مارکس و مارکسیسم»، «مارکس و موجبیتگرایی»، «مارکس و ناکجااندیشی»، «مارکس و اقتصاد» و... عناوین برخی از فصلهای نوشتار حاضر است.
پرسیدن مهم تر از پاسخ دادن است
نام نویسنده : دنیل کلاک و ریموند مارتین
نام مترجم : حمیده بحرینی
نویسندگان این کتاب در زمانهای که بشر بسیار قدرتمندتر و ذهنش بسیار انباشتهتر از دوران سقراط است ما را به شیوه سقراطی به عرصه داشتهها و دانشهایمان میبرند تا در پایان راه، «نمیدانم» سقراط را بر زبانمان جاری سازند. «نمیدانم» که بیان آنان اصل حکمت است. آنان از ما درباره چیزهایی میپرسند که بدیهی و روشن میپنداریم و هر سوالی را درباره آنها احمقانه و دور از خرد. آنان از مکان میپرسند و از جایی که ایستادهایم و از زمان و «آن»ی که بسرمیبریم و اینکه کیستیم، و وقتی از «من»، «مکان من»، «زمان من» و ...سخن میگوییم در واقع از چه سخن میگوییم؟ آیا واقعا مختاریم؟ اگر آری چقدر و تا کجا؟ و اصلا کدام کار ما مختارانه است؟ آیا دانش ما معتبر است و به حقیقت راه میبرد؟
تاریخ جنون
میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی در این کتاب با روش تحلیل گفتمان مفهوم جنون و سیر پیدایش بی خردی و دیوانگی به موازات حاکمیت خرد بر انسان و شکلی از تاریخ که در آن خرد حاکم بر انسان، همسایه او را محبوس میکند و انسان با واسطه زبان بیرحمانه نا دیوانگی، وجود خود و دیگری را به رسمیت میشناسد را بررسی میکند. وی از تابلوی کشتی احمقها برای روی جلد کتاب تاریخ جنون استفاده کردهاست. میشل فوکو در مقدمة کتاب خواهان نگاشتن شکل دیگر دیوانگیست. آن دیوانگیای که «خرد حاکم انسان، همسایة او را محبوس میکند و انسانها از طریق این عمل و با واسطة زبانِ بیرحمانة نادیوانگی با یکدیگر رابطه برقرار میکنند، و وجود یکدیگر را به رسمیت میشناسند». علاوه بر چنین خواستی، فوکو خواستِ دیگری هم دارد: دست یافتن به درجة صفرِ دیوانگی در سیر جنون؛ وی درجا منظور خویش را توضیح میدهد: «زمانی که برداشت انسان از جنون یکدست و نامتمایز بود، زمانی که مرزبندی میان عقل و جنون خود هنوز مرزبندی نشده بود»
تشبه به مسیح
توماس آکمپیس
سایه میثمی
ارزیابی نفوذ پر دامنه و ژرف این کتاب شگرف کوچک در بیش از پانصد سال از سراسر قلمرو و مسیحیت، نامیسر است. پس از خود کتاب مقدس، هیچ اثر دیگری نمیتواند با بصیرت عمیق، وضوح اندیشه و قدرت آن بر هدایتگری، برابری کند.
جهان هولوگرافیک
نام مترجم : داریوش مهرجویی
نظريه اي براي توضيح توانايي هاي فراطبيعي ذهن و اسرار ناشناخته مغز و جسم جهان ما و هر آنچه در آن است، از نظر قطره هاي باران و دانه هاي برف و درختان كاج تا شهابها و ذرات الكترونها و كوانتومها، همه تنها تصاوير شبح گونه اي هستند از واقعيتي دور از دسترس كه خارج از زمان و مكان بر ما فراتابيده مي شود.
نظريه هوموگرافيك بودن جهان نه تنها واقعيتهاي ملموس زندگي ما را دربر مي گيرد، بلكه مي تواند پديده هاي حيرت آوري همچون تله پاتي، نيروهاي فراطبيعي انسان، وحدت كيهاني، درمانهاي معجزه آسا و... را توضيح دهد.
با خواندن جهان هولوگرافيك، با جهاني روبرو مي شويم كه هر ذره آن ويژگيهاي كل آن را در خود دارد و خواننده ايراني بسياري از مفاهيم متافيزيكي را كه ريشه در فلسفه و عرفان شرق دارد در قالب زباني روشن و امروزي باز مي شناسد.
خیرالنساء
خیرالنساء یکی از بهترین آثار قاسم هاشمینژاد است یک رمان کوتاه با زبانی مسحور کننده. زبان در آثار هاشمینژاد همواره اهمیت ویژهای داشته است ولی نثری که او در خیرالنسا به کار برده از جنس دیگریست. نثری که از تسلط بسیار بالای هاشمینژاد بر زبان و ادبیات فارسی و ظرایف آن حکایت دارد. خیر النساء سرگذشتی است نوستالژیک با بن مایه عرفانی. داستانی است بر مبنای راز نهان و علم غیب. روستای پنهان در دل جنگل های پنهان، صحنه رویدادهای داستان است و در خصوص زنی است که توانایی مداوای دیگران را دارد . زنی صاحب کرامت که آوازه اش در شهر می پیچد. اما مصائب و مشکلات زندگی خود را دارد.
قسمتی از نثر کتاب: زمانه عوض شده بود. جویهای پوشیده از پونه و پرسیاوشان که آب درِ خانهها میبرد جا به لولهکشی داد. بخشی از خانه، ارسی سرش، به تعریض کوچه رفت. خیابانهای خاکی زیر لایهای از قیر پوشیده شد. درشکه در شهر جولان به سواری سپرد. جشن تیرگان ورافتاد که یادگار هزاران ساله بود، عزیزداشتِ خاطرهی نجات خاک وطن. نوروزیخوان رفت و با او بهار. هر چه کهنه بود، قدیمی بود، تحقیر شد، طرد شد، از اعتبار افتاد. صحبتهای تازه میشد؛ نسل تازه میرسید و هواهای تازه در سر داشت.
داستان های شکسپیر (۲جلدی)
شاه نامه ها
سيروس شميسا
یک بخش از رویکرد من به شاهنامه تبدیل داستان (story) به تاریخ (history) یا دست کم یافتن ربطی بین آن دو نفر بوده است.
کوروش در سال ۵۳۰ پیش از میلاد از آمودریا گذشت و به جنگ سکاها رفت. پسر ملکه سکاها کشته شد. خود کوروش نیز پس از سه روز از زخمی که خورده بود در گذشت. این حادثه به نحوی یادآور مرگ اسفندیار در جنگ با رستم سکایی است.
آتوسا بزرگترین دختر کوروش همسر داریوش و مادر خشایار بود که زندگی گشتاسب و اسفندیار را به یاد میآورد.
همسر دیگر داریوش آرتیستونه نیز دختر کوروش بود.
تالیف این کتاب برای من ادای دینی به فردوسی بزرگ بود که بخشی از عمرم را که در تنهایی و یاس میگذشت با دنیای شاد و پر غرور او گذراندم. من دیگر چندان امیدی به مردم عادی ندارم و امیدم فقط این است که حداقل دانشجویان ادبیات، دنیای شاهنامه را بشناسند. دنیایی را که در آن هنوز گودرز و طوماس و رستم و رهام و سیاوش و کیخسرو و بهرام گور و بهرام چوبینه و خسرو پرویز زندهاند و دارند در شکوه خود زندگی میکنند. اما اگر دریابند که ما حضور آنان را احساس نمیکنیم، آنان را فراموش کردهایم و دیگر نمیبینم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
نه، هرگز!
باید سیاوش را برای همیشه به یاد داشت و گذاشت که به خوابهای ما هم بیاید و نوید پیروزی دهد.
شاهنامه رزمنامهای گسترده و فراگیر و یکی از بزرگترین شاهکارهای ادبی جهان است که در برگیرندهٔ اسطورهها، رخدادها و تاریخ ایران از آغاز تا حمله اعراب به ایران در سدهٔ هفتم است. در شاهنامه از پنجاه پادشاه (از جمله سه بانو) که بر این سرزمین فرمانروایی کردهاند یاد شده و درونمایهٔ آن تاریخی است. نخستین پادشاه شاهنامه، کیومرث است:
نخستین خدیوی که کشور گشود | سر پادشاهان کیومرث بود |
بازپسین پادشاه شاهنامه یزدگرد سوم است که در جنگ از اعراب شکست خورد. این پنجاه پادشاه و شماری از چهرههای دیگر رخدادهای شگرف و قهرمانانه و گاهی دغلبازانه آفریدند.
شاهنامه داستان قهرمانان ایران باستان است و خواننده را به سدهها و هزارههای ایران باستان بازمیگرداند. فردوسی در اینباره چنین میسراید:
بناهای آباد گردد خراب | ز باران و از گردش آفتاب | |
بنا کردم از نظم کاخی بلند | که از باد و باران نیابد گزند | |
نمیرم از این پس که من زندهام | که تخم سخن را پراکندهام |
شاهنامه به سه بخش اساطیری؛ (از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی؛ (از خیزش کاوهٔ آهنگر تا کشته شدن رستم و فرمانروایی بهمن پسر اسفندیار) و تاریخی؛ (از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر تا گشودن ایران به دست اعراب) بخشبندی میشود.
عشق و نفرت: ازدواج طوفانی لیو و سونیا
نام نویسنده : ویلیام ال.شایرر
نام مترجم : گیتی خوشدل
در واقع خاطراتشان نشان ميدهد از همان آغاز زندگي زناشويي مشكلاتشان شروع شده بود. دو فرد خودراي، كاملا مستقل، ظاهرا اختلاف بين آنها قطعي به نظر ميرسيده است. هرچند عروس فقط 18 سال داشت و تجربهاي در زندگي نداشت، نشان داد كه ميتواند براي تالستوي دنيا ديده 34 ساله زوج مناسبي باشد، تالستوي كه به خطا ميپنداشت همسر جوانش را، با ان تصور قديمي كه زن چگونه ميتواند باشد شكل دهد...
کیمیا پرورده حرم مولانا (روایتهایی از زندگی شمس تبریزی و کیمیا خاتون همراه با نقد رمانهای کیمیا خاتون دختر رومی و ملت عشق)
“کیمیا خاتون” دختر “محمد شاه ایرانی” و “کراخاتون” است. کراخاتون بعد از محمد شاه با “مولانا” ازدواج می کند. مولانا نیز یک سال پیش همسر خود را از دست داده و دارای ۲ پسر به نام های “علاء الدین” و “بهاءالدین” می باشد. کراخاتون به همراه دو فرزندش کیمیا و شمس الدین به منزلگاه خاندان مولانا می روند. چند سال بعد از این ازدواج است که شمس تبریزی وارد زندگی مولانا می شود و شیخ معروف شهر را از پای درس و مدرسه به مجلس سما و عرفان می برد.
شمس که بیش از ۶۰ سال سن دارد عاشق کیمیای نوجوان می شود و او را خواستگاری می کند از این خواستگاری بیشرمانه همه به گریه و زاری می افتند. کیمیا و علا ء الدین نیز که عاشق هم هستند، بسیار پریشان احوال می شوند؛ اما مولانا که مرید شمس است، کیمیا را به مردی که بیش از ۵۰ سال از او بزرگتر است می دهد و …
کنت مونت کریستو (۲جلدی)
کنت مونت-کریستو (به فرانسوی: Le Comte de Monte-Cristo) رمانی از الکساندر دوما(۱۸۰۲-۱۸۷۰)، نویسنده فرانسوی، منتشر شده به سال ۱۸۴۵ است.
ادموند دانتس، دریانوردی زندانی و مسافری مرموز با چندین چهره، میخواهد با ثروتهای افسانهوار خود طبقه اشراف پاریس را به هم بریزد. دانتس در ۱۸۱۵، در روز ازدواجش، به اتهام دروغین طرفداری از ناپلئون در بندر مارسی زندانی میشود و بر اثر سعایت رقیب عشقیاش، فرنان، و رقیب تجاریاش، دانگلار، مدت چهارده سال محبوس میماند و این واقعه، در عین حال، به نفع مقاصد سیاسی یک قاضی جوان و جاهطلب به نام ویلفور است که در زندانیشدن او دست دارد. درسیاهچال پس از چندین سال از زندانی شدنش، متوجه میشود که زندانی دیگری مشغول حفاری جهت فرار کردن از زندان است سرانجام او نیز مشغول به کار میشود و متوجه میشود که او "آبهفاریا" یک کشیش و دانشمندایتالیایی است. آبهفاریا، نقشه گنج سرشار جزیرهی مونتکریستو را در اختیار او میگذارد. ولی درست قبل از اینکه بتوانند نقشه فرار خود را نهایی کنند آبه میمیرد. دانتس با طرح بسیار ماهرانهای از زندان میگریزد، گنج را به دست میآورد، به پاریس میرود و از سه دشمن خود انتقام وحشتناکی میگیرد. دانتس از حد همه قوانین انسانی و الهی فراتر میرود و مانند تقدیر، بیرحم و تزلزلناپذیر میشود. این کتاب، به سبب غنای ابداعات عجیب و غریبش و به لطف صفا و صداقت بیانش، هنوز هم میتواند برای خوانندگان جالب باشد. عجیبترین ماجراها در این اثر نقل میشود. نویسنده پروای حقیقتنمایی ندارد. سبکش روی هم رفته روان و پویاست. با این همه، بسیاری از بخشهای کتاب با حقیقت روانشناختی شخصیتها و امکان وقوع ماجراها مغایرت دارد. شهرت کم نظیر این رمان با نمایشی که خود نویسنده بر اساس آن تنظیم کرد و بر صحنه آورد (سال ۱۸۴۸) ادامه یافت.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.