وزن | 200 گرم |
---|
سکوت
0 تومان
اثر اینگمار برگمن
ترجمه پرویز تاییدی
چاپ 1349
95ص
جلد نرم
به همراه تصاویر فراوان
بسیار کمیاب
ناموجود
محصولات مرتبط
باران عشق (گفت وگو با ناصر چشم آذر)
اين كتاب ثمره يك عمر جوي گرديست، جوي زلالي كه از ميان خانه كودكي من ميگذرد، جويي كه تصوير دست مهربان پدرم را كه در سالن انتظار سينما با پول از جيب بيرون ميآمد و با يك نوار به سوي من برميگشت، از انتهاي خاك سرد با خود مي آورد و از برابر من ميگذراند و به آسمان ميبرد. جويي كه صداي آن از زمزمههاي مادرم از ترانه و ترانه شنيدن، جان ميگيرد و مرا تا خود كودكي ميبرد...
تاریخ موسیقی غرب
پيتر بركهولدر - دانلد جي گراوت - كلاود و پاليسكا
ترجمه: كامران غبرايی
پديدآورندگان تاريخ موسيقي غرب در ويراست هشتم كتاب به كاوش در روند رشد و توسعه موسيقي رفتهاند و آهنگ دگرگونيهايش را از منظر تحولآفرينان واكاوي كردهاند. روششناسي اين رهيافت انسان محور اقتضا ميكند كه مردم - شنوندگان، مخاطبان، منتقدان، اجراكنندگان، و سازندگان - در كانون روايتها جاي داشته باشند، تا بتوان ارزشها و اعتبارها را از ديده آنها بازخواني كرد. بيگمان سرگذشت يكي از بزرگترين آفريدههاي بشر در يك مجلد نميگنجد، با وجود اين، مجموعه حاضر چنان بازبيني و ويرايش شده است كه هر پژوهشگر و هنرپژوهي از محتوايش بهرهمند خواهد شد.
كتابي كه پيش رو داريد، هفت بار پيش از اين بازبيني شده است و همين نكته نشان ميدهد كه «تاريخ موسيقي غرب» در ميان مشتاقان هنر موسيقي جايگاهي برجسته يافته است. روايت نورتن از تاريخ موسيقي در بافتار ساختارهاي اجتماعي و رويدادهاي تاريخي تبيين شده است. عنايت روايتگران اين روايت به امر آموزش و آموزششناسي نيز آشكار است و از اين منظر ميتوان كتاب پيش رو را داستاني بيمانند دانست.
تاریخ هنر (پژوهشی در هنرهای تجسمی از سپیده دم تاریخ تا زمان حاضر)
هورست ولدمار جنسن
ترجمه: پرویز مرزبان
تنوع تجارب تجسمی
بورک فلدمن در این کتاب، از روابط موجود میان شکلهای تجسمی با جنبههای فردی و اجتماعی زندگی سخن میگوید و علاوه بر آن قالبهای اصلی هنرهای تجسمی یعنی معماری و پیکرهسازی، نقاشی، عکس و سینما را با ذکر مقایسههای تاریخی و تفسیر آثار هنرمندان برجسته معاصر، بررسی میکند .عناوین برخی از فصلهای کتاب بدین قرار است :کاربردهای شخصی و اجتماعی هنر، کاربردهای مادی هنر، شیوه دقت عینی، شیوه نظام صوری، شیوه عاطفی (از احساس تا هیجان)، شیوه تخیلی، ساختار هنر، سامان بخشی عناصر، تاثیر متقابل کار ماده هنری و محتوای هنری، پیکر تراشی (پیکره سازی)، تصاویر متحرک، و مسائل نقد هنر.
خط چهار جلدی گرمارودی
درک و دریافت موسیقی
نام نویسنده : راجر کیمی ین
نام مترجم : حسین یاسینی
درك و دريافت موسيقي، با بررسي تفصيلي سبكها و گونههاي مدوّن موسيقي غرب از قرون وسطا تا آغاز دهه 1990 و نيز تأملي كوتاه اما آموزنده بر برخي از گونههاي موسيقي غيرغربي، مطالبي را فراهم ميآورد كه آگاهي از آنها براي هر علاقهمند جدّي موسيقي ضروري است. بهكارگيري واژگان و مفاهيم موسيقايي، اجتناب از تحليلهاي سليقهاي يا احساساتي، تحليل اوضاع اجتماعي هر دوره براي درك روشن ويژگيهاي سبكشناسانه موسيقي آن، خلاصهاي از سرگذشت آهنگسازان مهم هر دوره و تحليل زنده نمونههايي از آثار آنان و حتا بررسي موسيقي مردمپسند غربي با معيارهاي علمي، همگي از مواردي هستند كه كتاب راجر كِيمييِن را در نوع خود شاخص و ارزشمند ساختهاند. گرچه اين كتاب نگرشي بسيار تخصصي به موسيقي ندارد اما شاخصترين فصلهاي تاريخ موسيقي غرب، پُركاربردترين فرمها و خلاصهاي از ويژگيهاي سبكهاي گوناگون آن را در خود جاي داده و ميتواند زمينهاي بسيار مناسب براي مطالعهاي ژرفتر در اين زمينهها فراهم آورد. شمار فراوان طرحهاي شنيدني، كه لحظه به لحظه مهمترين نكتههاي موسيقايي در آنها بازگو ميشود، سببِ ارتباط ملموس با موسيقي و مطالب كتاب شده و خواننده را ياري ميدهد تا درست بودن برداشتهايش را از مطالب كتاب محك بزند. نسخه انگليسي اين كتاب داراي نوارها يا ديسكهايي است كه قطعههاي موجود در طرحهاي شنيدني را شامل ميشود. شماري از اين آثار ــبراي نمونه، سنفوني شماره 40 موتسارت، سنفوني شماره 5 بتهوون و كنسرتوي بهار از چهار فصل ويوالديــ را ميتوان ميان نوارهاي كلاسيك موجود در ايران يافت و دستيابي به بسياري از آنها البته آسان نيست. اميد است كه پس از نشر كتاب امكان تكثير اين نوارهاي همراه ــكه ارزش آموزشي فراوان دارندــ فراهم شود … از ياد نبريم كه موسيقي تا شنيده نشود موسيقي نيست.
زندگی و هنر پیکاسو
سرگذشت من
سینماگران بزرگی مانند بیلی وایلدر و جان هیوستن، که با مریلین مونرو کار کرده بودند، گفتهاند که او تنها جذاب و دلفریب نبود، بلکه به ویژه در ایفای نقشهای کمدی استعدادی کمنظیر داشت. آنچه تاکنون ناشناخته مانده بود، این است که مریلین مونرو دستی در نوشتن هم داشتهاست. او مجموعهای از یادداشتهای روزانه و حتی چند شعر از خود را به جا گذاشته که اکنون برای اولین بار به چاپ میرسد. مریلین مونرو از نادر ستارگان هالیوود بود که به کتاب و ادبیات علاقه داشت و مرتب به کتابفروشی سر میزد و کتاب میخرید.
او با آثار نویسندگان بزرگی مانند فیودور داستایفسکی، ساموئل بکت، جوزف کنراد، ارنست همینگوی و جان استاینبک آشنایی داشت و از سال ۱۹۵۶ تا سال ۱۹۶۱ همسر آرتور میلر، نمایشنامهنویس نامی آمریکا بود. مریلین مونرو از روی نیازی درونی و نه برای انتشار دست به قلم برده بود.
او این یادداشتها را عمدتاً از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۶۲ نوشتهاست، روی هر چیزی که دم دست او بودهاست: از دفتر یادداشت تا کاغذ مارکدار هتل یا دستمال رستوران؛ از دستور آشپزی گرفته تا یادداشتهایی دربارهٔ خودکشی. مریلین مونرو، برخلاف تصور همگان در نوشتههای خود زنی خویشتندار است. از همه چیز حرف میزند، احساسات نهانی، دردها و ترسهای خود را بیان میکند، اما از زندگی جنسی خود هیچ چیز نمیگوید.
یکی از شعرهای او دربارهٔ خودکشی با پریدن از روی پل بروکلین است. مونرو در این شعر گفته که این پل زیباتر از آن است که آدم خودش را از بالای آن پرت کند.
فیلم همچون فلسفه (اندیشیدن بر پرده)
نویسنده : توماس ای.وارتنبرگ
ترجمه : ستاره نوتاج ،مجید پروانهپور
کتاب ساده و تاملبرانگیز فیلم همچون فلسفه دربارهی این موضوع است که فیلمها چگونه در ایدههای پیچیدهی فلسفی به کندوکاو میپردازند . نویسنده در این کتاب که با قلمی روشن و سرگرمکننده نوشته شده است ،به توانایی فیلمها برای بحث و حتی نقد ایدههایی میپردازد که بسیاری از فلاسفه قرنهای متمادی درگیر آن بودهاند : ایدههایی همچون ماهیت شخص بودن ،مبنای اخلاق و شکگرایی معرفتشناختی .
نویسنده نخست بحث میکند که چگونه فرمهای خاص گفتمانهای فلسفی به شیوهای سینمایی بیان میشوند ،و سپس تبیینی نظاممند از روشهایی که فیلمها میتوانند به فلسفه بپردازند ،ارائه میکند . نویسنده با تمرکز بر فیلمهای مردی که لیبرتی والانس را کشت ،عصر جدید ،ماتریکس ، درخشش ابدی یک ذهن پاک ، مرد سوم ، چشمک ، و امپایر ، نشان میدهد که چگونه در این فیلمها ایدههای فلسفی مهمی طرح میشود . خواندن کتاب حاضر برای دانشجویان فلسفه که به سینما ، زیباییشنایی و نظریهی فیلم علاقه دارند مفید است . همچنین فیلم دوستانی که به دلالتهای فلسفی فیلمها علاقهمندند نیز میتوانند از این کتاب بهره ببرند .
گفتگو با ایران درودی
ایران درّودی نامی آشنا در عرصه نقاشی امروز ایران است که بیش تر با رنگ ها و فضاهای خاص و منحصر به فردش که ملهم از نورهای درونی اویند ، شناخته می شود ؛ نورهایی که هر بار به شکلی در قلم موی نقاش ، خود را یافته و بر زمینه ای از بی تابی ها و رویاهای او یاس و امید های ما را نمایانده اند .
به این خاطر است که شکل ها و حجم ها از خود ، بیرون زده اند و در هیچ قاب و قالبی نمی گنجند . همچنان که پرنده را شاید اما پرواز را نمی توان در هیچ قفسی حبس کرد.
رنگ و فضا در نقاشی های درّودی بیش از همه با حس و حال نقاش و مخاطبانش سر وکار دارد . این حس و حال ها در نقاشی های او ساکن و یکسان نیستند و مدام جا عوض می کنند و به شکلی دیگر در می آیند . از غم ها به شادی می گریزند و از مرهم به درد . به همین دلیل در نقاشی های او هیچ رنگی فارغ از حس و حال نیست .
گوش ون گوگ (یک داستان واقعی)
وَنسان وَن گوگ یا فینسِنت ویلم فان خوخ (به هلندی: Vincent Willem van Gogh) (زادهٔ ۳۰ مارس ۱۸۵۳ - درگذشتهٔ ۲۹ ژوئیهٔ ۱۸۹۰) یک نقاش پسادریافتگرهلندی بود، که کارش تأثیر گستردهای بر هنر قرن بیستم داشت. کار او شامل پرترهها، خودنگارهها، مناظر، طبیعت بیجان، سروها، مزارع گندم و گلهای آفتابگردان است. او از کودکی به نقاشی علاقه داشت ولی تا اواخر دههٔ دوم زندگیاش نقاشی نکرد. او بسیاری از کارهای شناختهشدهاش را در دو سال آخر زندگیاش تکمیل کرد. وی در یک دهه بیش از۲٬۱۰۰ کار هنری تولید کرد که شامل ۸۶۰ نقاشی رنگ روغن و بیش از ۱٬۳۰۰ نقاشی با آبرنگ، طراحی و چاپ میشود.
وَنسان وَن گوگ که از بیماری روانی رنج میبرد، در دسامبر ۱۸۸۸ گوش چپ خود را با تیغ سلمانی برید. دربارهٔ اصل ماجرا تردیدی وجود ندارد و خود نقاش هم در دو خودنگاره تصویر خود را با گوش باند پیچی شده کشیدهاست. ون گوگ تا روز ۲۳ دسامبر دو گوش درست داشت، اما روز بعد که او را در بستر غرق خون یافتند، جای گوش چپ او خالی بود و به یاد نمیآورد چه بلایی به سرش آمدهاست. دربارهٔ چگونگی ماجرا حرف و حدیث زیاد است و دو روایت بر سر زبانها است:
اول: ون گوگ، که در اوایل سال ۱۸۸۸ به توصیه برادر کوچک و مهربانش تئو به شهر آرل در جنوب فرانسه کوچ کرده بود، چند ماه بعد به ناراحتی روحی و افسردگی شدید دچار شد؛ او در کابوسهای وحشتناک و هذیانآلود دست و پا میزد و به عوالم جنون نزدیک میشد. هنرمند رنجور و حساس که از مدتی پیش در گوش چپ خود صداهایی تحملناپذیر میشنید، تصمیم گرفت با اقدامی قطعی خود را از شر گوش راحت کند.
دوم: روایت دیگر این است که ون گوگ به یک روسپی به نام راشل دل بسته بود و چون مال و منالی نداشت به او بدهد، به دلبر خود قول داده بود که به او یک «هدیه گرانبها» تقدیم کند، و این البته گوش خودش بود. برای این روایت گواه واقعی وجود دارد، زیرا راشل واقعاً گوش بریده را دریافت کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.