جلد: گالینگور
قطع: رحلی
کاغذ: گلاسه رنگی
صفحات: ۱۲۰
جلد: گالینگور
قطع: رحلی
کاغذ: گلاسه رنگی
صفحات: ۱۲۰
وزن | 600 گرم |
---|
اين كتاب ثمره يك عمر جوي گرديست، جوي زلالي كه از ميان خانه كودكي من ميگذرد، جويي كه تصوير دست مهربان پدرم را كه در سالن انتظار سينما با پول از جيب بيرون ميآمد و با يك نوار به سوي من برميگشت، از انتهاي خاك سرد با خود مي آورد و از برابر من ميگذراند و به آسمان ميبرد. جويي كه صداي آن از زمزمههاي مادرم از ترانه و ترانه شنيدن، جان ميگيرد و مرا تا خود كودكي ميبرد...
نام نویسنده : آنتونن آرتو
نام مترجم : نسرین خطاط
اهمیت و شهرت این کتاب حیرت انگیز تنها به این علت نیست که دنیای تئاتر را منقلب و دگرگون کرد.«تئاتر و همزادش»فراسوی یک بیانیه در مورد تئاتر بینشی عمیق و فلسفی نسبت به زندگی و انسان است.آنتونن آرتو را نیچه ی دنیای تئاتر می دانند.وی از تبار هنرمندان و عصیاگر شوریده ای چون رمبو و وان گوگ است که از فضای مسموم و آلوده ی محیط و اجتماع خود در رنج بود ودر طلب هوای تازه و هنری نو تا مرز جنون پیش رفت.آرتور در این کتاب،تئاتری را که تنها مایه ی تفریح وسرگرمی تماشاگر باشد محکوم میکند وبه جست و جوی نمایش خالص و ناب میرود که از تمامی امکانات صحنه بهره گیرد و به کمک ابزار فراز بانی مانند موسیقی،نور،حرکات و اشارات،به ناخودآگاه تماشاگر را یابد،نیروهای شگفت انگیز درونی اش را فراخواند،عصیانی در وجودش برانگیزد تا سرانجام او را به نوعی رهیدگی و پالایش رهنمون گردد.به همین جهت با شدت به تئاتر روان شناختی غرب که نمایش را به اسارت متن مولف کارگردان می افزاید آرتو در جست و جوی گوهره ی ناب تئاتر به سوی تراژدی باستان،نمایش های مذهبی قرون وسطی و تئاتر مشرق زمین باز میگردد.
پيتر بركهولدر - دانلد جي گراوت - كلاود و پاليسكا
ترجمه: كامران غبرايی
پديدآورندگان تاريخ موسيقي غرب در ويراست هشتم كتاب به كاوش در روند رشد و توسعه موسيقي رفتهاند و آهنگ دگرگونيهايش را از منظر تحولآفرينان واكاوي كردهاند. روششناسي اين رهيافت انسان محور اقتضا ميكند كه مردم - شنوندگان، مخاطبان، منتقدان، اجراكنندگان، و سازندگان - در كانون روايتها جاي داشته باشند، تا بتوان ارزشها و اعتبارها را از ديده آنها بازخواني كرد. بيگمان سرگذشت يكي از بزرگترين آفريدههاي بشر در يك مجلد نميگنجد، با وجود اين، مجموعه حاضر چنان بازبيني و ويرايش شده است كه هر پژوهشگر و هنرپژوهي از محتوايش بهرهمند خواهد شد.
كتابي كه پيش رو داريد، هفت بار پيش از اين بازبيني شده است و همين نكته نشان ميدهد كه «تاريخ موسيقي غرب» در ميان مشتاقان هنر موسيقي جايگاهي برجسته يافته است. روايت نورتن از تاريخ موسيقي در بافتار ساختارهاي اجتماعي و رويدادهاي تاريخي تبيين شده است. عنايت روايتگران اين روايت به امر آموزش و آموزششناسي نيز آشكار است و از اين منظر ميتوان كتاب پيش رو را داستاني بيمانند دانست.
دومینیک آتون همراه با دنی دایر
ترجمهی وحید نمازی
این کتاب شامل نُه داستان تکاندهندهی حقیقی از سختترین هوادران فوتبال دنیا است.
دومینیک آتون در مقدمهی این کتاب آورده است:
«آنچه در این کتاب میخوانید، داستانهایی است دربارهی بیرحمترین، وحشتناکترین و پرشورترین تشکیلات هوادارن فوتبال جهان. فکر میکردید که انگلیس سرسختترین و سازمانیافتهترین تشکیلات طرفداران و تماشاگران فوتبال جهان را دارد؟ دوباره فکر کنید! ما در این داستان کاری کردهایم که دید شما را تغییر میدهد، به دیدار دستههایی از بچههای شرور رفتهایم، در قلمرو آنها و تحت شرایط سخت حکمفرماییشان، با رهبران تشکیلات آنها دیدار کردهایم که این دیدارها همیشه هم خوب و بهیادماندنی از آب در نیامدند.
ما گروه کوچکی بودیم ـ متشکل از من، یک مدیر تولید، یک کارگردان و یک محقق که برای به تصویر کشیدن فعالیت این گروهها و ساخت یک سریال تلویزیونی سفر میکردیم ـ ولی در واقع به سختی و چهارچشمی هوای یکدیگر را داشتیم. چرا که زمانهایی میرسید که به شدت نیاز به حمایت و مراقبت احساس میشد. اتفاق افتاد که به ما شلیک کردند، ما را با سنگ زدند، تعقیبمان کردند و یا به طرفمان گاز اشکآور شلیک کردند.
تهدیدمان کردند. کلکل کردیم و با آنها مشاجره کردیم و همیشه هم میدانستیم که ممکن است سالم به خانه برنگردیم.
ما درست یک بازی پیش از آن که هولیگانهای آرژانتینی تا پایان فصل از سفر به شهرهای دیگر به همراه تیمهای مورد علاقهشان منع شوند آنجا بودیم و روزهایی را در ایتالیا گذراندیم که در همان ایام، کل لیگ به هم ریخت و هولیگانهان چند پلیس را کشتند.
در هلند از ترس جانمان فرار را بر قرار ترجیح دادیم و در گالاتاسرای ترکیه از برابر دوربینهای پلیس متواری شدیم.
به صربستان رفتیم تا با سران تشکیلاتی از هولیگانها که متهم به جنایات جنگی شده بودند از نزدیک ملاقات کنیم و زمانی که در برزیل همراه با یکی از تشکیلات هواداری به سفری برای دیدن مسابقهی تیم آنها میرفتیم ، شیشهی اتوبوسمان در اثر تیراندازی هواداران دیوانهی تیم حریف خرد شد. در لهستان هم شورش تمام و کمالی را از نزدیک حس کردیم.
ما در کنار کثیفترین تشکیلات هواداری فوتبال و در جایگاههایشان در استادیومهای مختلف ایستادیم و شنیدیم چگونه از جوانانی که دستوران رهبران آن تشکیلات را بیچون و چرا اجرا میکنند، بهرهکشی میشود. ما دقیقا به درون سازمانهای مخوف آنها راه پیدا کردیم و با سرکردههایشان به گفتوگو نشستیم.
کار ما درست مثل یک گردباد واقعی بود. طی نود روز از نه کشور گذشتیم، با تشکیلات هواداری فوتبال در آن کشورها آشنا شدیم و سرسختترین سازمانهای هولیگانها در جهان را شناختیم. گاهی لبخندی واقعی بر لب داشتیم و زمانی هم از شدت ترس نزدیک بود خودمان را خیس کنیم!
این ماجرای واقعی رویدادهایی است که طی این مدت برایمان اتفاق افتاد. بعضیهایش را دوربینمان ضبط کرد و در بیشترش هم اجازه نداشتیم دوربین را روشن کنیم یا از پخش صحنههای ضبط شده معذور بودیم. میشود گفت که این کتاب، نسخهی تدوین نشدهی ماجراهای ماست که بیشک، پدیدآوردنش مثل یک انفجار بزرگ، حسابی سر و صدا میکند.»
نام نویسنده : الکس فرگوسن
نام مترجم : شایان سادات
این کتاب ماجرای زندگی مردی است که توانسته از دل سختی ها افتخار بیرون بکشد. مردی که زندگی برایش به مفهوم کار است و کار نیز به معنای خلاقیت و این هر دو را چنان به هم پیوند زده که تبدیل به یکی از خلاق ترین و ماندگار ترین مردان روزگار خود شده است. این کتاب فقط درباره فوتبال نیست درباره مدیریت زندگی و کار است. مدیریت آرزوها و برنامه ریزی برای آن ها تا قله دستیابی . حکایت سرسختی مردی است که نظم بریتانیایی اش را با خلاقیت جوان گرایی در هم آمیخته تا به ما نشان دهد که هیچ کدام از این دو عنصر به تنهایی برای موفقیت کافی نیست و فقط با ترکیب دو عنصر نظم و خلاقیت می توان به راهی گام گذاشته تا همیشه در اوج باشی . این کتاب نه تنها کتاب راهنمایی برای اهالی فوتبال است بلکه برای هر خواننده ای که به خود و آرزوهایش ایمان دارد خواندنی است. زندگی نامه ای که مدیریت را به ما می آموزد.
پیر کابان
علی اکبر معصوم بیگی
وَنسان وَن گوگ یا فینسِنت ویلم فان خوخ یک نقاش نامدار هلندی بود. هرچند او در زمان حیاتش در گمنامی به سر میبرد و در تمام طول عمر خود تنها یک تابلو فروخت،اما اکنون به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نقاشان پسادریافتگر شناخته میشود.
ون گوگ جوانی خود را به عنوان دلال آثار هنری و معلم گذراند. مدتی نیز در انگلستان و همچنین در میان کارگران معادن زغال سنگ بلژیک به عنوان مبلغ مسیحی فعالیت کرد. وی فعالیتهای جدی خود را به عنوان طراح و نقاش از سال ۱۸۸۰ و در سن ۲۷ سالگی شروع کرد. او از آنجاکه در سن ۳۷ سالگی درگذشت، در واقع تمام آثارش را در ۱۰ سال آخر عمر خویش آفرید که شامل بیش از ۹۰۰ نقاشی، بیش از ۱۱۰۰ طراحی و ۱۰ چاپ میباشد. ون گوگ شیفته نقاشی از مردم طبقه کارگر مانند تابلوی سیبزمینیخورها، کافههای شبانه مانند تراس کافه در شب، مناظر طبیعی فرانسه، گلهای آفتابگردان، شبهای پرستاره و خودنگاره بود. وی در اواخر عمر به شدت از بیماری روانی و فشار روحی رنج میبرد و به اعتقاد اکثریت همین موضوع به خودکشی او منجر شد.
با آنکه ونسان ونگوگ در سراسر عمر کوتاه و به ویژه در ده ساله واپسین زندگی خود سرنوشتی اندوهبار و تراژیک داشت و از هنر چون ابزرا نجات شخصی بهره گرفت اما هرگز این حال و هوای تراژیک (جز در یکی دو مورد) در آثار او تاثیر نگذاشت و نقاشی های ونسان همچنان شاد، پر شور و شرر، سرزنده و ستایشگر زندگی، انسان و طبیعت ماند.
تنها پس از بحران نخستین حمله های جنون، قطع رابطه با گوگن و سرانجام انتقال به بیمارستان روانی سن رمی است که تاثرات روحی ونسان خود را به تمامی در چند تابلو نشان می دهد و رنگ و خط و طرح صورتی چرخان، پیچ در پیچ و طوفان زا به خود می گیرد؛ شب پر ستاره اوج این عذاب و درد روحی است…
سینماگران بزرگی مانند بیلی وایلدر و جان هیوستن، که با مریلین مونرو کار کرده بودند، گفتهاند که او تنها جذاب و دلفریب نبود، بلکه به ویژه در ایفای نقشهای کمدی استعدادی کمنظیر داشت. آنچه تاکنون ناشناخته مانده بود، این است که مریلین مونرو دستی در نوشتن هم داشتهاست. او مجموعهای از یادداشتهای روزانه و حتی چند شعر از خود را به جا گذاشته که اکنون برای اولین بار به چاپ میرسد. مریلین مونرو از نادر ستارگان هالیوود بود که به کتاب و ادبیات علاقه داشت و مرتب به کتابفروشی سر میزد و کتاب میخرید.
او با آثار نویسندگان بزرگی مانند فیودور داستایفسکی، ساموئل بکت، جوزف کنراد، ارنست همینگوی و جان استاینبک آشنایی داشت و از سال ۱۹۵۶ تا سال ۱۹۶۱ همسر آرتور میلر، نمایشنامهنویس نامی آمریکا بود. مریلین مونرو از روی نیازی درونی و نه برای انتشار دست به قلم برده بود.
او این یادداشتها را عمدتاً از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۶۲ نوشتهاست، روی هر چیزی که دم دست او بودهاست: از دفتر یادداشت تا کاغذ مارکدار هتل یا دستمال رستوران؛ از دستور آشپزی گرفته تا یادداشتهایی دربارهٔ خودکشی. مریلین مونرو، برخلاف تصور همگان در نوشتههای خود زنی خویشتندار است. از همه چیز حرف میزند، احساسات نهانی، دردها و ترسهای خود را بیان میکند، اما از زندگی جنسی خود هیچ چیز نمیگوید.
یکی از شعرهای او دربارهٔ خودکشی با پریدن از روی پل بروکلین است. مونرو در این شعر گفته که این پل زیباتر از آن است که آدم خودش را از بالای آن پرت کند.
وَنسان وَن گوگ یا فینسِنت ویلم فان خوخ (به هلندی: Vincent Willem van Gogh) (زادهٔ ۳۰ مارس ۱۸۵۳ - درگذشتهٔ ۲۹ ژوئیهٔ ۱۸۹۰) یک نقاش پسادریافتگرهلندی بود، که کارش تأثیر گستردهای بر هنر قرن بیستم داشت. کار او شامل پرترهها، خودنگارهها، مناظر، طبیعت بیجان، سروها، مزارع گندم و گلهای آفتابگردان است. او از کودکی به نقاشی علاقه داشت ولی تا اواخر دههٔ دوم زندگیاش نقاشی نکرد. او بسیاری از کارهای شناختهشدهاش را در دو سال آخر زندگیاش تکمیل کرد. وی در یک دهه بیش از۲٬۱۰۰ کار هنری تولید کرد که شامل ۸۶۰ نقاشی رنگ روغن و بیش از ۱٬۳۰۰ نقاشی با آبرنگ، طراحی و چاپ میشود.
وَنسان وَن گوگ که از بیماری روانی رنج میبرد، در دسامبر ۱۸۸۸ گوش چپ خود را با تیغ سلمانی برید. دربارهٔ اصل ماجرا تردیدی وجود ندارد و خود نقاش هم در دو خودنگاره تصویر خود را با گوش باند پیچی شده کشیدهاست. ون گوگ تا روز ۲۳ دسامبر دو گوش درست داشت، اما روز بعد که او را در بستر غرق خون یافتند، جای گوش چپ او خالی بود و به یاد نمیآورد چه بلایی به سرش آمدهاست. دربارهٔ چگونگی ماجرا حرف و حدیث زیاد است و دو روایت بر سر زبانها است:
اول: ون گوگ، که در اوایل سال ۱۸۸۸ به توصیه برادر کوچک و مهربانش تئو به شهر آرل در جنوب فرانسه کوچ کرده بود، چند ماه بعد به ناراحتی روحی و افسردگی شدید دچار شد؛ او در کابوسهای وحشتناک و هذیانآلود دست و پا میزد و به عوالم جنون نزدیک میشد. هنرمند رنجور و حساس که از مدتی پیش در گوش چپ خود صداهایی تحملناپذیر میشنید، تصمیم گرفت با اقدامی قطعی خود را از شر گوش راحت کند.
دوم: روایت دیگر این است که ون گوگ به یک روسپی به نام راشل دل بسته بود و چون مال و منالی نداشت به او بدهد، به دلبر خود قول داده بود که به او یک «هدیه گرانبها» تقدیم کند، و این البته گوش خودش بود. برای این روایت گواه واقعی وجود دارد، زیرا راشل واقعاً گوش بریده را دریافت کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.