کمدی الهی (۳جلدی)(شومیز)

دانته آلیگیری

مترجم: کاوه میر عباسی

کمدی الهی سه‌گانه‌ایست به شعر که دانته آلیگیری، شاعر و نویسنده ایتالیایی نوشتن آن‌را در سال ۱۳۰۸ میلادی آغاز کرد و تا زمان مرگش در سال ۱۳۲۱ میلادی کامل کرد. این کتاب از زبان اول شخص است و دانته در این کتاب، سفر خیالی خود را به دوزخ، برزخ وبهشت تعریف می‌کند. کمدی الهی یکی از اولین کتاب‌های ادبیات ایتالیا است و از بزرگترین آثار در ادبیات جهان به شمار می‌آید. این کتاب کمک کرد تا زبان توسکانی و شیوهٔ نوشتاری آن به استانداردی برای زبان ایتالیایی تبدیل شود.

این کتاب در ابتدا کمدی (به ایتالیایی: Commedìa) نام داشت و بعدها جیووانی بوکاچیو (نویسنده هم عصر دانته) واژهٔ الهی را به آن افزود و نام کمدی الهی برای اولین بار در چاپ ونیز به سال ۱۵۵۵ بر جلد این کتاب ظاهر شد.

در سفر دانته به دنیای پس از مرگ، دو راهنما او را همراهی می‌کنند؛ در دوزخ و برزخ راهنمای او «ویرژیل»، شاعر رومی است که چند قرن پیش از دانته زندگی می‌کرده، و در بهشت راهنمای او بئاتریس پورتیناری است که دانته او را دوست می‌داشته و در کتاب زندگانی نو به شرح عشق خود به او پرداخته‌است.«البته در برخی منابع ذکر شده که بئاتریس همانند ویرژیل (که سمبول عقل و منطق بشری است ) جنبه ی سمبولیک داشته و مظهر عشق و فروغ الهی است . و اشاره دانته به عشق زمینی خود در کتابی با مضمون خدا و فروغ و حد اعلای کمال بعید به نظر می رسد.» (به نقل از شجاع الدین شفا)

دانته در این کتاب از مراحل مختلف دوزخ، برزخ و بهشت می‌گذرد و در این مراحل با شخصیت‌های مختلف تاریخی برخورد می‌کند، تا عاقبت در آخرین مرحله بهشت به دیدار خدا می‌رسد.

شجاع‌الدین شفا اولین مترجم فارسی این اثر بزرگ به زبان فارسی، (چاپ نخست سال ۱۳۳۵ انتشارات امیرکبیر) در مقدمه‌ای مبسوط به بررسی کمدی الهی، زندگی و آثار دانته، نقش و تأثیر کمدی الهی بر ادبیات جهان پس از خود، پرداخته است. کمدی الهی پس از انقلاب دیگر تجدید چاپ نشد، تا سال‌ها نایاب بود تا اینکه سرانجام دوباره از وزارت ارشاد مجوز نشر گرفت اما در آغاز آن توضیحی اضافه شد مبنی بر اینکه شجاع‌الدین شفا، از «معاندین» انقلاب بوده و چاپ این کتاب دلیلی بر توجیه و تأیید شخصیت مترجم نیست.
طی دهه‌های اخیر، برخی این اثر را با ارداویراف‌نامه که در اواخر دورهٔ ساسانیان به زبان و خط پهلوی نوشته شده مقایسه کرده‌اند. ارداویراف‌نامه حدود هزار سال پیش از کمدی الهی به سفر به دنیای پس از مرگ می‌پردازد. در ایران، در دو اثر باستانی دیگر غیر از ارداویراف‌نامه، موضوع سفر به دنیای پس از مرگ را ثبت کرده‌اند: کتیبه کرتیر در سرمشهد متعلق به دوران ساسانیان و دیگری در افسانه ویشتاسب یا گشتاسب‌شاه.

کمدی الهی (۳جلدی)

نام نویسنده : دانته آلیگیری

نام مترجم : شجاع الدین شفا

کمدی الهی سه‌گانه‌ایست به شعر که دانته آلیگیری، شاعر و نویسنده ایتالیایی نوشتن آن‌را در سال ۱۳۰۸ میلادی آغاز کرد و تا زمان مرگش در سال ۱۳۲۱ میلادی کامل کرد. این کتاب از زبان اول شخص است و دانته در این کتاب، سفر خیالی خود را به دوزخ، برزخ و بهشت تعریف می‌کند. کمدی الهی یکی از اولین کتاب‌های ادبیات ایتالیا است و از بزرگترین آثار در ادبیات جهان به شمار می‌آید. این کتاب کمک کرد تا زبان توسکانی و شیوهٔ نوشتاری آن به استانداردی برای زبان ایتالیایی تبدیل شود.

این کتاب در ابتدا کمدی (به ایتالیایی: Commedìa) نام داشت و بعدها جیووانی بوکاچیو (نویسنده هم عصر دانته) واژهٔ الهی را به آن افزود و نام کمدی الهی برای اولین بار در چاپ ونیز به سال ۱۵۵۵ بر جلد این کتاب ظاهر شد.

در سفر دانته به دنیای پس از مرگ، دو راهنما او را همراهی می‌کنند؛ در دوزخ و برزخ راهنمای او «ویرژیل»، شاعر رومی است که چند قرن پیش از دانته زندگی می‌کرده، و در بهشت راهنمای او بئاتریس پورتیناری است که دانته او را دوست می‌داشته و در کتاب زندگانی نو به شرح عشق خود به او پرداخته‌است.

دانته در این کتاب از مراحل مختلف دوزخ، برزخ و بهشت می‌گذرد و در این مراحل با شخصیت‌های مختلف تاریخی برخورد می‌کند، تا عاقبت در آخرین مرحله بهشت به دیدار خدا می‌رسد.

شجاع‌الدین شفا اولین مترجم فارسی این اثر بزرگ به زبان فارسی، (چاپ نخست سال ۱۳۳۵ انتشارات امیرکبیر) در مقدمه‌ای مبسوط به بررسی کمدی الهی، زندگی و آثار دانته، نقش و تأثیر کمدی الهی بر ادبیات جهان پس از خود، پرداخته است. کمدی الهی پس از انقلاب دیگر تجدید چاپ نشد، تا سال‌ها نایاب بود تا اینکه سرانجام دوباره از وزارت ارشاد مجوز نشر گرفت اما در آغاز آن توضیحی اضافه شد مبنی بر اینکه شجاع‌الدین شفا، از «معاندین» انقلاب بوده و چاپ این کتاب دلیلی بر توجیه و تأیید شخصیت مترجم نیست.
طی دهه‌های اخیر، برخی این اثر را با ارداویراف‌نامه که در اواخر دورهٔ ساسانیان به زبان و خط پهلوی نوشته شده مقایسه کرده‌اند.ارداویراف‌نامه حدود هزار سال پیش از کمدی الهی به سفر به دنیای پس از مرگ می‌پردازد. در ایران، در دو اثر باستانی دیگر غیر از ارداویراف‌نامه، موضوع سفر به دنیای پس از مرگ را ثبت کرده‌اند: کتیبه کرتیر در سرمشهد متعلق به دوران ساسانیان و دیگری در افسانه ویشتاسب یاگشتاسب‌شاه.

رساله الغفران

ابوالعلاء معری

ترجمه: فرشاد عربی

رساله الغفران (به معنای: نامه آمرزش) یک معراج‌نامه است که ابوالعلا معری در پاسخ به نامهٔ دوست خود، علی ابن منصور، معروف به ابن قارح، نوشته است. ابن قارح از ادیبان مشهور حلب بوده و همیشه بر ادیبان و شاعران این انتقاد را داشته که شاعران به سبب بعضی گفتار یا اعمالشان مانند مهمل شمردن فرائض دینی یا نوشیدن شراب یا غزل سرایی به دوزخ می‌روند.

ابوالعلا رساله الغفران را از زبان ابن قارح نوشته است تا برای مردم، وسعت رحمت خدا را روشن کند و به آنها بفهماند که بیشتر شاعران مسلمان و سخنوران دوران جاهلیت که به عقیدهٔ بعضی از فقها اهل دوزخند، ممکن است اهل بهشت باشند؛ یعنی بدون توجه به بدنامی آن‌ها در زندگی یا نسبت‌هایی که مردم مانند کفر یا زندیق به آنها می‌داده‌اند یا ترک فرائض دینی بعید نیست که در نتیجهٔ ایمان به خدا یا نیکوکاری یا خیراندیشی از آتش نجات یافته باشند.

ابوالعلا در این رساله، بر عقاید بعضی از دانشمندان و ادیبان و فقها در مورد شعر و ادب و روایات مذهبی خرده می‌گیرد و خرده‌گیری‌های او با نیش‌هایی تلخ و مقداری هزل آمیخته است. پس از آنکه ابولعلا جایگاه ابن قارح را در بهشت تصور می‌کند، به وصف بهشت و اشیاء موجود در آنجا مانند درختی که بر شرق و غرب سایه می‌افکند و درختی که دارای تمام وسایل نعمت است می‌پردازد و از شرابی که مستی ندارد و در جام‌های زرین و صراحی‌ها سخن می‌گوید. آنگاه برای ابن قارح سیاحت در بهشت را تصور می‌کند. ابن قارح در میان این گردش بعضی از شاعران دوران جاهلیت مانند: اعشی و زهیر و حسان ابن ثابت را می‌بیند و دیگرانی را می‌بیند که تمام آنها پیش از ظهور اسلام و بعثت محمد می‌زیسته‌اند و به سبب نیکوکاری با ایمان به خدا وارد بهشت گردیده‌اند.

عمر فروخ نویسندهٔ کتاب «ابوالعلاء فیلسوف معره» به الهام گرفتن دانته از رساله الغفران در نوشتن کمدی الهی اشاره می‌کند؛ و سبک داستان‌نویسی و تحول فکر او و نقد احوال قهرمانان داستان یعنی یکی را در بهشت گذاشتن و دیگری را در دوزخ جای دادن را همگی از رساله الغفران وام گرفته شده می‌داند.

سیری در بزرگترین کتابهای جهان (۴جلدی)

حسن شهباز

کمتر کسی است که از خواندن یک اثر ادبی ، یعنی پدیده ذوق و ذهن بشر ، لذت نبرد . عالم ادب نوابغی دارد که آثار ارزنده ای از آنان بر جای مانده است و هر کدام در جای خود شاهکاری است . نویسنده کتاب حاضر کوشیده است که این شاهکارهای ادبی را به شیفتگان و علاقمندان ادبیات معرفی کند و برای این منظور سال های عمر را صرف پژوهش و مطالعه در منابع و مآخذ گوناگون کرده است و اینک حاصل این تتبع را به نام سیری در بزرگترین کتاب های جهان تقدیم هم میهنان می کند . این اثر در حقیقت دانشنامه ای است از ادب گیتی که در هر پژوهشنامه ، زندگی نویسنده ، مضمون و ارزش معنوی کتاب و نیز نظر منتقدان نامور در اطراف آن مورد بحث قرار گرفته است .
وقتی سخن از بزرگترین و برترین کتب جهان به میان می‌آید، باید به سراغ آثار مکتوبی رفت که متفکران عالم آنان را “شاهکار” شمرده‌اند. واژه‌ی “شاهکار” در جهان هنر و ادب، به پدیده‌هایی اطلاق می‌شود بزرگ و نمایان و چشمگیر، که در مقام مقایسه با همه‌ی معیارهای هنری و ادبی بتوان آن‌را “کم‌نظیر” یا “بی‌نظیر” خواند. شاهکار برخلاف آنچه بعضی مترجمان در پشت جلد آثار ترجمه شده بکار می‌برند، به مفهوم بهترین یا برگزیده‌ترین اثر نویسنده نیست و اگر ذکر واژه‌ی شاهکار در مواردی ضروری افتاد، باید در نظر داشت که منظور یک اثر عالی و درخشان و بی‌مانند است نه بهترین اثر نویسنده ، زیرا چه بسا نویسنده آن چه نوشته همه در سطح عادیات و پائین تر از عادیات بوده و انتخاب هر یک از آثارش به منزله شاهکار و معرفی آن زیر عنوان شاهکار ، کاری است ناروا و دور از تدبیر و دانش و تمیز .
شاهکار باید یک کار بی بدیل و گران و ممتاز باشد ، مانند منظومه دانته با عنوان کمدی الهی یا نمایشنامه هملت اثر شکسپیر یا منظومه حماسی شاهنامه محصول فکر حکیم فردوسی ؛ اما اگر قرار باشد که داستانسرایی پرکار ، دهها کتاب بنویسد که هیچیک از آنان ممتاز نباشد ، انتخاب یکی از آثار او و معرفی آن زیر واژه شاهکار خطاست زیرا این اثر ممکنست برگزیده ترین کار نویسنده باشد اما چون با ضوابط و معیارهای هنری و ادبی یک کار برجسته و عالی و درخشان شناخته نمی شود نمی توان آن را شاهکار نامید و در شمار برترین و والاترین کتب عالم شناخت …

اورستیا (آیسخلوس)

   آیسخلوس

   محمد حسینی زاد

اورستیا (یونانی Ὀρέστεια) سه‌گانه‌ای از تراژدی‌های یونانی، شامل نمایشنامه‌های آگاممنون، نیازآوران و الاهگان انتقام است که توسط آشیلوس (آیسخلوس) نوشته شده و سرانجامِ نفرینی را که خاندان آترئوس به آن گرفتار شده، بیان می‌کند.

اورستیا در اصل شامل نمایش دیگری به نام پروتئوس نیز بوده که امروزه متن آن موجود نیست. به احتمال زیاد، در ابتدا واژه «اورستیا» برای هر چهار نمایش به کار می‌رفته و «هر کدام از سه نمایش‌نامهٔ مجزای این سه‌گانه احتمالاً نام جداگانه نداشته‌اند.» اما امروزه، تنها در مورد نمایشنامه‌های باقی‌مانده به کار می‌رود. کلیت این مجموعه، تغییر فرهنگی جامعه را دربارهٔ موضوع عدالت، از حالتی سنتی و مبتنی بر انتقام‌جویی شخصی درآرگوس، به نظامی قضایی و قانونی در آتن نشان می‌دهد.

افراد شناخته‌شدهٔ بسیاری در طول تاریخ دربارهٔ تأثیرگذاری اورستیا سخن گفته‌اند. از جمله، یوهان ولفگانگ گوته اورستیا را «شاهکار شاهکارها» خوانده است و چارلز سوینبرن آن را «بزرگ‌ترین دستاورد ذهن انسان». پژوهشگر آثار کلاسیک، بورا، می‌نویسد که آشیول «بیش از هر کس دیگر بنیان‌های حقیقی تراژدی را بنا نهاد و به آن جسم و روحی متفاوت از سایر انواع نظم بخشید». ریچارد واگنر دربارهٔ تجربهٔ آشنایی با اورستیا می‌نویسد «می‌توانستم اورستیا را به چشم جان ببینم. هیچ چیز با احساس والایی که آگاممنون در من برانگیخت قابل قیاس نیست و تا پایان الاهگان انتقام در فضایی بودم که آن‌قدر با امروز و اینجا فاصل داشت که از آن پس هرگز نتوانسته‌ام خود را با ادبیات مدرن آشتی دهم». ریچارد لتیمور در اینباره می‌نویسد: «ویژگی اورستیا به عنوان یک سه‌گانه در این است که آن‌قدر از مرزهای یک اجرای دراماتیک فراتر می‌رود که تا به آن زمان اتفاق نیفتاده بود و از آن زمان نیز اتفاق نیفتاده است.» دنیل برت می‌نویسد: «سه نمایشی که در کنار هم اورستیا را می‌سازند… به مثابهٔ سه پرده از درامی حماسی هستند که به لحاظ وسعت، عظمت و اهمیت معنوی و فرهنگی با حماسه‌های هومر، آنائید ویرژیل، کمدی الهی دانته و بهشت گمشدهٔجان میلتون قابل قیاس است.»

اندیشه عیسی

   همفری کارپنتر

   حسن کامشاد

در زندگی‌نامه و آموزه‌‌های عیسی، در خودداری‌اش از حد وسط را گرفتن به هنگام مواجهه با اخلاق‌های ناروا،‌ در تأکید او بر جهان‌شمولی و امر کلی، و نامحدودیت‌های خواست‌های اخلاقی او از بشر، نیرویی نهفته است که از تمامی سدهای مذهبی می‌گذرد و چه عقاید دینی او را باور داشته باشیم و چه نداشته باشیم ما را مجبور به اندیشیدن درباره این «نظام اخلاقی» می‌کند. تأثیر او بر امور انسانی، پس از خود او در هنر و فرهنگ امروز بسیار مهم است. از ابتدای مسیحیت و در قرون وسطا تا همین اواخر، تعداد کثیری از متفکران و هنرمندان اخلاقی اروپا به نحوی از انحا از عقاید مسیحی مایه گرفته‌اند. آثاری به تنوع و گوناگونی کمدی الهی دانته و تمامی مکتب‌های نقاشی مذهبی اروپا گواه جاذبه اخلاقی عیسی و کلیسای پرستنده اوست. با این حال به‌هیچ‌وجه نمی‌توان گفت که اینها بازتابی از دستاورد فکری عیسای تاریخی است و این عیسای نجات‌دهنده به عنوان چهره محوری مذهبی و رستگاری‌بخش است که ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. اما در قرن بیستم تصویر تغییر کرد و لااقل در محافل رادیکال، گرایشی روزافزون دیده شد که منکر تمامی چارچوب مابعد‌الطبیعی مذهب بود و آن را اسطوره می‌خواند و می‌گفت نباید کلمه به کلمه آن را صحیح دانست. هم‌زمان با آن سعی شد گونه‌ای نظام فلسفی دیگر ساخته شود که در آن تعلیمات اسطوره‌زدایی‌شده عیسی بتواند مفید باشد. به‌ویژه بسیاری از حکمای الهی، ‌اگزیستانسیالیسم را به جای تصویر یهودی مسیحی از خدا و بهشت و دوزخ عرضه کرده‌اند و این تفسیر اگزیستانسیالیستی از عیسی و مسیحیت امروزه در محافل متکلمان مورد موافقت واقع است.
کتاب همفری کارپنتر با نام «اندیشه عیسی» به بررسی تاریخ‌نگارانه داستان مسیحیت از خلال بررسی جزئیات زندگی عیسی و اختلاف روایت این چهار انجیل می‌پردازد و تلاش می‌کند به این سؤال‌ها پاسخ گوید: روایت انجیل‌های مسیحی درباره کردار و گفتار عیسی تا چه‌ اندازه قابل اعتماد است؟ اندیشه عیسی با اندیشه معاصرانش چه فرقی داشت؟ عیسی در مورد خود چه فکر می‌کرد؟ نویسنده در پیشگفتار می‌گوید: «کتاب حاضر یکی از مجموعه کتاب‌هایی است که در توصیف ماهیت و اصالت و اهمیت اندیشه چهره‌های روشنفکر برجسته گذشته به تحریر در‌می‌آید. چرایی انتخاب کسی که زندگانی و مرگش موجب پیدایش مسیحیت شد برای این سلسله‌کتاب قابل‌فهم است. اما اینکه عیسی را یکی از چهره‌های روشنفکر برجسته گذشته بدانیم در نظر بسیاری افراد،‌ دست‌کم،‌ عجیب می‌نماید. به باور کلیسای مسیحی وی قطعا خیلی بیش از اینها بود، و چه بسا بی‌ایمان‌ها استدلال کنند که حضرت اصلا «روشنفکر» نبود. فزون بر این می‌توان گفت که مجزا‌ساختن «اندیشه» عیسی از سایر چیزهایی که کتاب مقدس درباره او می‌گوید تصوری نادرست است.» (‌صفحه ١٣)
عیسی هیچگاه کتابی ننوشت و چهار کتاب انجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا که به عنوان چهار انجیل قانونی پذیرفته شده‌اند، کتاب‌هایی بوده‌اند که رسولان و شاگردان مسیح احتمالا در دهه‌های آخر سده یکم میلادی به یونانی نوشته‌اند. این انجیل‌ها شرح و تفصیل مسیحیان است از ‌زندگی و اندیشه بنیانگذار خود. واژه انجیل هم بر کل کتاب «عهد جدید» و هم بر چهار بخش ابتدایی کتاب یعنی زندگی‌نامه‌های مسیح اطلاق می‌شود. چهار انجیل درواقع چهار روایت از زندگی عیسی مسیح است که توسط چهار تن از حواریون مسیح نگاشته شده و دارای قسمت‌های مشترک بسیاری است اما تفاوت‌هایی نیز با هم دارند. مسیحیان این چهار کتاب را مانند چهار تصویر از مسیح ولی از زوایای مختلف توصیف می‌کنند. مجزاساختن اندیشه عیسی از آنچه در کتاب مقدس گفته شده به نظر کارپنتر یکی از نکاتی است که او در نگارش کتاب به آن توجه کرده است و سعی کرده با بررسی نظر متکلمان مسیحی معاصر، اندیشه عیسی را با بررسی اسناد تاریخی توضیح دهد و مهم‌ترین وی‍‍ژگی کتاب این است که مسیحیت را در بستری تاریخی و نه با پیش‌فرض‌های دینی مسیحی توضیح می‌دهد.
انجیل‌های مرقس، متی و لوقا را معمولا تلخیصات می‌خوانند چون با وجود اختلافات بزرگ با همدیگر، ‌کلام هر سه آنقدر همسانی دارد که می‌تو‌ان آنها را در ستون‌های متوازی تلخیصی جا داد و به کار برد. کهن‌ترین نسخه خطی انجیل، به قرن چهارم میلادی باز می‌گردد. در بین انجیل‌ها، مرقس پیش از همه نوشته شده و از همه نیز موجز‌تر است و به همین خاطر بیشتر ارجاعات در کتاب به این انجیل هستند. روایت انجیل متی مفصل‌تر از انجیل مرقس است و مرقس و متی دعوی سبک ادبی ندارند. انجیل‌های آنها در بیان طبیعت معجزه‌گر و توان و اقتدار عظیم عیسی است، و به نقش خود به عنوان نویسنده کمتر توجه می‌شود. اما انجیل یوحنا کمتر رویه‌ای تاریخی دارد و با این کلمات آغاز می‌شود: «در ازل کلمه بود، کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود.» انجیل یوحنا بیشتر حاصل تاملات روحانی است تا تاریخ موثق. یوحنا از یک‌سو منبع فکری سرشاری درباره ماهیت عیسی به منزله «مسیح»- که در تورات به ظهور او بشارت داده شده بود- و «پسر خدا» فراهم می‌سازد به طوری که اندیشه مذهب مسیحی در مورد ماهیت عیسی بدون تردید بیشتر مدیون یوحناست تا سه انجیل دیگر. از سویی دیگر تصویر یوحنا از عیسی در زمینه ادراک مورخان از عیسای انسان، فایده‌ای نسبتا ناچیز داشته است.
کتاب «اندیشه عیسی» قبلا در چهار نوبت در انتشارات طرح نو چاپ شده بود ولی اینک ویراست دوم آن توسط انتشارات فرهنگ جاوید منتشر شده است. حسن کامشاد مترجم نام‌آشنا در یادداشت مترجم گفته: «متاسفانه ترجمه‌های رایج فارسی عهد جدید و عهد عتیق هیچ‌یک در مقابله با متن کتاب مقدس حق مطلب را ادا نمی‌کرد؛ از این رو مترجم خود به ترجمه مستقل آیه‌ها پرداخت.» کتاب به شکلی نوشته شده که برای خواننده‌ای که پیش از انجیل‌ها با متون مربوط به الهیات مسیحی آشنایی قبلی نداشته باشد نیز سودمند باشد. نویسنده برای پاسخ به پرسش‌ها به بررسی و ارزیابی شواهدی که پایه آگاهی ما از عیسی است می‌پردازد و با زبانی روان، وجوه مختلف پیدایش مسیحیت را از خلال عهد جدید بررسی می‌کند؛ از زمان تولد او در چهار سال قبل از میلاد که او یک معلم مذهبی یهودی بود تا حدود ٢٨-٣٠ بعد از میلاد که به صلیب کشیده شد و جان سپرد.

مجموعه اشعار شارل بودلر (گل های دوزخی)

نام نویسنده : شارل بودلر

نام مترجم : نیما زاغیان

شارل پی‌یر بودلر (به فرانسوی: Charles Pierre Baudelaire)‏ (۹ آوریل ۱۸۲۱–۳۱ اوت ۱۸۶۷) شاعر و نویسندهٔ فرانسوی بود.

زندگینامه

شارل در پاریس زاده شد. او تحت تأثیر پدر به سمت هنر گرایش پیدا کرد، زیرا بهترین دوستان پدرش هنرمند بودند. شارل بیشتر روزها با پدرش به دیدن موزه‌ها و نگارخانه‌ها می‌رفت. در ۶ سالگی پدرش را از دست داد. یک‌سال بعد از مرگ پدر، مادرش با سروانی به نام ژاک اوپیک ازدواج کرد. شارل همواره از این پیوند ناخشنود بود. در ۱۱ سالگی مجبور شد همراه خانواده به لیون مهاجرت کند. در مدرسه شبانه‌روزی با همکلاسی‌هایش سازگار نبود و دچار کشمکش‌های زیادی با آن‌ها می‌شد. تا اینکه در آوریل ۱۸۳۹ سالی که می‌بایست دانش‌آموخته شود، از مدرسه اخراج شد. در ۲۱ سالگی میراث پدر را به ارمغان برد، اما او با بی‌پروایی این میراث را به نابودی کشاند. شارل در ۲۱ سالگی ازدواج کرد. او علاوه بر شعر به کار نقد روی آورد. شارل بودلر از مطرح‌ترین ادیبان مکتب سمبولیسم بود. او در سال ۱۸۶۷ بر اثر یک سکته قلبی واز کار افتادن نیمی از بدنش از دنیا رفت. شارل اولین کسی بود که واژه مدرنیته را در مقالات خود بکار برد.

گل‌های دوزخی را اغلب در کنار منظومه‌های بزرگی همچون اودیسه، ایلیاد، کمدی الهی و بهشت گمشده قرار میدهند. این اثر نه تنها جایگاه بسیار مهمی در تاریخ شعر جهان دارد بلکه تاثیرات ژرفی بر هنرمندان مدرن همچون سورئالیست‌ها و دادائیست‌ها داشته و هنرمندان معاصر بسیاری با الهام از اشعار بودلر به تولید اثر پرداخته‌اند.

دکامرون

جووانی بوکاچیو

مترجم : محمد قاضی

جووانی بوکاچیو (به ایتالیایی: Giovanni Boccaccio) (ایتالیایی: [dʒoˈvanni bokˈkattʃo] (زاده ۱۶ ژوئن ۱۳۱۳ – درگذشته ۲۱ دسامبر ۱۳۷۵) یکی از چهره‌های برجسته تاریخ ادبیات ایتالیا است. او را در کنار دانته یکی از اصلاح‌گران زبان ایتالیایی می‌دانند. بوکاچیو همچنین از مقامات دولتی فلورانس بود و فضای بسیاری از داستان‌هایش در این شهر می‌گذرد.

شهرت بوکاچیو نشأت گرفته از مجموعه قصه‌هایی است که او در کتاب بسیار معروف خود دکامرون گردهم آورده‌است. بوکاچیو بنا به گفته خودش قصه نویسی را از هفت سالگی اغاز کرد و در طول عمر خود شیفته مسافرت و تفحص در آداب و رسوم و روحیات مردم بود.

جووانی بوکاچیو فردیست که کلمه الهی را به کتاب کمدی اثر دانته آلیگیری اضافه کرد.و نام کمدی الهی را به عرصه ادبیات آورد.

وی شاعر هم عصر دانته بود.

«دکامرون» داستان هفت زن و سه مرد را روایت می‌کند که با شیوع طاعون، فلورانس را ترک کرده و به خانه‌های ییلاقی اطراف شهر پناه می‌برند و در آن جا برای این که ذهن خود را از این واقعه منحرف کنند به قصه‌گویی برای یکدیگر می‌پردازند.

«دکامرون» اثری تمثیلی به سبک «هزارو یک شب» است که بیشتر به خاطر داستان‌های شهوانی و غم‌انگیز آن شناخته می‌شود. مواردی مانند شوخی و بذله گویی، جوک‌های عملی و تشویق به زندگی دنیوی از موضوعات متعدد کتاب است.

به غیر از سرگرمی و شهرت ادبی، «دکامرون» یک سند مهم تاریخی از زندگی در قرن چهاردهم است. در این کتاب می‌توان تصویر بسیار روشنی از روی کار آمدن طبقه تاجر و گذر از فئودالیته تا فساد عظیم کلیسایی را مشاهده کرد.

انتشار «دکامرون» در قرن چهاردهم میلادی، در پایین کشیدن اصحاب کلیسا از جبروتشان و باز شدن فضای جامعه فلورانس، و آنچه بعدها رنسانس نام گرفت، نقش محسوسی داشت.

نویسندگان بسیاری از جمله شکسپیر، ولتر، مارتین لوتر و جورج الیوت از «دکامرون» اقتباس یا تقلید کرده‌اند.

همچنین پازولینی، کارگردان شهیر و صاحب سبک ایتالیایی، فیلمی بر اساس این کتاب ساخته است.

کافکا در کرانه

نویسنده : هاروکی موراکامی

مترجم : مهدی غبرایی

این رمان داستان دو شخصیت متفاوت است که در موازات هم حرکت می‌کنند:کافکا که پسری ۱۵ ساله‌است و به علت یک پیشگویی عجیب از خانه فرار می‌کند و آقای ناکاتا پیرمرد آرام و مهربان و عجیبی که به علت اتفاقی شگفت‌انگیز در بچگی دچار نوعی عقب ماندگی ذهنی شده‌است اما حاصل این حادثه به دست آوردن توانایی صحبت با گربه هاست!

بخشی از داستان به کافکا و زندگی او می‌پردازد و بخش دیگر به آقای ناکاتا. رمان در عین دو پارگی دارای وحدت مضمون است و تمام حوادث حتی کوچکترین و جزیی‌ترین آنها به هم مرتبط هستند. شاید چیزی که آثار موراکامی و به ویژه این رمان را جذاب می‌کند استفادهٔ نویسنده از عناصر فرهنگ بومی ژاپنی است. با خواندن این رمان در عین لذت بردن از پیشرفت داستان با عقاید و رسومی آشنا می‌شوید که مختص مردم ژاپن است و در درون آنها نهادینه شده: اعتقاد به پیشگویی و غیب بینی ِوجود دنیاهایی ورای دنیای ماِ حرکت بین گذشته و آینده و خاطراتی که هرگز کهنه نمی‌شوند و در موازات زندگی روزمرهٔ ما جریان دارند و… هزاران تابوی فرهنگی دیگر که به خوبی و در کمال هنرمندی در لا به لای داستان گنجانده شده‌اند.

محمد قاسم زاده در نقدی که در نشریه جشن کتاب بر این اثر نوشته‌است، هاروکی موراکامی را پس از کاواباتا و کنزابورو اوئه سومین نام مطرح در ادبیات ژاپن، و کافکا در ساحل را حادثه‌ای در ادبیات آسیا می‌داند.، و رمان را الهام گرفته از کمدی الهی دانته، در آمیزه‌ای با اسطوره ادیپ شاه می‌بیند. او همچنین ناکاتا را نماد وجدان ژاپنی می‌داند.

دل تاریکی

نویسنده:جوزف کنراد

مترجم:صالح حسینی

دل تاریکی را بزرگ‌ترین رمان کوتاه قرن بیستم و واقعیت فرهنگی اروپا، محکومیت‌های روش‌های استعماری، سفر شبانه به دنیای ناخود‌آگاه، نمایش امپریالیسم مسیحی و… نامیده‌اند. در دل تاریکی، کلمات بر گرد دایره‌ای واحد می‌چرخند، در کلمات دیگر مستحیل می‌گردند و شبکه‌ای از تداعی معانی ایجاد می‌کنند و بر اثر تداعی‌ها همه تصاویر با هم مرتبط می‌شوند. یگانه شدن تصاویر گوناگون، دنیای دل تاریکی را با دنیای اساطیری پیوند می‌دهد. کنراد گفته است که هدف او از نوشتن این است که خواننده را به شنیدن و حس کردن و خاصه دیدن وا دارد. البته در چنین شنیدن و دیدنی لازم است که گوش ببیند و چشم بشنود.

به نظر می‌رسد نویسنده در رمان دل تاریکی انسان را به چالش کشیده و این موضوع را بیان کرده‌است که انسان بین خیر و شر حق انتخاب دارد. او می‌تواند با هیولای دربند درونی و بیرونی خود متحد شود و جامعهٔ انسانی را به تباهی بکشاند: «در آنجا آدم به چیزی نگاه می‌کرد که هیولاوار بود…» یا حتی می‌تواند به‌خاطر دیگران از جان خویش بگذرد. آثار جوزف کنراد نشان‌دهندهٔ آگاهی عمیق و معنوی همراه با تکنیک‌های ماهرانه داستان‌نویسی‌اند و دربرگیرندهٔ ابعاد مختلف جامعه انسانی‌اند. او همچون دانته که کمدی الهی را در قرون سیاه وسطی سروده رمان دل تاریکی را در اواخر قرن ۱۹۹ میلادی نوشت که دولت‌های استعمارگر یا شرکت‌هایی نظیر شرکت جهانی آفریقا به بهانه‌هایی چون ترویج تمدن، انتقال مدنیت و تزکیهٔ روح بومیان تحت عنوان زایر شروع به تاراج ثروت بومیان به‌ویژه در کنگو کردند. کتاب دل تاریکی در واقع سفرنامه‌ای واقعی هم به اعماق ضمیر انسان و هم به مناطق جقرافیایی آفریقاست که در آن انسان‌ها به گونه‌ای ترحم‌آمیز یا بردهٔ جهالت خویش‌اند یا بردهٔ حرص و طمع. کنگویی که دارای منابع ارزان نیروی کار، معادن طلا، الماس،کولتان و… است متعلق به بومیانی بود که ویژگی اصلی فرهنگ آنها ساده‌انگاری و کج‌فهمی در زیبایی‌شناسی است، آن‌چنان‌که در آن دوره مهره‌ها و پارچه‌های رنگین را در مقابل جان حیوانات، عاج و مهم‌تر از همه آزادی خود و دیگران مبادله می‌کردند. متأسفانه در عصر کنونی نیز صدها آفریقایی هرساله براثر جنگ و قحطی جان خود را از دست می‌دهند که نزدیک به بیست و پنج درصد آنها زنان و کودکان‌اند. در این رمان برخی واژه‌ها مانند رودخانه جایگاه ویژه‌ای دارند. رودخانه دارای ویژگی‌هایی چون داشتن مبدأ، جاری بودن، رسیدن به مقصدی معین، حاصل‌خیزی اطرافش، پیچ‌وخم‌های مبهمش و گاه پیش‌بینی‌ناپذیری‌اش است که همچنین نشانه‌ای از چگونگی روح آدمی و دنیاست. دنیا گاه به روح به ما لبخند می‌زند و گاه دلمان را به درد می‌آورد. رودخانه زمانی همچون انسان آرامی است که از درون، روحش بی‌قرار است و آمادهٔ طغیان. رود گاهی سیلی ویرانگر می‌شود، همچون روح انسان دربند دیوهای طمع و قدرت. نکتهٔ اصلی این‌جاست که پیج‌وخم رودخانه تابع طبیعت است، اما انسان داستان کنراد مانند مارلو که به نظر می‌رسد شخصیت اصلی داستان است به‌دنبال داشتن روح کشف ناشناخته‌ها از کودکی و خسته از ابتذالات روزمره و رسیدن به معرفت درونی، مسیر پرپیچ‌وخم راه خود را برمی‌گزیند و با دانایی به ضمیر روشن می‌رسد. برخلاف او کسانی مانند کورتس به‌عنوان شخصیت دوم داستان (البته به‌ظاهر، چراکه در واقع کورتس و مارلو هردو یکی‌اند) به‌دنبال قدرت و ثروت با استفاده از توانمندی‌هایش با نژادپرستی در مغاک تیره‌روزی خود دفع می‌گردد، نژادپرستی که مارلو مخالف آن است و یکی ار سیاه‌ترین اعمال بشری محسوب می‌شود. اما همچون رود بیابان هم نقش ویژه‌ای در این اثر دارد: «در آخر بود که وقوف یافت منتها بیابان از همان دم او را کشف کرده بود…»، «… بیابان هم آن را در میان گرفت…»، «… بیابان بر سر او دست کشیده بود…» و جایی که مارلو می‌گوید: «خیال می‌کنم بیابان چیزهایی را که خودش از آن خبر نداشت به گوشش خوانده بود…» در این داستان بیابان مظهر ابهام و تضاد است. گرمای روز و سرمای شب بیابان می‌تواند کشنده باشد، خصوصیات موجودات درونش مسحورکننده است و سرابش مانند بی‌خبری انسان طماع از ظلمت و جنایت‌های اوست و شب‌های پرستارهٔ کویر و مهربانی شبانگاهی ستاره‌ها بازتابی از درخشش ستاره‌های ایثارگری انسان است.