بنی آدم
نام نویسنده : محمود دولت آبادی
گفتم همان اول کار گفتم که نوشتن داستان کوتاه کار من نیست.این هنر بزرگ را کافکا داشت،ولفگانگ بور شرت داشت و میتوانست بدارد که در همان بیرون،جلو در جان سپرد و داغش لابد فقط به دل من یکی نیست و پیش تر از او چخوف داشت که بالاخره خون قی میکرد و در آن اتاق سرد و چند فقره ای هم رومن گاری آن جا که پرندگان پرواز میکنند و میروند در پرو میمیرند حالا شما به من بگویید کلاه و کاشکول و پالتو و عصای آقای جنابان را چه کسانی از کف میدان کج و قناس جمع خواهند کرد؟و آن اشیای ریز زینتی را چه کسانی پیدا خواهند کرد؟
تا سر زلف عروسان سخن
نام نویسنده : محمود دولت آبادی
نام انتشارات : چشمه
آقای دولت آبادی قسمت های زیبایی از کتاب های وزین و مهم قدیم فارسی را کنار هم جمع کردند این کتاب ها عبارتند از : جوامع الحکایات و لوامع الروایات ، تاریخ طبری ، تفسیر طبری ، شاهنامه ابومنصوری ، تاریخ بلعمی ، تاریخ بخارا ، تاریخ سیستان ، تفسیر عتیق نیشابوری ، سفرنامه ی ناصر خسرو ، تاریخ بیهقی ، قابوس نامه ، نوروزنامه ، کیمیای سعادت ، سیاست نامه ، افسانه های بیدپای ، اسرارالتوحید ، تذکره الاولیا ، گلستان سعدی ، شمس تبریزی و هزار و یک شب
قلم را دانایان مشاطه ی ملک خوانده اند و سفیر دل، و سخن تا بی قلم بود چون جان بی کالبد بود و چون به قلم بازبسته شود با کالبد گردد و همیشه بماند، و چون آتشی ست که از سنگ و پولاد جهد و تا سوخته نیابد نگیرد و چراغ نشود که ازو روشنایی یابند... و نخست کسی که دبیری بنهاد طهمورث بود- و مردم اگر چند باشرف گفتارست، چون به شرف نوشتن دست نداد ناقص بود چون یک نیمه از مردم (=آدم). زیرا که فضیلت نوشتن است فضیلتی سخت و بزرگ که هیچ فضیلتی بدان نرسد، زیرا که وی ست که مردم را از مردمی به درجه فرشتگی رساند و دیو را از دیوی به مردمی رساند و دبیری آنست که مردم را از پایه دون به پایه بلند رساند، تا عالم و امام و فقیه و منشی خوانده شود، و همچنان مردمان به فضیلت سخن از دیگر حیوانات جدا گردد و پریشان سالار شود. دین ایزد جل ذکره که به پای می بود، و مملکت که بر ملک نظام گیرد؛ به قلم می گیرد...
-نوروزنامه-
جای خالی سلوچ
نام نویسنده : محمود دولت آبادی
... و هنوز به چشم می توانیم ببینیم که زنان ما در جاهای مختلف ایران پا به گای مرد کارهای دشوار انجام می دهند ، در امر دامداری ، کشاورزی ، نساجی و ... و در سهمی که از عذاب زندگی می برند و نیرویی که در مقاومت و سختکوشی در برابر این زندگی مصرف می کنند هم هیچ کم از مردها ندارند . کدام پسر ایرانی را شما می بینید که نسبت به مادرش احساس دین در رشد و پرورش خودش، بیش از آنچه که نسبت به پدرش دارد ، نداشته باشد. دراین مایه کوشش خود به خودی من این بوده که شخصیت واقعی زن به عنوان نیروی بسیار ارزنده به تجلی دربیاید در کارهایم و این طور که می بینم کم و بیش تا این جا توفیقی حاصل کرده ام.باز آفرینی مرگان هم همچون اعتراض من ، و همچنین اعتراض مرگان به این زندگی ست که به ستم بر او و بر امثال او روا داشته می شود؛ و مقاومت و سختکوشی مرگان و تحمل و سماجت او در عین حال نفی این انگ ناتوان بودن است. مثل یک ماده ببر از زندگی اش دفاع می کند. آن را دگرگون می کند و حتی پا به پای دیگران وقتی که لازم بشو د با فردایی مبهم رو در رو می شود؛ و به نظر من جز این که این رفتارها زیباتر از رفتارهای یک مرد است در قبال حوادث هیچ تفاوتی نسبت به هم ندارد.
از کتاب ما نیز مردمی هستیم.
روزگار سپری شده مردم سالخورده (۳جلدی)
نام نویسنده : محمود دولت آبادی
مجموعهی سه جلدی «روزگار سپریشدهی مردم سالخورده» یکی از مهمترین شاهکارهای «محمود دولتآبادی» بعد از سه سال بالاخره تجدید چاپ شد و اینروزها به کتابفروشیها رسیده است.
«اقلیم باد»، «برزخ خس»و «پایان جغد»، سه کتاب «روزگار سپری شده مردم سالخورده» هستند، دولتآبادی این کتاب سهجلدی را دوازدهسال پس از انتشار «کلیدر» منتشر کرد. او اینبار هم سراغ سرنوشت روستائیان رفته است، در دو کتاب «اقلیم باد» و «برزخ خس» داستان در روستای «کلخچان» و روستاهای همجوارش میگذرد، گوشهیی تکافتاده از سبزوار و بعد در جلد سوم یعنی «پایان جغد» نویسنده داستانش را به شهر میکشاند، این مجموعهی سه جلدی روایتی است از همهی آنچه در طول تاریخ بر سه نسل از مردمان سختکوش و ستمدیدهی روستایی رفته است، داستانی با شخصیتهای بیشمار که هر کدام در مشقت زندگی باری سنگین به دوش کشیدهاند و اغلب شریف زیستهاند.دولت آبادی در این اثر سترگ با زبانی غنی بخشی از تاریخ ایران را به تصویر می کشد . او با زبانی سرشار از توصیفهای زیبا و هوشمندانه و کلامی که به خوبی در پیوند میان تاریخ و فرهنگ و ادبیات موفق بوده به خلق اثری درخشان دست زده است.
امیرحسن چهلتن نویسندهی ایرانی دربارهی «روزگار سپری شدهی مردم سالخورده» میگوید:« «روزگار سپری شده مردم سالخورده» یکی از آثار دولتآبادی است که بدون هیچگونه پردهپوشی نویسنده از زندگی خودش در آن صحبت کرده است. خود دولتآبادی چندین سال پیش در گفتوگویی برای من بیان کرد که تاکنون درباره تجربهها و خاطراتش به طور مستقیم حتی یک سطر هم ننوشته، اما «روزگار سپری شده مردم سالخورده» یک اتوبیوگرافی است.»
«همه نحسي ها با عرعر آن كره خر وامانده شروع شد. كره خري كه بابام مرغ و نه تا جوجه هاش را باش تاخت زده بود، كره خر غر شمال ها. هنوز آفتاب نزده بود كه در خانه مان را زدند. عمه ت خورشيد رفت پشت در و خبر آورد كه دده كُلو آمده رد بابام برود سر حاج كلو را بتراشد. من زير لحاف بودم. كرسي داشتيم. بابام نشسته بود پاي سماور. برخاست قباش را پوشيد، شالش را بست، چپقش را زد پر شالش و...
از قمري فقط جمجمه اش باقي مانده با جاروي كهنه موها؛ و از جمجمه اش بيشتر همان دندان هايش كه تو چشم مي زند و به نظر مي رسد كه پشت لب هاي چروكيده اش سبيل خاكستري روئيده است و در همان حال كه در خيال گنگ و ناباور استاد عبدوس دارد كناره گودال را گذر مي كند تا برسد در خانه او، مثل تك و توكي از اهالي كلخچان كه بعد از چهل سالگي شروع مي كردند به هذيان گويي و حرف زدن با خود، زبان گرفته و لب مي جنباند.
در خانه عبدوس بسته است، بسته بوده، اما قمري دندان مثل روح خودش لاي در را باز مي كند، وارد حياط مي شود و عبدوس را به نام مي خواند. عبدوس همچنان مبهوت و خيره به در حياط مانده است، ناباور و بي اختيار از جا بر مي خيزد، مثل اينكه برش مي خيزانند و وامي دارندش.لحظه ها كند مي شود، و سامون اولين و آخرين كلام را كه گويي در حالتي ميان بيداري و خواب بيان مي شود، مي شنود و حس مي كند پدر حرفش را مثل نوك درفش در گوش او مي خلاند كه «خودت را نگه دار، داري مي روي غربت، خودت را نگه دار! حرف يك كلام است!» دقايقي ديگر...
«چرك، چرك، چرك. مغزم پر از چرك است، ذهنم پر از چرك است. لايه هاي مغزم، تمام شيارهاي آن پر است از چرك و عفونت و نفرت. بوي آن را حس مي كنم.
همچنين درد آن، درد هولناك آن را. مي خواهم بدهم مغزم را برايم جراحي كنند، مي خواهم بدهم مغزم را بشكافند، مي خواهم چرك ها را بتراشند و پاك كنند، مي خواهم بگردم پي پزشكي كه بتواند چرك شيارهاي مغز را بشويد.
نه از آن پزشك هايي كه آب رويه هاي تو را، از راه سوراخي كه زير كتف ايجاد كردند، بيرون كشيدند و...
سلوک
نام نویسنده : محمود دولت آبادی
اما... دوستان عزيز، با تواضع تمام بگويم ادبيات كه از چشم و جان خواننده به نظر دلنشين و زندگيبخش ميآيد، در جاري شدنش از جان و دست نويسنده، بسي كه جانفرسا و هلاكتبار است. دست كم در تجربه شخصي ميتوانم بگويم آنچه مرا از پاي درميآورد، ناممكن بودن نوشتن است. وقتي به ناچار شروع ميكنم به نوشتن، چنان است كه گويي به دوزخي وارد ميشوم، شايد به اميد آنكه بهشتواري برآورم. اما غالبا درون دهليزهاي آن درميمانم. و چون سرانجام از آن دهليزها ميگذرم با صرف سالهاي عمر، از پس چندي كه برميگردم و به حاصل كارم مينگرم ـ حقيقت اين است كه غالبا احساسي ناخوشايند دارم. پس گاهي به صرافت ميافتم كه دورش بريزم يا كه بسوزانمش. اما عمري كه در پاي آن ريختهام چه ميشود؟ بنابراين با بيرحمي به جراحي و تراشيدن و ساييدن همانچه ميپردازم كه در لحظات نوشتن شوقي جان سوز به آن همه داشتهام. و اين جرح و تعديل بيشتر نابودم ميكند. نمونهاش همين كاري كه در دست دارم كه در مسير تراش و سايشها از بيش از هفت نام گذر كرد تا سرانجام در سلوك قرار بيافت.
طریق بسمل شدن
طریق بسمل شدن رمانی از محمود دولتآبادی دربارهٔ جنگ هشت سالهٔ ایران و عراقاست.
این کتاب پس از ده سال انتظار، سرانجام در اردیبهشت 1397، مجوز انتشار خود را از وزارت ارشاد دریافت کرد.
دولتآبادی درباره این رمان میگوید: «طرق بسمل شدن» که روایتگر محدودهای از جنگ است از سال ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۵ نوشته شد و از یک سال بعد از آن در انتظار دریافت مجوز نشر بود که حالا بعد از حدود ۱۰ سال انتظار مجوز گرفته است.
در نوشته پشت جلد کتاب بخشی از داستان آمده است:
همینها، اینها، نمیبینیشان؟ تو نمیبینی؟ همه هستند، همه هستند، نمیبینیشان؟ کفن و قمقمه. نگاه کن، نگاه کن! «تشنهای، تو تشنهای برادرم. بنوش آب!» نگاه کن، نگاه کن! چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران. چه رستخیز روشنی. کلاهخود و چکمه و یراق. یکی به آفتاب میدهد سلام، یکی به آب. یکی به آسمان نیاز میبرد، یکی به خاک. یکان یکان بروز میکنند، از پناه خاک، از شکَفتهای دره هلاک، از حوالی و حدود تپههای تاک، تپهها و تنگههای کهنه و عمیق، پوده و عتیق، از درون خاک، از مغاکها، مثل رویش و شکفتنِ عجیب سنگها و خارها. پوست پوستهای خاک میشکَفت و میشکُفت از آن کسی - تنی. تنی که با کفن، تنی که بی کفن. بیرقی به دست یا نشانهای به نوک نیزهای. تکه پارهای نشانِ رایتی - پارهژندهای؛ ژندهای سیاه، ژندهای سپید، ژندهای کبود، سبز، ارغوانی و بنفش و سرخ و هرچه رنگ؛ رنگها پریدهرنگ...
کارنامه سپنج (۲جلدی)
“کارنامه سپنج” مجموعه آثار پانزده سال اول داستان نویسی محمود دولت آبادی (تقریباً بین سال های 1341 تا 1357) است. در این آثار شاهد تجربه های اولیۀ داستان نویسی دولت آبادی در مسیری پانزده ساله هستید. قلم سحار او با استادی لایه های مختلف اجتماعی را در برابر چشم خواننده قرار می دهد و دغدغه ها، عشق ها، درگیری ها و فهم های این مردان و زنان را بر می نماید.
کارنامه سپنج فرصتی برای بازخوانی آثار نویسنده ای است که بی اغراق امروز در قلۀ داستان نویسی فارسی قرار دارد و آثارش جزء جدایی ناپذیر ادبیات داستانی معاصر ماست.
این داستان ها که در قالب یک مجموعه دوجلدی ارائه شده اند، عبارتند از : سفر، بیابانی و هجرت ، از خم چنبر ، گلدسته ها و سایه ها ، ادبار و آیینه ، آوسنه بابا سبحان، با شبیرو ، عقیل عقیل ، دیدار با بلوچ ، روز و شب یوسف، گاواربان
کلیدر (۱۰ جلد در ۵ مجلّد) گالینگور – رقعی
نام نویسنده : محمود دولت آبادی
میم و آن دیگران
نام نویسنده : محمود دولت آبادی
این کتاب محمود دولتآبادی شامل بیست و سه یادداشت از اوست دربارهی همنسلان و پیشینیان خودش. او دربارهی این کتاب میگوید: «این کتاب را دربارهی دوستان نویسنده، شاعر، نمایشنامهنویس و هنرمندان همدورهی خودم نوشتهام و در آن از کسانی چون جلال آلاحمد، سیمین دانشور، اکبر رادی، علیاشرف درویشیان و دیگران حرف زدهام.»
نون نوشتن
”اگر انسان ایمان نداشته باشد ، چه خواهد بود؟ لابد یک لاابالی ؟! اما مگر ایمان چیست؟ ایمان یعنی باور .ایمان یعنی باور داشتن به ضوابطی خاص . اما کدام ضوابطی در دنیا هستند که تغییرناپذیر باشند ؟هیچ چارچوبی نمی توان شناخت که دچار دگرگونی نشده باشد ،یا نشود . و طبیعی ست که با دگرگونی هر چهارچوب ،باور نسبت به آن هم دچار دگرگونی می شود .پس تنها می توان به دگرگونی باور داشت :دگرگونی! اما مفهومی که باراعصار پیشین را با قطعیت با خود دارد ،نمی تواند دمساز واژه ی دگرگونی بشود. و آن محض مطلق است . چون نفس دگرگونی ،معارض با نفس تعصب است که آن هم گذراست و در نتیجه شاید بتوان گفت"باور به دگرگونی". به واقع در هرحال انسان نمی تواند "باور" نداشته باشد ،بلکه همیشه به آنچه گذران است "شک" دارد و داشتن "باور" چون با "شک" لحظه لحظه توام است ،انسان همیشه معذب باقی می ماند . باور محض به واقعیت زمانه ،و این که تغییر ناپذیر خواهد بود ذهن انسان را کرخت و آسوده می کند ،اما شک هرلحظه بودن برای انسان عذاب جستجو را همراه دارد و امان از این عذاب روح