تازه ها
میکائیل: از واتیکان تا ایاصوفیه (دو جلدی)
سرگذشت دیوید کاپرفیلد
«دیوید کاپرفیلد» شخصیت اصلی این اثر چارلز دیکنز پیش از تولد پدر خود را از دست میدهد.
دیوید در آغوش مادری دلسوز و رئوف بزرگ میشود که به تنهایی خرج و مخارج زندگی خود و فرزندش را تامین میکند اما پس از مدتی توان تأمین زندگی خود و پسرش را از دست میدهد. تا اینکه مشکلات زندگی او را مجبور میکند با مردی بداخلاق و بددهن به اسم موردستون ازدواج کند. پس از ازدواج، موردستون با خواهر خود به خانهی پدری دیوید میآیند و در آنجا ماندگار میشوند و این سرآغاز مشکلات دیوید کاپرفیلد است.
«سرگذشت دیوید کاپرفیلد» به دوران پختگی و کمال هنری دیکنز تعلق دارد. حجم انتقاد صریح اجتماعی در این رمان کمتر از نوشتههای دیگر او است. در اینجا توجه نویسنده بیشتر به ماجراهای خانگی و روحانی است تا بیدادهای اجتماعی.
۱۰۰۱ کتابی که قبل از مرگ باید خواند!
آونگ فوکو
"آونگ فوکو" دومین رمان اومبرتو اکو که نخستین بار در سال ۱۹۸۸ منتشر شد، ماجراهای سه ویراستار است که زمان زیادی را با هم صرف بازبینی و ویرایش کتابهای یک موسسه انتشاراتی میکنند. این کتابها کار نویسندگان متفننی است که خودشان هزینه چاپ کتابشان را میدهند. ویراستاران تصمیم میگیرند برای رفع کسالت کمی هم تفریح کنند و در این کار از حکایت خارقالعادهای که سالها پیش از یک کلنل خوش سر و وضع ومشکوک شنیدهاند الهام میگیرند؛ کلنل ادعا می کرده کتابی نوشته که در آن راز نیروی اسرارآمیزی را که عظیمتر از هر نیروی طبیعی دیگر است، برملا کرده. سه قهرمان کتاب به شوخی پارههایی از آن دانش سری را که در کتابهای علوم خفیه یافت میشود، به صورت تصادفی وارد کامپیوتری استثنایی میکنند، کامپیوتری به نام "ابوالعفیه" که قادر است ارتباط میان همه دادهها ایجاد کند. سرانجام چیزی که این سه دوست را آن را نوعی بازی طولانی برای رفع کسالت میپنداشتند کمکم جدی میشود. "آونگ فوکو" سفری است باورنکردنی در اندیشه و تاریخ، حافظه و فانتزی، شاهکاری است مسحورکننده همانند دیگر آثار اومبرتو اکو، نوعی داستان پر ماجرای روشنفکرانه و شورانگیز و پر از اسرار که یادآور فیلمهای "ایندیانا جونز" و رمان "کنت مونت کریستو" است.
تصویر یک زن
هنری جیمز
مجید مسعودی
هنری جیمز ۱۸۴۳ در نیویورک به دنیا آمد. از ۱۸۷۵ در اروپا – اول در پاریس و بعد در لندن – سر کرد. بعد از چند سفر کوتاه به آمریکا – تابعه ی انگلیس شد و ۱۹۱۶ در چلسی مُرد. در زندگی اش هیچ اتفاق قابل توجهی پیش نیامد و به کتاب نوشتن روزگارش گذشت. بیست جلد رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه و مقاله. یعنی این که، زندگی اش (مثل هر آدم دیگری) تماماً بی معناست و به همین دلیل آثارش، که مظهر غیابی ذاتی اند، خود را با قدرت بیشتری تحمیل می کنند. در خوار شدن، بی آبرویی، شیون کردن و اعدام شدن شکستی نیست، شکست آن است که هیچ نباشیم.
«تزوتان تودورف»
دست و پا زدن برای بیرون کشیدن هنر از دل شر. در «تصویر یک زن» رمان از اتهام به خودنمایی و تزویر تبرئه می شود. ایزابل آرچر هر تصمیمی که برای زندگی اش بگیرد، عیناً همان رفتاری است که هنری جیمز در تعهد خود به داستان نویسی نشان می دهد.
پرواز بر فراز آشیانه فاخته
داستان فراموش نشدنی دیوانه خانهای که در آن خودکامهای درلباس سر پرستار با بهرهگیری از ضعفهای باوری و عاطفی بیماران و پزشکان بر آنان حکم میراند... دراین میان مردی که جامعه نتوانسته است او را فرمانبردار و سربهراه کند در برابر فرمانروای مطلق قدعلم میکند تا قدرت سر پرستار را در سراشیب زوال بیفکند... حاصل این مبارزه چه خواهد بود؟ نجات و رهایی بیماران و یا نابودی گردنکشان؟
همزاد
مولفان: مهرداد وثوقی (مترجم), ژوزه ساراماگو (نویسنده)
این رمان، که متن کاملش برای نخستین بار به فارسی برگردانده میشود، از معدود آثار ژوزه ساراماگو است که نامش در فهرست معروف کتابهایی است که باید پیش از مرگ خواند. قهرمان داستان، معلم تاریخ دبیرستان است. مردی به اسم ترتولیانو ماکسیمو آفونسو، که ازدواج نافرجامی را از سر گذرانده و چندی است با دختری به نام ماریا دپاز آشنا شده است. زندگی روزمره و پیشامدهای ملالآور گذشته، ماکسیمو را به مردی افسرده تبدیل کرده است. روزی همکارش فیلمی به او میدهد تا برای اندک زمانی هم که شده او را از درونگرایی برهاند. ماکسیمو فیلم را میبیند اما، با دیدن صحنهی کوتاهی از آن، شعلهی ماجرایی افروخته میشود که همزاد را در زمرهی پرچالشترین آثار ساراماگو قرار داده است.
ژوزه ساراماگو تنها نویسندهای از کشور پرتغال است که تاکنون توانسته جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند. سبک و ویژگی داستاننویسی او چنان منحصربهفرد است که میتوان ادعا کرد ساختار نوشتههایش امضای او محسوب میشود. ساختاری که شاید در ابتدا داستان را سختخوان جلوه دهد، اما خواننده همین که اندکی با آن پیش برود، نه تنها از سختخوانی آن دلزده نمیشود، بلکه لذت وافری نیز میبرد.
بیخبری
روایت انسان سرگشته (هرتزوگ)
موزس هرتزوگ با خود فکر کرد اگر عقلم را هم از دست داده باشم مهم نیست.بعضیها تصور می کردند عقل او پارسنگ برمی دارد و خودش هم مدتی به سلامت عقلش مشکوک شده بود...
رمان هرتزوگ بیانیه ای سیاسی، ایدئولوژیک و تأیید ادعای تاریخی قوم یهود، به اصطلاح، یعنی ستم کشیدگی ایشان است. در کل، رمان که در عرض زمانی حدود یک سال اتفاق می افتد، در واقع طول زمانی مقطع جنگ جهانی دوم، جنگ جهانی اول و انقلاب شوروی، قرن هفدهم تا بیستم و نظریه پردازی های نخبگان یهودی را شامل می شود.
شخصیت اصلی، فورس آلکانا هرتزوگ، آمیزه های کامل منتسب به روان فراجمعی یهودی، مظلوم نمایی تاریخی، نخبگی در حکمت و فلسفه های بشری را داراست. هرتزوگ که استاد دانشگاه، نویسنده و صاحب نظر در فلسفه هنر است. به اصطلاح زمینه های ستم تاریخی و زخمهای حاصل از آن را دارد. برای نفس زیستن و تنازع بقا و تولیدمثل هر تجربه اخلاقی و ضداخلاقی، فرهنگی و ضدفرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و ضد آنها را به کار می بندد.
در دوره ای که با همسر اولش (دیزی) زندگی می کند معشوقه ژاپنی دارد و در دوره ای که با همسر دومش (مادلین) می زید معشوقه ای دیگر دارد. بر هرتزوگ و خاندان و تبار او و یهودیان دیگر کشورها، که به نوعی با او سروکار پیدا می کنند انواع ستمها رفته است.
موسیقی شانس
جیم ناش و جک پازی که به گونهای کاملا تصادفی با هم آشنا شدهاند، به خانه مجلل دو میلیونر میروند و در یک بازی قمار شرکت میکنند و میبازند. از آن پس، پوچی سرنوشت، پازی را به ناامیدی میکشاند و ناش با پیبردن به شرارتی که در تار و پود زندگیاش تنیده شده، به خشم بیپایان خود پناه میبرد.
ابشالوم ابشالوم
۱۹۸۴ (نوزده-هشتادوچهار)
این رمان شاهکار جورج اورول داستان نویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی است. شخصیتهای ۱۹۸۴ بر اثر نیروی حاکمیت فردیت خود را از دست دادهاند، در وجود آنها نشانی از عشق نیست. مردم حتی نمیتوانند فکر مخالف در ذهن پرورش دهند؛ همه آنها باید به رهبر حزب عشق بورزند و از دشمن متنفر باشند. خصوصیات جامعه رمان ۱۹۸۴ اعدام آسان و به دور از احساسات گناهکار، وجود قوانینی که آزادیهای فردی را از بین میبرند، دوگانه باوری و پذیرش همزمان دو عقیده متضاد و... هستند. در این جامعه زبان نوین ابداع شده است، یعنی زبانی که در آن واژههایی که بتوانند مطالب متضاد با آرمانهای حزب را بیان کنند، وجود ندارند.
دل تاریکی
نویسنده:جوزف کنراد
مترجم:صالح حسینی
دل تاریکی را بزرگترین رمان کوتاه قرن بیستم و واقعیت فرهنگی اروپا، محکومیتهای روشهای استعماری، سفر شبانه به دنیای ناخودآگاه، نمایش امپریالیسم مسیحی و... نامیدهاند. در دل تاریکی، کلمات بر گرد دایرهای واحد میچرخند، در کلمات دیگر مستحیل میگردند و شبکهای از تداعی معانی ایجاد میکنند و بر اثر تداعیها همه تصاویر با هم مرتبط میشوند. یگانه شدن تصاویر گوناگون، دنیای دل تاریکی را با دنیای اساطیری پیوند میدهد. کنراد گفته است که هدف او از نوشتن این است که خواننده را به شنیدن و حس کردن و خاصه دیدن وا دارد. البته در چنین شنیدن و دیدنی لازم است که گوش ببیند و چشم بشنود.
به نظر میرسد نویسنده در رمان دل تاریکی انسان را به چالش کشیده و این موضوع را بیان کردهاست که انسان بین خیر و شر حق انتخاب دارد. او میتواند با هیولای دربند درونی و بیرونی خود متحد شود و جامعهٔ انسانی را به تباهی بکشاند: «در آنجا آدم به چیزی نگاه میکرد که هیولاوار بود...» یا حتی میتواند بهخاطر دیگران از جان خویش بگذرد. آثار جوزف کنراد نشاندهندهٔ آگاهی عمیق و معنوی همراه با تکنیکهای ماهرانه داستاننویسیاند و دربرگیرندهٔ ابعاد مختلف جامعه انسانیاند. او همچون دانته که کمدی الهی را در قرون سیاه وسطی سروده رمان دل تاریکی را در اواخر قرن ۱۹۹ میلادی نوشت که دولتهای استعمارگر یا شرکتهایی نظیر شرکت جهانی آفریقا به بهانههایی چون ترویج تمدن، انتقال مدنیت و تزکیهٔ روح بومیان تحت عنوان زایر شروع به تاراج ثروت بومیان بهویژه در کنگو کردند. کتاب دل تاریکی در واقع سفرنامهای واقعی هم به اعماق ضمیر انسان و هم به مناطق جقرافیایی آفریقاست که در آن انسانها به گونهای ترحمآمیز یا بردهٔ جهالت خویشاند یا بردهٔ حرص و طمع. کنگویی که دارای منابع ارزان نیروی کار، معادن طلا، الماس،کولتان و... است متعلق به بومیانی بود که ویژگی اصلی فرهنگ آنها سادهانگاری و کجفهمی در زیباییشناسی است، آنچنانکه در آن دوره مهرهها و پارچههای رنگین را در مقابل جان حیوانات، عاج و مهمتر از همه آزادی خود و دیگران مبادله میکردند. متأسفانه در عصر کنونی نیز صدها آفریقایی هرساله براثر جنگ و قحطی جان خود را از دست میدهند که نزدیک به بیست و پنج درصد آنها زنان و کودکاناند. در این رمان برخی واژهها مانند رودخانه جایگاه ویژهای دارند. رودخانه دارای ویژگیهایی چون داشتن مبدأ، جاری بودن، رسیدن به مقصدی معین، حاصلخیزی اطرافش، پیچوخمهای مبهمش و گاه پیشبینیناپذیریاش است که همچنین نشانهای از چگونگی روح آدمی و دنیاست. دنیا گاه به روح به ما لبخند میزند و گاه دلمان را به درد میآورد. رودخانه زمانی همچون انسان آرامی است که از درون، روحش بیقرار است و آمادهٔ طغیان. رود گاهی سیلی ویرانگر میشود، همچون روح انسان دربند دیوهای طمع و قدرت. نکتهٔ اصلی اینجاست که پیجوخم رودخانه تابع طبیعت است، اما انسان داستان کنراد مانند مارلو که به نظر میرسد شخصیت اصلی داستان است بهدنبال داشتن روح کشف ناشناختهها از کودکی و خسته از ابتذالات روزمره و رسیدن به معرفت درونی، مسیر پرپیچوخم راه خود را برمیگزیند و با دانایی به ضمیر روشن میرسد. برخلاف او کسانی مانند کورتس بهعنوان شخصیت دوم داستان (البته بهظاهر، چراکه در واقع کورتس و مارلو هردو یکیاند) بهدنبال قدرت و ثروت با استفاده از توانمندیهایش با نژادپرستی در مغاک تیرهروزی خود دفع میگردد، نژادپرستی که مارلو مخالف آن است و یکی ار سیاهترین اعمال بشری محسوب میشود. اما همچون رود بیابان هم نقش ویژهای در این اثر دارد: «در آخر بود که وقوف یافت منتها بیابان از همان دم او را کشف کرده بود...»، «... بیابان هم آن را در میان گرفت...»، «... بیابان بر سر او دست کشیده بود...» و جایی که مارلو میگوید: «خیال میکنم بیابان چیزهایی را که خودش از آن خبر نداشت به گوشش خوانده بود...» در این داستان بیابان مظهر ابهام و تضاد است. گرمای روز و سرمای شب بیابان میتواند کشنده باشد، خصوصیات موجودات درونش مسحورکننده است و سرابش مانند بیخبری انسان طماع از ظلمت و جنایتهای اوست و شبهای پرستارهٔ کویر و مهربانی شبانگاهی ستارهها بازتابی از درخشش ستارههای ایثارگری انسان است.
کاخ سرنوشتهای متقاطع
ایتالو کالوینو
محیا بیات
ایتالو کالوینو (به ایتالیایی: Italo Calvino) (زاده ۱۵ اکتبر ۱۹۲۳ - درگذشته ۱۹ سپتامبر ۱۹۸۵) نویسندهٔ رمان و داستان کوتاه ایتالیایی است. وی سبک ادبی خاص خود را داشت که میتوان آن را سورئال یا پستمدرن توصیف کرد. سهگانهٔ «نیاکان ما» (شامل شوالیه ناموجود، ویکنت شقهشده و بارون درختنشین) و مجموعه داستانهای کوتاه شهرهای نامرئی و شش یادداشت برای هزارهٔ بعدی از تحسینشدهترین آثار او هستند. وی را یکی از مهمترین نویسندگان ایتالیایی قرن بیستم میدانند.
کتابی از مجموعه داستانهای ایتالو کالوینو مشتمل بر ۱۸ داستان که همگی به نحوی با ورقهای طالعبینی تاروت مربوط هستند.
کتاب از دو متن تشکیل شده است:
اولی « کاخ سرنوشتهای متقاطع»، نخستین بار سال ۱۹۶۶ در کتاب تاروتها، دست ویسکونته اُ برگامو و نیویورک فرانکو ماریا، در پارما منتشر شده است.
دومی « میخانهی سرنوشتهای متقاطع»، با همان روش با دست تاروتهایی که امروزه در جهان متداولترند(و بهخصوص از دوران سوررئالیسم به بعد، اقبال ادبی گستردهای داشتند) ساخته شده است.
کیفر آتش (برج بابل)
الیاس کانتی، نویسندۀ بلغاری و برندۀ جایزۀ نوبل در ادبیات، به سال ۱۹۰۵ در بلغارستان متولد شد. اجداد او اصلاً اسپانیائی بودند که در دوران تفتیش عقاید در قرن شانزدهم میلادی به ترکیه آمدند و در قلمرو امپراتوری عثمانی اقامت گزیدند. کانتی در ۱۹۱۳ همراه خانواده اش به اتریش رفت و در سال ۱۹۲۸ در رشتۀ شیمی از دانشگاه وین دکترا گرفت. ولی هرگز به کار علمی نپرداخت و زندگیش را یکسره صرف نوشتن کرد. در ۱۹۳۸ پس از الحاق اتریش به آلمان نازی راهی انگلستان شد و تا زمان مرگش در ۱۹۹۴ در آنجا زندگی کرد. او تمام آثارش را به زبان آلمانی نوشته است. موضوع اصلی این آثار بی پناهی انسانِ منزوی امروزی است که توفانِ بی امانِ انبوه توده های انسانی او را با خود می برد. برخی از آثارش عبارتند از: توده ها و قدرت (۱۹۶۰)، محاکمه دیگر کافکا (۱۹۷۳) و خاطرات. رمان کیفر آتش نخستین بار در ۱۹۳۵ منتشر شد و همین رمان بود که در ۱۹۸۱ جایزۀ نوبل را نصیب او کرد.
آنا کارنینا (۲ جلدی)
نام مترجم : سروش حبیبی
داستان آنا کارِنینا دارای شخصیت اولِ واحدی نیست. با دیدن نام آنا کارنینا، این تصور ایجاد میشود که این داستان حتماً بهکلّی دربارهٔ اوست، اما درواقع اینگونه نیست؛ درحالیکه شاید بیش از نیمی از داستان دربارهٔ او باشد، بقیهٔ داستان دربارهٔ فردی به نام «لوین» است که البته این دو شخصیت در داستان رابطهٔ دورادوری با هم دارند. بهعبارتی، آنا کارِنینا خواهرِ دوستِ لوین است.در طولِ داستان، این دو شخصیت فقط یک بار و در اواخرِ داستان با هم روبهرو میشوند. پس، درحقیقت این رمان فقط به زندگی آنا کارِنینا اشاره ندارد و در آن به زندگی و افکار شخصیتهای دیگرِ داستان نیز پرداخته شدهاست. آنا نام این زن است و کارِنین نام شوهرِ اوست، و او بهمناسبت نام شوهرش آنا کارِنینا (مؤنثِ «کارِنین») نامیده میشود.
تولستوی در نوشتن این داستان سعی داشته برخی افکار خود را در قالب دیالوگهای متن به خواننده القاء کند و او را به تفکر وادارد. در بعضی قسمتهای داستان، تولستوی دربارهٔ شیوههای بهبود کشاورزی یا آموزش سخن گفته که نشاندهندهٔ اطلاعات وسیع نویسنده در این زمینههاست. البته بیان این اطلاعات و افکار، گاهی باعت شده داستان از موضوع اصلی خارج و خستهکننده شود؛ بهویژه وقتی که در داستان صحبت از کشاورزی است. یکی از بارزترین جلوههای ظهور اندیشههای این نویسنده در داستان، قسمتهایی است که او افکار مذهبیِ خود را در قالب افکار شخصیت مهم داستان، یعنی لوین، آوردهاست.
داستان از اینجا شروع میشود که زن و شوهری به نامهای استپان آرکادیچ و داریا الکساندرونا با هم اختلافی خانوادگی دارند. آنا کارِنینا خواهر استپان آرکادیچ است و از سنپترزبورگ به خانهٔ برادرش ــ که در مسکو است ــ میآید و اختلاف زن و شوهر را حل میکند و حضورش در مسکو باعث به وجود آمدن ماجراهای اصلیِ داستان میشود... در داستان، فضای اشرافیِ آن روزگار حاکم است؛ زمانی که پرنسها و کنتها دارای مقامی والا در جامعه بودند، و آداب و رسوم اشرافیت و نجیبزادگی بر داستان حاکم است. در کل داستان روندی نرم و دلنشین دارد و به عقیدهٔ بعضی فضای خشک داستان جنگ و صلح بر آناکارنینا حاکم نیست. این داستان، که درونمایهای عاشقانه ـ اجتماعی دارد، بعد از جنگ و صلح، بزرگترین اثر تولستوی، این نویسندهٔ بزرگ روسی به شمار میرود.
مرفی
خورشید بیآنکه چاره دیگری داشته باشد، بر همان چیزهای قدیمی میتابید. مرفی، مثل کسی که پنداری آزاد بود، در دخمهای در وست برامپتن، خارج از نوررس نشسته بود. او اینجا در قفسی جمع و جور و شمالی ـ غربی که چشماندازی یکپارچه به قفسهای جمع و جور و جنوبی ـ شرقی داشت، حدودا شش ماه آزگار خورده و نوشیده و خوابیده و لباس پوشیده و درآورده بود. به زودی مجبور میشد فکر دیگری بکند، چون آن دخمه رسما کلنگی و غیر قابل سکونت اعلام شده بود. به زودی مجبور میشد کمر همت ببندد و خوردن و نوشیدن و خوابیدن و پوشیدن و درآوردن لباس را در محیطی کاملا بیگانه آغاز کند.
مرشد و مارگاریتا (شومیز)
بولگاکف نوشتن این رمان را در سال ۱۹۲۸ آغاز کرد و اولین نسخه خطی آن را دو سال بعد به دست خود آتش زد. دلیل این کار احتمالاً ناامیدی به دلیل شرایط خفقانآور آن زمان اتحاد جماهیر شوروی بودهاست. در سال ۱۹۳۱ بولگاکف دوباره کار بر روی این رمان را آغاز کرد و پیشنویس دوم در سال ۱۹۳۵ به پایان رسید. کار بر روی سومین پیشنویس نیز در سال ۱۹۳۷ به پایان رسید و بولگاکف با کمک گرفتن از همسرش، به دلیل بیماری، کار بر روی نسخه چهارم پیشنویس را تا چهار هفته پیش از مرگش در سال ۱۹۴۰ ادامه داد.
مرشد و مارگاریتا در نهایت در سال ۱۹۴۱ توسط همسر بولگاکف به پایان رسید، اما در زمان استالین اجازه چاپ به این اثر داده نشد و سرانجام ۲۷ سال پس از مرگ بولگاکف بود که نسخهٔ سانسورشدهای از کتاب منتشر شد. کتاب در سال ۱۹۶۵ با حذف ۲۵ صفحه و تغییر برخی نامها و مکانهای ذکر شده در تیراژ محدودی به چاپ رسید که با استقبال شدید مردم مواجه شد. نسخههای آن یکشبه به فروش رفت و کتاب با قیمتی نزدیک به صد برابر قیمت روی جلد به کالایی در بازار سیاه تبدیل شد.
رمان از سه داستان موازی تشکیل شدهاست که در نهایت یکپارچه میشوند: سفر شیطان به مسکو، داستان پونتیوس پیلاطس و به صلیب کشیده شدن مسیح و عشق مرشد و مارگریتا.
طاعون
نویسنده:آلبر کامو
مترجم:رضا سیدحسینی
طاعون (به فرانسوی: La Peste) رمانی است نوشتهٔ آلبر کامو که در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید. رمان از ردهٔ آثار اگزیستانسیالیستی شمرده میشود.نویسنده در مورد این اثر در نامهای به رولان بارت مینویسد:
در مقایسه با رمان بیگانه، طاعون بیگفتگو گذاری است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی، اجتماعی که باید در مبارزههایش شرکت کرد. اگر از بیگانه تا طاعون راهی در راستای تحول باشد، این تحول در جهان همبستگی و مشارکت است.
دو موضوع اصلی کتاب:
هیچانگاری
هیچانگاری که مشابه نیهیلیسم است، و در آن شخص میکوشد معنایی برای زندگی بیابد، بدون اینکه حاصلی برای کوشش بیابد.
تبعید و جدایی
تبعید و جدایی در دو شخصیت ریو و رامبر نمایان است؛ که هردو از زن مورد علاقهشان جدا شدهاند. این تبعید و جدایی همچنین در شهروندان گمنام دیگری نیز نمایان است که هنگام قرنطینه شدن شهر خود یا عزیزان آنها در بیرون از شهر بودند.
در کتاب طاعون آلبر کامو تصور میکند که بیماری همهگیر طاعون شهر اران را در برگرفته است و از خلال دفتر خاطرات دکتر ریو یک نفر شاهد وقایع، خواننده را در جریان این واقعه میگذارد، از روزی که موشهای حامل میکروب در همه گوشه و کنار شهر ظاهر میشوند تا زمانی که بیماری طاعون در این شهر که از سایر نقاط دنیا جدا شده و میلیونها نفر سکنهی خود را از دست داده است، پایان مییابد. و کسانی که جان به سلامت بردهاند، زندگی عادی را از سر میگیرند. طاعون داستانی است در عین حال واقعی و افسانهای، یا بهتر بگوییم سمبولیک، در این کتاب بیماری وحشتناک طاعون مظهر شر است، چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی.
مرشد و مارگریتا (گالینگور)
مرشد و مارگریتا را شاید بتوان از آثار شگفت انگیز ادبیات جهان به حساب آورد. در زمانی که ادبیات فرمایشی تسمه از گرده ی ادبیات شوروی کشیده بود و عرصه را بر چهره های درخشان ادب روسیه شوروی تنگ کرده بود، میخائیل بولگاکف دوازده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن رمانی کرد که به زعم بسیاری از منتقدین با کلاسیک های تاریخ رمان پهلو می زند و بی تردید در زمره ی درخشان ترین آثار ادب تاریخ روسیه به شمار می رود. واضح است که در فضای ادبی خفته ی دوران استالین اثری بدیع چون مرشد و مارگریتا حق حیات نداشت و ربع قرن طول کشید تا بالاخره در سال ۱۹۶۵ زمامداران شوروی پس از حذف بیست و پنج صفحه از متن کتاب آن را در تیراژ محدودی چاپ کردند. کتاب با استقبال کم نظیر مردم شوروی مواجه شد؛ به خاطر تیراژ کم، جلسات قرائت عمومی تشکیل می شد. کتاب فورا به یکی از داغ ترین کالاهای بازار سیاه شوروی بدل گردید. طولی نکشید که متن کامل و سانسور شده ی مرشد و مارگریتا به بسیاری از زبان های زنده ی دنیا ترجمه شد و حیرت و تحسین منتقدین را برانگیخت؛ صدها رساله و کتاب و مقاله در باب جوانب گوناگون مرشد و مارگریتا چاپ شد. حتی منتقدین رسمی شوروی بالاخره به اهمیت و ارج بولگاکف اعتراف کردند و مقالاتی در نقد و ستایش مرشد و مارگریتا و دیگر آثار او نوشتند.
مرشد و مارگریتا ساختی به غایت بدیع دارد. رمان از سه داستان مختلف تشکیل شده که گاه به گاه درهم تنیده می شوند و بالاخره در پایان کتاب به وحدتی ارگانیک می رسند. شرح وقایع سفر شیطان به مسکو، سرنوشت پونتیوس پیلاطس و تصلیب مسیح و داستان عشق مرشد و مارگریتا اجزاء سه گانه ی رمان هستند. این داستان ها در دو زمان تاریخی مختلف رخ می دهند: یکی زمان عیسی مسیح در اورشلیم و دیگری زمان حکومت استالین در مسکو. وقایع زمان اورشلیم از صبح چهار شنبه ی هفته ی عید فصح می آغازد و تا غروب شنبه ادامه دارد. وقایع اصلی داستان های مسکو نیز حدود هفتاد ساعت، یعنی از بعدازظهر چهارشنبه تا صبح یکشنبه را در بر می گیرد. این توازی زمانی قاعدتا بیانگر توازی سرنوشت هایی است که در این دو زمان تاریخی مختلف رقم خورده. بولگاکف با تمهیدات دیگری نیز این توازی و تکرار را به ما نشان می دهد: مسائل و خصائل بسیاری از شخصیت های سه گانه داستان شبیه هم هستند؛ به تدریج خواننده درمی یابد که آن چه در فصل های مربوط به پیلاطس خوانده در حقیقت بخش هایی از همان کتاب مرشد بوده است وبالاخره توصیف نویسنده از دو شهر مسکو و اورشلیم و طوفانی که در پایان ماجراهای این دو شهر رخ می دهد نیز همخوانی و شباهت کامل دارد؛ انگار دو شهر یکی شده اند: یکی مسلخ مسیح است و دیگری مذبح مرشد یا به تعبیری خود بولگاکف.
همان طور که کتاب از سه بخش به هم پیوسته تشکیل شده، مطالب آن را هم می توان در سه سطح مختلف اما مرتبط خواند و ارزیابی کرد. در یک سطح مرشد و مارگریتا رمانی است سخت گیرا و گاه طنزآلود درباره ی عشقی پرشور و شهری درمانده و نویسنده ای طرد شده: روایتی است نو از داستان تصلیب عیسی مسیح و سرنوشت پیلاطس؛ نقدی است جانانه بر جامعه ای بوروکرات زده و گرفتار چنبر خودکامگی؛ شرحی است تغزلی از عشق عمیق میان دو انسان تنها. در این سطح، رمان بولگاکف به مصاف بسیاری از مفاهیم ذهنی متعارف ما می رود: جهان کهن اساطیری اورشلیم یکسره عاری از هرگونه شگفتی ومعجزه است و جهان امروزی مسکو، همه جا پر از حیرت و اعجاز.محدودیت های زمانی و مکانی چون رویایی درنوردیده می شوند و آن چه خارق عادت و خلاف عقل است عادی و عقلانی جلوه می کند. در فضایی پرتخیل و پرطنز، بولگاکف زندگی در مسکو و فضای روشنفکری آن زمان شوروی را به باد سخریه و انتقاد می گیرد و دست و پاگیری نهاد های بوروکراتیک و دشواری زندگی روزمره و ماهیت مضحکه ی شوراهای نویسندگی فرمایشی را به بهترین وجه عیان و عریان می کند.مرشد و مارگریتا اساسا رمانی است فلسفی که مایه و ملاط آن طبعا از جزئیات واقعیات روزمره ی نویسنده و زمانه ی او برگرفته شده است. بولگاکف این واقعیات را چنان ترسیم کرده که ورای صورت ملموس و مشهود آن ها، جوهر ابدی و ازلی نهفته است و شناخت این جوهر ما را به سطح دیگری از ارزیابی این کتاب رهنمون می شود.
ظرافت و خلاقیت مرشد و مارگریتا از جمله در این نهفته است که در عین بحث فلسفی و نقد معضلات اجتماعی، رمان تا حدودی زندگی نامه ی نویسنده است و بسیاری از جزئیات داستان از زندگی خصوصی خود میخائیل بولگاکف برگرفته شده و درک همین شباهت ها ما را به سطح سوم ارزیابی این رمان نزدیک می کند. برای شناخت بهتر برخی از ظرایف این جنبه از رمان اشاره ای گذرا به زندگی او ضروری است.
اپرای شناور
نام نویسنده : جان بارت
نام مترجم : سهیل سمی
جان بارت (انگلیسی: John Barth؛ زادهٔ ۲۷ مهٔ ۱۹۳۰) نویسنده، و رماننویس اهل ایالات متحده آمریکا است. وی که آثارش در گونه پسانوگرایی و فراداستان طبقهبندی میشود، برنده جوایزی همچون جایزه کتاب ملی و جایزه پن/ مالامود شده است.
جان بارت، رماننویس آمریکایی متولد ۱۹۳۰، بخاطر رمانهای تجربیاش معروف است. او اپرای شناور را در بیست و شش سالگی نوشت؛ رمانی بسیار فنی و سنتشکن که فاصله دو نقطه از زندگی قهرمانش را روایت میکند، یعنی از زمانی که قهرمان اثر تصمیم به خودکشی میگیرد تا هنگامی که منصرف میشود. اما انتخاب زندگی از جانب این قهرمان نشانه شادی و نشاط نیست. در دنیایی که "بارت" در دهههای میانه قرن بیستم آمریکا میشناسد، آنچه باعث انصراف از خودکشی میشود، نه زندگی، که پوچی مرگ است. "اپرای شناور" بخشی از نام قایقی تفریحی است که در گذشته در بخشهای مدخیز آبهای ویرجینیا و مریلند رفت و آمد میکرد... و بخشی از ماجراهای این کتاب بر عرشه همین قایق رخ میدهد. مترجم کتاب ــ سهیل سمّی ــ پیش از این آثاری از مارگارت اتوود (سرگذشت ندیمه، اوریکس و کریک)، کازوئو ایشیگورو (هرگز رهایم مکن و تسلیناپذیر) و... را ترجمه کرده است.
اگر شبی از شبهای زمستان مسافری
نام نویسنده : ایتالو کالوینو
نام مترجم : لیلی گلستان
ایتالو کالوینو (به ایتالیایی: Italo Calvino) (زاده ۱۵ اکتبر ۱۹۲۳ - درگذشته ۱۹ سپتامبر ۱۹۸۵) نویسندهٔ رمان و داستان کوتاه ایتالیایی است. وی سبک ادبی خاص خود را داشت که میتوان آن را سورئال یا پستمدرن توصیف کرد. سهگانهٔ «نیاکان ما» (شامل شوالیه ناموجود، ویکنت شقهشده و بارون درختنشین) و مجموعه داستانهای کوتاه شهرهای نامرئی و شش یادداشت برای هزارهٔ بعدی ازتحسینشدهترین آثار او هستند. وی را یکی از مهمترین نویسندگان ایتالیایی قرن بیستم میدانند.
کتاب در حقیقت مجموعه ای از داستان هایی است که هیچ گاه تمام نمی شوند . آقای خواننده روزی کتابی را می خرد و ما همراه با او مشغول خواندن داستان می شویم اما در جای پرهیجان ،کتاب تمام می شود و خواننده عصبانی از نیمه کاره بودن کتاب به کتاب فروشی می رود و در آنجا با خانم خواننده آشنا می شود . آنهانسخه درستی از کتاب را می گیرند که متوجه می شوند تماما داستان دیگری است که به علت بدی چاپ، ادامه اش قابل خواندن نیست و به همین ترتیب ما ۱۰داستان نیمه تمام را در ماجرای اصلی کتاب دنبال می کنیم .
کتاب در حقیقت ستایشی است برای کتاب خواندن، برای لذت کتاب خوانی و شاید اشاره به این موضوع که خواندن کتاب دنیایی فراتر از نوشتن کتاب و بسیار زیباتر است . کتابی که به ما از لذت خواندن و نحوه درست خوانی می گوید ،از لذت در کنار هم بودن انسان های کتاب خوان و از خوشی بی وصف کتاب خوانی فقط برای کسب لذت کتاب خوانی .
خانم اسمیلا و حس برف
پیتر هوگ
سامگیس زندی
اسمیلا زن جوانیست که حواسش بیشتر پی برف و یخ است تا عشق. او در سرزمین پدریاش، دانمارک، احساس غریبگی میکند. دنیای اسمیلا آکنده است از ارقام و اندازهها و دانش و خاطرات و بیش از همه یخ. ریشهاش در زمینهای منجمد گرینلند، سرزمین مادریاش، جا مانده است.ایسایاس، پسربچه شش سالۀ گرینلندی و تنها دوست اسمیلا، از پشتبامی سقوط میکند و جان میدهد. پلیس دانمارک آن را مرگی تصادفی تلقی میکند، اما اسمیلا با شناختی که از برف و یخ دارد رد پای کودک را شناسایی میکند. این یک مرگ تصادفی نیست؛ مرگی است مرموز، خیلی شبیه یک جنایت. میل شدید به کشف آن اسمیلا را به گردابی از دروغ و خشونت و اوهام و تبهکاری خواهد کشاند. او به سرزمین یخزدۀ گرینلند بازمیگردد، پردهها را کنار میزند، و رازی را کشف میکند.
هدیه هامبالت
مادام بوواری
اما بوواری یکی از شاخص ترین چهره های ادبیات همه ی دوران هاست. سرگذشت پر تبو تاب و سرنوشت رقت انگیز او، با دقت و عمقی که فلوبر ترسیم میکند ، او را از جایگاه یک زن جاه طلب سیری ناپذیر شهرستانی بالا می کشد و به سطح شخصیت های سترگ اساطیر، ترازدی و تاریخ می برد . هنر فلوبر و تاثیر عمیق او بر ادبیات مدرن از همین تلفیق تناقص آمیز ناشی میشود: بیان به شدت واقع گرایانه ،«سرد » و «پزشک» وار از وضعیت های خطیر که تا پیش از اوعادت داشتیم آن ها را در تراژدی ها و منظومه های حماسی بخوانیم...
نگارش مادام بوواری از سپتامبر ۱۸۵۱ تا آوریل ۱۸۵۶ به مدت پنج سال در کرواسه طول کشید. در این مدت فلوبر روزانه بیش از چند خط نمینوشت و مرتب مشغول ویرایش نوشتههای پیشین بود و هرآنچه را بر کاغذ میآورد با صدای بلند برای خود میخواند. او برای غنا بخشیدن به داستان علاوه بر بیان داستان اصلی، به بیان چند خاطره و چگونگی ارتباطش با لوئیز کوله پرداخته است. او که بسیار با شخصیت مادام بوواری همذاتپنداری میکردهاست، در نامهای گفتهاست که هنگام نوشتن صحنه سم خوردن اما بوواری، مزه آرسنیک را در دهان خود احساس میکردهاست.
بیگانه
نام نویسنده : آلبر کامو
نام مترجم : لیلی گلستان
کامو در مقدمهای بر این رمان مینویسد: دیرگاهی است که من رمان «بیگانه» را در یک جمله که گمان نمیکنم زیاد خلاف عرف باشد، خلاصه کردهام: «در جامعهٔ ما هر کس که در تدفین مادر نگرید، خطر اعدام تهدیدش میکند.» منظور این است که فقط بگویم قهرمان داستان از آن رو محکوم به اعدام شد که در بازی معهود مشارکت نداشت. در این معنی از جامعه خود بیگانه است و از متن برکنار؛ در پیرامون زندگی شخصی، تنها و در جستجوی لذتهای تن سرگردان. از این رو خوانندگان او را خودباختهای یافتهاند دستخوش امواج.
آیوانهو
پرفروشترین کتابهای ایران و جهان
زندگی مدفون
دوازده ستون
تو میتوانی متفاوت باشی. میتوانی طرح زندگیات را بریزی. بله اگر زودتر شروع کرده بودی بهتر بود، ولی در چهل سالگی هنوز یک چهل ساله پربار برایت باقی مانده. اگر به جای گذران زندگی طرح زندگیات را بریزی، کارهای خارقالعادهای میتوانی در این سالهای باقیمانده انجام دهی. آنچه این سالها را موثر میکند این است که طرح زندگی خود را بر مبنای دوازده ستون بریزی.
مثل خون در رگ های من (نامه های احمد شاملو به آیدا)
افسوس. چشم های تو که مثل خون در رگ های من دوید، یکبار دیگر مرا به زندگی بازگرداند. تصور می کردم خواهم توانست به این رشته پرتوان عشقی که به طرف من افکنده شده است چنگ بیندازم و یکبار دیگر شانس خودم را برای زندگی و سعادت آزمایش کنم. چه می دانستم که برای من، هیچگاه زندگی مفهوم درست خود را پیدا نخواهد کرد؟ چه می دانستم که دربدری و بی سر و سامانی سرنوشت ازلی و ابدی من است. چه می دانستم که تلاش من برای نجات از این وضع، تلاش احمقانه یی بیش نیست؟
چنین کنند بزرگان
ویل کاپی
نجف دریابندری
انتشار این کتاب فرصت مساعدی است برای همه کسانی که احیانا همیشه منتظر بوده اند نویسنده این اسطور خود را در وضع نا مساعدی قرار دهد:زیرا که در این کتاب مترجم نه تنها اصل امانت در ترجمه را زیر پا گذاشته بلکه در حقیقت میتوان گفت که به هیچ اصلی پایبند نمانده است.در کتاب حاضر نان که اشاره شد قطعات فراوانی از متن اصلی ساقط شده در قطعات ترجمه شده نیز جملات و عبارات جعلی فراوانی گنجانیده شده است که به علت جعلی بودن در متن اصلی به هیچ وجه دیده نمیشوند. هم چنین در ضبط فارسی اعلام تاریخی و جغرافیایی هیچ قاعده معینی جز سلیقه شخصی رعایت نشده و معادل لاتین اعلام نیز در پای صفحات نیامده.در عوض فضای فضای گرانبهای پای صفحات به توضیحات غیر لازم اختصاص یافته که غرض از آن ها نه تنها برای خوانندگان بلکه برای خود مترجم نیز روشن نیست.به علاوه مترجم چه در مقدمه کتاب و چه در پشت جلد از آوردن شرح حال نویسنده ولو به اختصار به منظر روشن کردن ذهن خوانندگان غفلت ورزیده به طوری که خوانندگان ناچار خواهند بود طبق معمول با ذهن تاریک به خواندن کتاب بپردازند و با این کیفیت معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظارشان خواهد بود از همه این ها گذشته مترجم اسم کتاب را هم بدون ضرروت خاص تغییر داده و در نتیجه ناچار شده است اسم دیگری روی کتاب بگذارد که با عنوان اصلی فرق دارد مضافا به این که ممکن است فکر و حواس خوانندگان زیرک را هم به طرز غیر لازمی پرت کند. به این ترتیب می بینیم مترجم خود را مستوجب انواع و اقسام انتقادات و حملات جوانمردانه و ناجوانمردانه ساخته است و معلوم نیست چه نیرویی خواهد توانست او را از ورطه نیستی نجات بخشد.
هرگز هرگز
در پشت جلد کتاب هرگز هرگز اثر کالین هوور می خوانیم:
چارلیز واین وود و سیلاس نش، از زمانی که یاد گرفتند راه بروند، بهترین دوست هم بودند. از سن چهارده سالگی عاشق هم شدند. اما از امروز صبح… کاملا با یکدیگر غریبه هستند.
اولین خاطرات شان، اولن دعوایشان و اولین لحظه ای که عاشق یکدیگر شدند… همه چیز را فراموش کرده اند.
چارلیز و سیلاس باید با هم پرده از اتفاقی که برایشان افتاده است بردارند و دلیلش را بفهمند؛ اما ه رچه بیشتر پیش می روند و بیشتر در مورد خودشان می فهمند…
بیشتر برایشان این سوال پیش می آید
که چرا از همان ابتدا، رابطه شان را با هم شروع کردند؟
چارلی هر کاری می کند تا فراموش کند
و سیلاس هرکاری می کند تا به یاد آورد…
تفکر سریع و کند
نام نویسنده : دانیل کانمن
نام مترجم : فروغ تالو صمدی
کتاب پرفروش تفکر، سریع و کند دانیل کانمن، روانشناس و برنده نوبل اقتصاد، خلاصه تحقیق اوست که با همکاری آموس تورسکی بیش از چند دهه به آن مشغول بوده است. این کتاب شامل سه بخش از مراحل کاری اوست: کارهای اولیه، یعنی سویه گری های شناختی، سپس نظریه چشم انداز و پس از آن پژوهش هایی در زمینه شادی است. محور اصلی کتاب دوگانگی میان حالت اندیشه است: سیستم دو آهسته تر، خودخواسته تر و منطقی تر است، در حالی که سیستم یک سریع، غریزی و احساسی است. این کتاب ترسیم سویه گیری های شناختی در ارتباط با هر نوع تفکر است که با پژوهش های خود کانمن درباره نفرت از باخت آغاز می شود. این کتاب، با پشتوانه چند دهه پژوهش های دانشگاهی، نشان می دهد که افراد، با تغییر چارچوب پرسش و جایگزین کردن پرسش های ساده تر، در حقیقت به قضاوت های انسانی اهمیتی بیش از حد می دهند. کانمن، با شرح کارکرد دو سیستم، تلاش می کند نشان دهد که چه وقت می توانیم در تصمیم گیری های مربوط به زندگی و تجارت به بینش و شهودیات خود اطمینان کنیم و چه زمانی از آن بپرهیزیم و با شیوه شناخت سویه گری های ذهنی چگونه می توانیم از اشتباهات اجتناب کنیم. این کتاب برنده جایزه بهترین کتاب آکادمی ملی علوم و جایزه کتاب لس آنجلس تایمز و برگزیده منتقدان کتاب نیویورک تایمز به عنوان یکی از ده کتاب سال ۲۰۱۱ شناخته شده است.
زندگی داستانی ای. جی. فیکری
گابریل زوین
لیلا کرد
زندگی داستانی ای. جی. فیکری که نامزد بهترین رمان سال ۲۰۱۴ به انتخاب گودریدز بود، روایتی است از زندگی “ای. جی. فیکری“، که تنها کتاب فروش یک جزیرهی دورافتاده است و تغییر زندگی او با ورود یک دختر کوچک به زندگی اش و آشنایی اش با نماینده فروش یک انتشارات اتفاق می افتد.
کتاب دو بخش و سیزده فصل دارد، که عنوان هر فصل، عنوانِ یکی از داستانهای معروف جهان و چکیدهای از معرفی این کتابها از طرف ای.جی. به دخترخواندهاش مایا است.
هرکسی که عاشق کتاب و کتاب فروشی و دنیایی که خواندن به رویش می گشاید، باشد عاشق این کتاب خواهد شد.
پروژه ی رزی
پروژه رُزی در مورد دانشمندی به نام دان تیلمن است که برای یافتن همسری مناسب با همکاری یکی از دوستانش به نام جین یکسری اقدامات از جمله تهیه پرسشنامه انجام میدهد. او استاد یکی از دانشگاههای ملبورن است و در زندگی خصوصیاش فردی مقرراتی و منضبط است و سعی دارد همسری مطابق معیارهایش بیابد. اما در این میات اتفاقات و ماجراهای ناخواسته و در عین حال جالبی بر خلاف انتظار دان پیش میآید و او با دختری به نام رُزی آشنا میشود. داستان به گونهای پیش میرود که در نهایت این دانشمند سختگیر عاشق رُزی می شود که...
بعد از آنا
هرکسی لایق فرصتی دوباره برای شادی است.
دکتر نوآ آلدرمن که همسرش را از دست داده است، پس از تحمل سالها تنهایی، با مگی ازدواج میکند و دوباره طعم شیرین خوشبختی را میچشد. وقتی پس از هفده سال، به طور ناگهانی و غیرمنتظره خبر از آنا میرسد، گمان میکنند خوشیشان تکمیل شده و مگی فرصت دوبارهای یافته است تا برای آنا مادری کند؛ دختری که فکر میکرد دیگر هرگز او را نمیبیند. اما وقتی آنای هفدهساله از راه میرسد، همه چیز بهکلّی تغییر میکند. حوادثی مبهم و تلخ زندگی آنها را بهگونهای نابود میکند که در مخیله هیچکس نمیگنجد.
اگر خانواده بیعیب و نقصت تبدیل به بدترین کابوست شود، چه؟
پاسخهای کوتاه به پرسشهای اساسی
پیر پرنیان اندیش؛ در صحبت سایه (۲جلدی)
مجموعهی «پیر پرنیاناندیش» کاری از میلاد عظیمی و عاطفه طیه است. پدیدآورندگان این اثر دربارهاش چنین میگویند: «این کتاب ماحصل چندصد ساعت مصاحبت آزادوار و بیآداب و ترتیب با سایه است؛ از خرداد ۱۳۸۵ تا بهار ۱۳۹۱ که آخرین نمونههای کتاب را تلفنی با سایه بررسی میکردیم. این کتاب البته دربرگیرندهی همهی آنچه در صحبت سایه دیده و شنیدهایم نیست؛ نه حجم کتاب چنین اقتضایی داشت و نه روزگار و مصلحتسنجیهای سایه به ما چنان مجالی میداد؛ اما هرچه در این کتاب میخوانید، شنیدهها و دیدههایی است مستند به صوت و تصویر و ما از این حیث تا حد وسواس امانتدار بودهایم.» گفتوگو با سایه، انتقادی و همراه با بحثهای داغ و گاه تند و تیز بوده و در تنظیم و تدوین کتاب از انتقادها و سخنان پرسشگر صرفنظر شده تا خواننده حرفهای سایه را بخواند. هدف و آرزوی نویسندگان این بوده است که این کتاب به اجمال، تصویری جامع و منسجم از ساحات گوناگون زندگی و شخصیت سایه عرضه کند. بخش بزرگ زندگی و شخصیت سایه البته صبغهی فرهنگی دارد؛ اما سیاست هم حضوری بالنسبه ملایم اما موثر در زندگی او داشته است. وجود تصاویری از دستنوشتهها و عکسهایی از گذر عمر این شاعر بیهمتا در صفحههای پایانی، بر ارزشمندی این اثر افزوده است. «وقتی داشتم سال ۴۵ خانهی کوشکو میساختم، یک کندهای زیر خاک بود، عجیب بود؛ یک کندهی خیلی قطور بود، من هیچ نمیدونستم چه درختیه. اردیبهشت بود، دور این کنده یه پاجوشهایی زده بود. بعد که این برگها بزرگتر شدن، فهمیدم که ارغوانه...» هوشنگ ابتهاج با این مقدمه دربارهی سرایش شعر ارغوان در کتاب «پیر پرنیاناندیش» سخن میگوید؛ سخن گفتنی که بغض و اشک امانش نمیدهد. به قول خودش: «نه نمیتونم، دیوانه میشم، اگه دست بزنی از همهجام اشک میچکه.» ارغوان! شاخهی همخون جداماندهی من/ آسمان تو چه رنگ است امروز؟/ آفتابیست هوا؟/ یا گرفتهست هنوز؟/ من در این گوشه که از دنیا بیرون است/ آسمانی به سرم نیست/ از بهاران خبرم نیست.../ اندرین گوشهی خاموش فراموش شده/ یاد رنگینی در خاطر من/ گریه میانگیزد/ ارغوانم آنجاست/ ارغوانم تنهاست/ ارغوانم دارد میگرید.../ ارغوان، بیرق گلگون بهار!/ تو برافراشته باش/ تو بخوان نغمهی ناخواندهی من/ ارغوان، شاخهی همخون جداماندهی من! مجموعهی دوجلدی «پیر پرنیاناندیش؛ در صحبت سایه» به کوشش میلاد عظیمی و عاطفه طیه، از سوی انتشارات سخن منتشر شده و در اختیار مشتاقان فرهنگ و ادب و هنر قرار گرفته است.
ایران بین دو انقلاب
نام مترجم : احمد گل محمدی
یرواند آبراهامیان استاد ایرانیالاصلِ تاریخ در کالج باروکِ دانشگاه شهر نیویورک است. آبراهامیان در این کتاب به تحلیل تأثیرات متقابل سازمانهای سیاسی و نیروهای اجتماعی ایران از سدهٔ نوزدهم میلادی تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ میپردازد. نیروهای اجتماعی را به «گروههای قومی» و «طبقات اجتماعی» تقسیم میکند و با توجه به دستاوردهای جامعهشناسان تأثیرات نظامهای سیاسی بر نظامهای اجتماعی را بررسی میکند. آبراهامیان کارش را با تبیین ساختار اجتماعی سیاسی دورهٔ قاجار و علل و پیامدهای انقلاب مشروطیت آغاز میکند، با بررسی دورهٔ رضاشاه و سقوط او و سالهای بحرانی شهریور ۲۰ تا مرداد ۱۳۳۲ ادامه میدهد و بر این دوره، بهویژه تأثیر و تأثرهای نیروهای سیاسی، تأکید میکند، سالهای پس از کودتا را تا آستانهٔ انقلاب اسلامی به انگیزهٔ ریشهیابی علل وقوع انقلاب و نیروهای مؤثر در آن از نظر میگذراند و اهم حوادث و نیروهای سیاسی و اجتماعیِ مؤثر این دوره را تجزیه و تحلیل میکند و اینگونه نتیجه میگیرد که علت وقوع انقلاب توسعهٔ ناهمگونی بود که رژیم محمدرضاشاه، خواه ناخواه، درپیش گرفته بود. آبراهامیان با بررسی نقش مهم اسلام و نیز نقش تعیینکنندهٔ شخص امامخمینی(ره) در پیروزی انقلاب بررسیاش را به پایان میبرد. بیگمان ایران بین دو انقلاب کتابی منحصر بهفرد در بررسی تاریخ هفتادسالهٔ ایران است.
پرسیدن مهم تر از پاسخ دادن است
نام نویسنده : دنیل کلاک و ریموند مارتین
نام مترجم : حمیده بحرینی
نویسندگان این کتاب در زمانهای که بشر بسیار قدرتمندتر و ذهنش بسیار انباشتهتر از دوران سقراط است ما را به شیوه سقراطی به عرصه داشتهها و دانشهایمان میبرند تا در پایان راه، «نمیدانم» سقراط را بر زبانمان جاری سازند. «نمیدانم» که بیان آنان اصل حکمت است. آنان از ما درباره چیزهایی میپرسند که بدیهی و روشن میپنداریم و هر سوالی را درباره آنها احمقانه و دور از خرد. آنان از مکان میپرسند و از جایی که ایستادهایم و از زمان و «آن»ی که بسرمیبریم و اینکه کیستیم، و وقتی از «من»، «مکان من»، «زمان من» و ...سخن میگوییم در واقع از چه سخن میگوییم؟ آیا واقعا مختاریم؟ اگر آری چقدر و تا کجا؟ و اصلا کدام کار ما مختارانه است؟ آیا دانش ما معتبر است و به حقیقت راه میبرد؟
باران سیاه
«باران سیاه» از سوی روزنامه ی «یومیوری» ژاپن عنوان «شفاف ترین و عمیق ترین تصویری که از فاجعه ی هیروشیما در ذهن ادبیات نقش بسته» را گرفته است.
ایبوسه تا سال های سال پس از فاجعه ی اتمی «هیروشیما» درباره ی آن چه بر زادگاهش گذشت سکوت کرده بود، اما بالاخره سکوتش را شکست و «باران سیاه» را نوشت، او درباره ی انگیزه ی نوشتن این رمان گفته است: «آخرش فکر کردم، باید در مخالفت با جنگ چیزی بنویسم. "باران سیاه" داستانی است که بعد از جنگِ ویتنام نوشتم.»
ملت عشق
نام نویسنده : الیف شافاک
نام مترجم : ارسلان فصیحی
پرفروشترین رمان تاریخ ترکیه که گفته میشود بیش از پانصد بار تجدید چاپ شده است. این رمان به نوعی بازگویی رابطه میان شمس و مولانا در قالب داستانی امروزی و از زبان یک زن آمریکایی است که به همه روزمرگی ها و همسر و کار پشت پا میزند و عازم سفر ترکیه می شود.
اما پرفروشترین رمان تاریخ ترکیه چگونه کتابی ست؟ رمان «ملت عشق» اثریست عاشقانه؛ برخوردار از فرمی که می توان آن را دو رمان محسوب کرد در قالب یک رمان؛ دو روایت تودرتو که به صورت موازی روایت می شوند؛ اما در دو زمان مختلف جریان دارند. یکی قرنها پیش در شرق و یکی در زمان حال و در غرب (امریکا) بر این پایه اگرچه به ظاهر تفاوت های بسیار زیاد و اساسی باهم دارند اما از آنجا که بنمایه هردوی آنها عشق و تاثیر آن در زندگیست بی شباهت به هم نیستند. ملت عشق از یک سو داستان دلدادگی و از دیگر سو داستان رهایی است؛ از یک سو به عشق زمینی می پردازد و از دیگر سو به عشق معنوی و جنبه های عرفانی عشق و زندگی اشاره میکند. این سویه های متقابل که در هر دو خط داستان دیده می شود از جمله جذابیت های اصلی این رمان محسوب می شود که الیف شافاک با چیره دستی با کنارهم قرار دادن این عناصر خط و ربطی برای نزدیک شدن و پیوند خوردن این دو داستان به وجود آورده است.
ناگفته نماند که ترجمه ارسلان فصیحی هم کاری بدون نقص است تا جایی که کاوه میرعباسی، نویسنده و مترجم معروف درباره آن می گوید: "من همیشه کتابهای اصلی را از زبانهای انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی میخوانم، اما مدتی قبل، «ملت عشق» را با ترجمه ارسلان فصیحی خواندم و از آن بسیار لذت بردم."نکتهی دیگر اینکه ترجمه این رمان پنج سال پیش به اتمام رسیده بود که تا چندی پیش جزو آثار غیرقابل انتشار وزارت ارشاد بود اما سرانجام پس از بازبینی مجدد، نشر ققنوس آن را منتشر کرد.
در بخشی از کتاب می خوانیم:کلماتی که ما برای توصیف خالق بکار میبریم، درواقع نشاندهنده ی آنست که ما خودمان را چگونه توصیف میکنیم. اگر موجودی هولناک در ذهنمان متصور میشویم، در واقع این ما هستیم که با ترس احاطه شده ایم. اما اگر عشق و محبت را احساس کردی، از تو چیزی جز این دو پدید نخواهد آمد.
از متن کتاب:
خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدمهایی شناختم، قصههایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفشهای آهنی سوراخ شده؛ من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی...
مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیدهای که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟
کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سالهاست به هر جا پا گذاشتهام آن صدا را شنیدهام. هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانستهام و به گفتههایش گوش سپردهام. شنیدن را دوست دارم؛ جملهها و کلمهها و حرفها را... اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود.
اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تأکید میکنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمهاش «بشنو!» است. یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع میکند؟ راستی، خاموشی را میشود شنید؟
همه بخشهای این رمان نیز با همان حرف بیصدا شروع میشود. نپرس «چرا؟» خواهش میکنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار.
چون در این راهها چنان حقیقتهایی هست که حتی هنگام روایتشان هم باید به مثابه راز بمانند.
روح پراگ
نام مترجم : خشایار دیهیمی
ایوان کلیما (به چکی: Ivan Klíma) متولد (۱۴ سپتامبر ۱۹۳۱) در پراگ است. او نویسنده، مقالهنویس، نمایشنامهنویس و روزنامهنگار اهل جمهوری چک است.
او سالهای دوره کودکی خود را در ترزین اشتات گذراند. کلیما در ۷۹ سالگی در گفتگویی که با مجله مهرنامه کرد دربارهٔ زندگی آن سالها گفته است «در ترزین اشتات که من سه سال و نیم آنجا بودم اتاق گاز نبود. با این حال صدها جسد دیدم. در آنجا مرگ یک تجربه روزانه بود. من به مرگ عادت کرده بودم و حتی دست کشیدن به یک جسد دیگر هیجانی برای من نداشت.»
بعد از بهار پراگ بسیاری از آثار او و دوستانش ممنوعالانتشار شدند. با این حال از چک خارج نشد و به گفته خودش کنار شادیها و غمهای هموطنانش ماند. یک سال قبل از بهار پراگ نیز به دلیل انتقادهایش از حکومت کمونیستی چکسلواکی بازداشت شد.
او سال ۱۹۶۹ برای یک ترم به دعوت از دانشگاه میشیگان آمریکا برای تدریس به این کشور رفت. یک سال بعد دوباره به پراگ بازگشت و به نوشتن نمایشنامه و داستان پرداخت. اما این آثار تا سال ۱۹۸۹ فقط در خارج از چکسلواکی منتشر میشدند.
کلیما سال ۲۰۰۲ توانست جایزه فرانتس کافکا را به خاطر یک عمر فعالیت ادبی از آن خود کند.
در طول دو سال گذشته، بسیار سفر کردهام. شهرهای بسیاری را دیدهام و کلیساها، موزهها، باغها، و قصرهای بسیار. این دیدارها ملغمه غریبی از احساسات و تأثرات در من برجای گذاشته است، و علیالخصوص این احساس شک را که در کجا باید منتظر دیدن چه چیزی باشم. احساس شک حاصل خاطرات بد نیست؛ احساس شک حاصل این است که بهندرت وقت آن را پیدا میکنم که رابطهای با این شهرها برقرار کنم. هر شهری مثل یک آدم است: اگر رابطه اصیلی با آن برقرار نکنیم، فقط نامی بر جای میماند، یک شکل و صورت بیرونی که خیلی زود از حافظه و خاطرهمان میرود و رنگ میبازد. برای برقرار کردن چنین رابطهای، باید بتوانیم شهر را با دقت ببینیم و شخصیت خاص و استثنایی آن را دریابیم، آن «من» شهر، روح شهر، هویت آن، و شرایط زندگی آن که در طول زمان و در عرض مکان آن پدید آمده است. پراگ شهری رازآلود و پرهیجان است که با حال و هوایش، با مخلوط غریب سه فرهنگش الهامبخش خلاقیت افراد بسیاری شده است. سه فرهنگی که چندین دهه، یا حتی قرنها در این شهر در کنار هم میزیستهاند.
بیگانه
جسدی مورد تعرض قرار گرفته... استیون کینگ در شاهکار جنایی دیگر خود، کتاب بیگانه، همچنان به حکمرانی وحشت خود ادامه میدهد.
بیگانه (The Outsider) جدیدترین اثر کینگ است که در ماه میسال ۲۰۱۸ میلادی منتشر شده و از بدو انتشار در فهرست پرفروشترین رمانهای جهان قرار گرفته است.
ریاضیات زیبا
نام نویسنده : تام سیگفرید
مترجم : مهدی صادقی
میلیونها نفر در سراسر جهان فیلم ذهن زیبا را دیدهاند اما عدهی کمی ریاضیاتی را درک کردهاند که ذهن زیبای جان نش خلق کرده است. امروزه ریاضیات زیبای نش به زبانی جهانی برای تحقیق در علوم اجتماعی تبدیل شده است و در دیگر رشتههای علمی نظیر زیستشناسی تکاملی، علوم اعصاب و حتی فیزیک کوانتومی نیز نفوذ کرده است. جان نش برای تحقیقات برجستهاش در دههی ۱۹۵۰ در زمینهی بازیها برندهی جایزهی نوبل سال ۱۹۹۴ شد. زیستشناسان تکاملی این نظریه را در دههی ۱۹۷۰ به کار بردند و اقتصاددانان در دههی ۱۹۸۰ آن را پذیرفتند. امروزه دانشمندان علوم اعصاب با استفاده از نظریهی بازیها مغز را بررسی میکنند و انسانشناسها به کمک آن خود را به مطالعهی مردم فرهنگهای مختلف مشغول میکنند. زیستشناسان آن را برای تبیین تکامل به کار میگیرند، و ریاضیدانان از آن برای درک بهتر شبکههای اجتماعی بهره میبرند. تام سیگفرید در این کتاب شرح میدهد که نظریهی بازیها چگونه علوم زیستی، علوم اجتماعی، و علوم طبیعی را به طریقی به یکدیگر پیوند میدهد که رؤیای آسیموف را دربارهی روانتاریخ یا رمز طبیعت به واقعیت نزدیکتر میکند.
جان فوربز نَش جونیور (به انگلیسی: John Forbes Nash, Jr.) (زاده ۱۳ ژوئن ۱۹۲۸ - درگذشت ۲۳ مه ۲۰۱۵) ریاضیدان نابغه و برجستهٔ آمریکایی برنده جایزه نوبل اقتصاد بود. وی به مدت بیش از ۳ دهه به بیماری روانگسیختگی (اسکیزوفرنی) از نوع پارانوئید مبتلا بود.
جان فوربز نَش | |
---|---|
ساختن برای ماندن
شرکتهای ماندگار، رهبرانی را نمیخواهند که دائماً ساعت را اعلام کند و همه تابع او باشند و بر اساس زمان اعلام شدهی او، فکر و تصمیمگیری و اقدام کنند؛ شرکتهای ماندگار، رهبرانی را میخواهند که ساعت بسازند و آن را دراختیار کارکنان قرار دهند تا هر کسی خودش زمان را بسنجد. شرکتهای موفق، فقط به افزایش سود فکر میکنند، اما شرکتهای بزرگ و موفق و ماندگار، به مجموعهای از هدفها فکر میکنند که سود صرفاً یکی از آنهاست، اما مهمترین هدف نیست… مجموعهای از افراد پرمشغله گرانبهاترین داراییشان، یعنی زمان را به مطالعه کتاب ساختن برای ماندن اختصاص دادهاند؛ افراد این مجموعه عبارتاند از: مدیران شرکتها، مجریان ارشد، کارفرمایان بلندپرواز، رهبران مؤسسههای غیرانتفاعی، سرمایهگذاران، روزنامهنگاران و مدیران تازهکار. جیم کالینز؛ نویسنده پرفروش کتاب های نیویورک تایمز جیم کالینز محقق و مدرس شرکتهای بزرگ در زمینه مسائل مدیریتی است؛ مسائلی مانند چگونگی رشد شرکتها، چگونگی عملکرد عالی و چگونگی تبدیل شرکتهای ممتاز به شرکتهای بسیار بزرگ. افزونبرآن، نویسنده کتاب پرفروش خوب به عالی است؛ این کتاب در مجلههای تجاری اکونومیست، فورچون، یواسای تودِی و هاروارد بیزنس ریویو تحسین شده است.
عقاید یک دلقک
هانریش بل
مترجم: محمد اسماعیلزاده
هاینریش تئودور بُل (به آلمانی: Heinrich Theodor Böll) (زاده ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ - درگذشته ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۵) نویسنده آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبی است. بیشتر آثار او به جنگ (به خصوص جنگ جهانی دوم) و آثار پس از آن میپردازد.
هاینریش بُل عاشق مردمان ساده و بیغلوغش است و قهرمانان داستانهای او درماندگان و شکستخوردگانند، اما بُل آنها را شکستخورده نمیداند و نشان میدهد که حرص به کسب مال و مقام، وقتی که انسان میتواند علیرغم دشواریها تا به آخر انسان باقی بماند، واقعاً در خور استهزاست؛ و هاینریش بُل کسی است که تا به آخر انسان باقی میماند.
این کتاب دربارهی دلقکی به نام «شنیر» است که همسرش او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی است. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آوردهاست. او بعد از افتضاحی که در یکی از نمایشهایش به وجود میآورد، به محل زندگیاش باز میگردد. او که به پول نیاز دارد، دفترچه تلفنش را باز میکند و با آشنایان تماس میگیرد. در این میان بارها به گذشته میرود و خاطراتش را میگوید.
مردان مریخی و زنان ونوسی
نویسنده جان گری مترجم مهدی قراچهداغی
کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی نوشته دکتر جان گری است که در مورد روابط زناشویی و شناخت جنس مخالف هست. در این کتاب نویسنده اعتقاد دارد که زنان و مردان به رغم وجود تفاوتها میتوانند شیوههایی را بیاموزند تا به رابطهٔ عاشقانه و صمیمی دست یابند وی به همین منظور، شیوهها و راهکارهای جدیدی را برای کم کردن تنشها در روابط زناشویی و به وجود آوردن عشق و علاقه بیان میکند.
کتاب مردان مریخی زنان ونوسی دستورالعملی برای ایجاد روابط مبتنی بر عشق و علاقه میباشد. توضیح میدهد که چگونه زن و مرد در همه زمینههای زندگی با هم تفاوت دارند. زن و مرد انگار از دو سیاره متفاوت آمدهاند، به زبانهای متفاوت تکلم میکنند و به غذایی متفاوت احتیاج دارند.