پشت درهای بسته
بی ای پاریس
آرزو امیررضایی
اين رمان كه اولين اثر بی.ای. پاريس است، در سال ٢٠١٦ منتشر شد و به سرعت در ليست آثار پرفروش نيويورك تايمز و يو.اس.تودی قرار گرفت.
راوی داستان زن جوانی به نام گريس است كه داستان زندگی قبل و بعد از ازدواجش را در فصلهای موازی حال و گذشته روايت میكند. اطرافيان گريس به زندگی او و همسر خوش سيمايش، جك، غبطه میخورند، غافل از آنكه حقيقتی ترسناك پشت درهای بسته انتظار خواننده را میكشد.
در پشت جلد اين كتاب آمده است: «صبح روزجمعه، وقتی به من میگوید که بهترین لباسم را بپوشم، دست خودم نيست و به تنها چیزی که فکر میکنم این است که آیا لحظهای که بیصبرانه منتظرش بودم فرا رسیده است. ذهنم به آینده پرواز میکند اما به خودم یادآور میشوم که بارها نیز همین گونه سرخورده شده بودم. حتا وقتي سوار ماشین میشوم هنوز به خودم اجازهی باور کردن نمیدهم. اما وقتی به سمت شهر حرکت میکنیم، کمکم دارد باورم میشود و با هیجان شروع به نقشه کشیدن میکنم، و وحشت زدهام که شاید این لحظه را از دست بدهم. اما وقتی که جک ماشین را بیرون رستوران پارک میکند و از آن خارج میشود میفهمم که چقدر خوش خیال بودم.»
در بخشی از اين كتاب میخوانيم: «آن روز در پارک، تنها من نبودم که جک را دیده بودم، البته من از همه محتاطتر بودم. بعضیها- بیشتر خانمهای جوان- با روی باز به او لبخند میزدند، سعی میکردند توجهاش را جلب کنند، درحالیکه دختران نوجوان ریزریز میخندیدند و فکر میکردند که حتماً ستارهی سینماست. زنان مسنتر با تحسین به او نگاه میکردند. حتی مردهای داخل پارک نیز به جک نگاه میکردند، گویی او زیبایی و وقاری داشت که نمیتوانستند نادیدهاش بگیرند... اگرچه فکرنميکردم جك را بار دیگر ببینم، اما در ذهنم او را بارها و بارها مجرد تصور میکردم، که مرا دیده بود و عاشقم شده بود و تصمیم داشت هفتهی دیگر یکشنبه دوباره به پارک بیاید و مرا پیدا کند.»