سایه ها (مجموعه داستان)
ارغوان اشترانی
تلفن زنگ می خورد.ناشرم است.می گوید دوباره بنویسم.می گویم که حوصله ندارم.اصرار میکند.می گویم سوژه ندارم.می گوید همین ماجرای آخری رابنویس،اسمش را هم بگذار"شیطنت های راوی پنهان".می گویم نمی دانم باید ازکجا شروع کنم.می گوید همان دادگاه تجدید نظر را بنویس.همین هفته ی پیش را.می گویم امروز کارشناسان رایانه آمده اند وتمام فایلهای"می خواهم بخوابم"راپاک کردند.یک جوری که نشود بازیافتش کرد.راوی آن داستان دیگر برای همیشه مرد...