اما ابرها
دست آخر
ساموئل بکت
مترجم: مهدی نوید
یه دیوونه رو میشناختم که فکر میکرد دنیا به آخر رسیده. نقاش بود و حکاک. خیلی دوستش داشتم. میرفتم و میدیدمش، توی دیوونهخونه. با دستهام میگرفتمش و میکشوندمش کنار پنجره. ببین! اونجا! ذرتهای در حال قد کشیدن! حالا اونجا! ببین! بادبونهای قایقهای ماهیگیری! همه ی اون زیبایی! دستش رو پس میکشید و به کنج خودش برمیگشت. هراسون بود. هر چی دیده بود خاکستر بود.
عشق اول و دیگر نوشته ها
ساموئل بکت
ترجمه: سهیل سمی
ساموئل بارکْلی بِکت (۱۳ آوریل ۱۹۰۶ - ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹) نمایشنامهنویس، رماننویس و شاعر ایرلندی بود. آثار بکت بیپروا، به شکل بنیادی کمینهگرا و بنابر بعضی تفسیرها در رابطه با وضعیت انسانها عمیقاً بدبینانهاند. این حس بدبینی اغلب با قریحهٔ طنزپردازی قوی و غالباً نیشدار وی تلطیف میگردد. چنین حسی از طنز، برای بعضی از خوانندگان آثار او، این نکته را در بر دارد که سفری که انسان به عنوان زندگی آغاز کردهاست با وجود دشواریها، ارزش سعی و تلاش را دارد. آثار اخیر او، بُنمایههای موردنظرشان را به شکلی رمزگونه و کاهشیافته مطرح میکنند. "بکت در خانوادهای مرفه و مذهبی (پروتستان) بزرگ شده و تا اتمام تحصیلات دانشگاهی و شروع کارش به عنوان استاد هنوز باور مذهبی داشته است. پس از ترک قطعی محیط آکادمیک و مهاجرتش به پاریس، گسست از مذهب را در آثارش منعکس می کند. با اجرای در انتظار گودو در سال 1953 تماشاگر با اعلا ن جنگی شوک آور علیه خدا و مذهب روبرو می شود." بکت در آثار دیگرش هم با طنز تندی به اصول کاتولیسیسم برخورد می کند. او در سال ۱۹۶۹ بدلیل «نوشتههایش - در قالب رمان و نمایش - که در فقر [معنوی] انسان امروزی، فرارَوی و عروج او را میجوید»†، جایزه نوبل ادبیات را دریافت نمود.
فسهها
-
نام نویسنده : ساموئل بکت
-
نام مترجم : مهدی نوید
مالون می میرد
مردن، پيش از مول مردن،با مول مردن، روي مول مردن و غلتيدن، مرده بر مرده، در ميان مردمان بيچاره، و ديگر در ميان زندگان ناگزير به مردن نبودن. اينها هم نه؛ حتي اينها هم نه، ماه من در زير اينجا بود، بسيار زير، كمترين چيزي كه ميتوانستم آرزو كنم، و يك روز، خيلي زود، يك شب زمينتاب، در زير خاك، موجودي ميرنده، مثل من، در روشنايي خاكستري، ميگويد، اينها هم نه، حتي اين ها هم نه. و بي آنكه بتواند احساس تاثر بكند، ميميرد.
مالون میمیرد
ساموئل بکت
مترجم: مهدی نوید
بله، روزگاری بود که بیدرنگ شب میشد و با جستوجوی گرما و تکههای تقریباً خوردنی بهخوبی میگذشت. و تصور میکنی که این وضع تا آخر همینطور باقی میماند. اما ناگهان همهچیز دوباره شروع به خشموخروش میکند، در جنگلهایی از سرخسهای بزرگ گُم میشوی یا در زمینهای بایرِ در معرض بادهای شدید میچرخی، تا اینکه کنجکاو میشوی که آیا بیخبر مردهای و به دوزخ رفتهای یا باری دیگر در جایی حتا بدتر از جای قبلی به دنیا آمدهای.
مالوی
سال 1951، رمان مالوی، اولین شاهکار از سه گانه ی مشهور ساموئل بکت، در فرانسه به انتشار رسید؛ هفت ماه بعد، کتاب مالون می میرد عرضه شد و با انتشار رمان نام ناپذیر، دو سال بعد از اولین بخش، این سه گانه تکمیل گردید. آثار بسیار معدودی از ادبیات معاصر موفق شده اند به موفقیت سه گانه ی بکت در تأثیرگذاری بر زمان خود و همچنین بر درک ما از تجارب انسانی دست یابند. رمان مالوی، پس از زمین گیر شدن، در اتاق مادرش زندگی می کند. او باید قصه و چگونگی روند اتفاقات زندگی اش را به صورت یک داستان نوشته و هر هفته در روز یکشنبه، به مردی که برای گرفتن داستان ها به سراغش می آید، تحویل دهد. رمان مالوی به خوبی به خاطر دارد که چه چیزی باعث شده به این اتاق منتقل شود. او با مرور خاطرات به یاد می آورد که بر روی تپه ای ایستاده و در حال تماشای دو مرد بوده است که در کنار یک جاده به سوی هم قدم می زده اند. آن دو نفر به هم می رسند، گفت و گویی کوتاه کرده و در مسیری متفاوت به راهشان ادامه می دهند. رمان مالوی، بعد از دیدن برخورد این دو نفر، تصمیم می گیرد که به دنبال مادرش بگردد. او با دوچرخه ی خود، سفر را آغاز کرده اما وقتی که در آستانه ی خروج از شهر قرار دارد، توسط یک افسر پلیس خشن دستگیر شده و مورد بازجویی قرار می گیرد.
مرفی
خورشيد بيآنكه چاره ديگري داشته باشد، بر همان چيزهاي قديمي ميتابيد. مرفي، مثل كسي كه پنداري آزاد بود، در دخمهاي در وست برامپتن، خارج از نوررس نشسته بود. او اينجا در قفسي جمع و جور و شمالي ـ غربي كه چشماندازي يكپارچه به قفسهاي جمع و جور و جنوبي ـ شرقي داشت، حدودا شش ماه آزگار خورده و نوشيده و خوابيده و لباس پوشيده و درآورده بود. به زودي مجبور ميشد فكر ديگري بكند، چون آن دخمه رسما كلنگي و غير قابل سكونت اعلام شده بود. به زودي مجبور ميشد كمر همت ببندد و خوردن و نوشيدن و خوابيدن و پوشيدن و درآوردن لباس را در محيطي كاملا بيگانه آغاز كند.
نامناپذیر
در "نام ناپذیر" بحران، ویرانی و جنون قرار است به حد اعلای خود برسد. جنون و ویرانی که با "مالون میمیرد" و "مالوی" آغاز شده بود، در این کتاب در هم ادغام شده و غولی بی شاخ و دم میسازد. به شکلی که "نام ناپذیر" را میتوان جمع حاصلی از آن دو کتاب دانست؛ در عین حال این رابطه قرار نیست به استقلال کتاب سوم آسیب یا خدشهای وارد کند.
ننامیدنی
ترجمهی مهدی نوید
شايد يک رؤياست، همه يک رؤياست، که غافلگيرم میکرد، بيدار میشوم، در سکوت، و ديگر هرگز نمیخوابم، اين من میشود، يا رؤيا، باز هم رؤيا، رؤيای سکوتی، سکوتی رؤيايی، لبريز نجواها، نمیدانم، فقط کلمات است، بيداری هرگز، فقط کلمات، چيز ديگری نيست، بايد ادامه دهی، همينوبس، چندی ديگر متوقف میشوند، خوب میدانم، حسش میکنم، چندی ديگر ترکم میکنند، سکوت میشود، لحظهای، چند لحظهی ناب، يا مال من میشود، آنکه ماندنی است، که نماند، که هنوز میماند، اين من میشود، بايد ادامه دهی، نمیتوانم ادامه دهم، بايد ادامه دهی، ادامه میدهم، بايد کلمات را بگويی، تا آن وقت که چيزی ازشان باقی مانده، تا وقتی که مرا بيابند، تا وقتی که مرا بگويند، درد غريب، گناه غريب، بايد ادامه دهی، شايد پيش از اين تمام شده است، شايد پيش از اين مرا گفتهاند، شايد مرا به آستانهی قصهام رساندهاند، روبهروی دری که به قصهام گشوده میشود، که غافلگيرم میکند، اگر باز شود، اين من میشود، سکوت میشود، آنجا که هستم، نمیدانم، هرگز نمیدانم، در سکوت نمیدانی، بايد ادامه دهی، نمیتوانم ادامه دهم، ادامه میدهم.
وات
وات لبخند زدن مردم را دیده بود و فکر می کرد می داند که این کار چگونه انجام می شود. و این حقیقت داشت که لبخند وات، البته وقتی که لبخند می زد، مثلا، بیش از نیشخند یا خمیازه، به لبخند شبیه بود. اما لبخند وات ناقص بود، چیزی کم داشت، و کسانی که برای اولین بار لبخندش را می دیدند، و البته اکثر کسانی که لبخندش را می دیدند برای اولین بار آن را می دیدند، به شک می افتادند که وات قصد دارد دقیقا چه حالتی به چهره اش بدهد. از نظر خیلی ها لبخند او شبیه شکلک بود. وات خیلی کم و به ندرت از این لبخند استفاده می کرد. (از متن کتاب)