گریزپا
فرانک کلوز
ترجمه: سام دفتری
فیزیک کوانتوم و مکانیک کوانتومی، توانستند ارتباطی بین کیهان و کائنات و ساختار اتم و اجزای سازندهی آن برقرار کنند. شناخت ذرات بنیادین و در رأس آنها بوزون هیگز، راهگشـای بسیاری از مشـکلاتی بود که نظریههای اساسی فیزیک کوانتوم را دههها درگیر خود کرده بود. ذرهای که پیدایش جرم در تمام جهان مادی را توضیح میدهد و عجیبتر آن که از میدانی سخن به میان میآید که مانند میدان مغناطیسی یک آهنربا، تمام کیهان را دربر گرفته است که بر همهی این ذرات اثر میگذارد و تمام کائنات، مانند تکهپارههای یک کشتی، در دریایی از ذرات این میدان غوطهور است. این قلمرو هیگز است. بوزون هیگز و میدان هیگز… کتابی که پیش رو دارید، از نبوغ فردی متواضع و منزوی میگوید که توانست تنها به کمک ذهن خلاق خود، قلهای را فتح کند که تا آن موقع کسی نمیدانست چنین قلهای هم وجود دارد. پیتر هیگز کاری را به ثمر رساند که حدود نیمقرن، هزاران دانشمند نخبه از سرتاسر جهان را با صرف میلیاردها دلار و سالها تلاش مداوم، درگیر این «ایدهی ناب» او کرد تا از طرفی دستگاهی ساخته شود که یک اعجاز مهندسی به شمار میرود و از طرف دیگر، پرده از رازی برداشته شود که شکلگیری عالم و ریزساختارهای درون اتمها را تشریح میکند. در جملهای از این گریزپا میخوانیم «این آغاز یک پایان نیست، پایان یک آغاز است».
وقتی نویسنده واقعاً به مخاطب خود فکر می کند، نتیجه انفجاری است. به عنوان مثال، به نقل از یکی از همکاران: «میدان هیگز را به عنوان جمعیتی از کارگران سیاسی در یک مهمانی کوکتل تصور کنید. مارگارت تاچر، نخستوزیر سابق، نقش ذرهای بدون جرم را بازی میکند که وارد اتاق میشود و با مزرعهی هموطنان مواجه میشود. او سعی می کند از اتاق عبور کند، اما سرنشینان می خواهند با او دست بدهند. این کار او را قطع می کند و اینرسی ایجاد می کند. فعل و انفعالات او با گردهمایی او را از یک ذره بدون جرم پرنده به ذره ای عظیم الوار تبدیل کرده است. به روشی مشابه، یک ذره بدون جرم به دلیل این برهمکنش با میدان هیگز در همه جا حاضر، اینرسی - جرم - به دست میآورد.»