و کسی نماند جز ما
نويسنده: كالين هوور
مترجم / مصحح: ساناز كريمي
«و کسی نماند جز ما» نوشته کالین هووِر(-۱۹۷۹)، جدیدترین رمان این نویسنده موفق آمریکایی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
وقتی پاهامو دو طرف لبهی پشتبوم میذارم و اینجا میشینم و از طبقهی دوازدهم به خیابونای بوستون نگاه میکنم، نمیتونم به چیزی جز خودکشی فکر کنم.
البته خودکشی خودم نه. اونقدر زندگیم رو دوست دارم که تا آخرین نفس ادامهش بدم.
توجهم بیشتر به آدمهای دیگهس و اینکه چهجوری سرانجام تصمیم میگیرن به زندگیشون خاتمه بِدن. اینکه هیچ از کارشون پشیمون میشن؟ تو لحظهی بعد از پریدن و یه ثانیه قبل از تصمیمگیریشون، باید ذرهای پشیمونی تو اون سقوطِ آزاد و کوتاه باشه. اینکه وقتی زمین به سمتشون یورش میبره، بهش نگاه میکنن و فکر میکنن. «ای لعنتی! این ایدهی خوبی نبود.»
یهجورایی فکر میکنم نه.
خیلی به مرگ فکر میکنم. خصوصاً امروز، با توجه به اینکه ـ دوازده ساعت پیش ـ یکی از تأثیرگذارترین مرثیههایی رو که مردم پلاتورای ایالت مِین تابهحال شاهدش بودن، تو مجلس ترحیم خوندم. خیلیخب، شاید تأثیرگذارترین نبود، اما بهراحتی میتونست افتضاحترین محسوب شه. فکر میکنم به این بستگی داره که از مادرم بپرسید یا از من. مادرم که احتمالاً از امروز به بعد برای یه سال تموم با من حرف نمیزنه.
وقتی نفس هوا می شود
نام نویسنده : پال كلانثي
نام مترجم : ساناز کریمی
در بخشی از این كتاب میخوانیم: یکبار دیگر از دکتربودن به بیماربودن رسیدم. از عامل به کسی که عمل رویش انجام میشد، از فاعل به مفعول مستقیم. درست تا زمان بیماری میشد زندگی مرا جمع خطی انتخابهایم دانست. مثل مدرنترین داستانها، که سرنوشت یک شخصیت به اعمال انسانی خودش و دیگران بستگی دارد.
گلوسستر در شاه لیر، شاید از سرنوشت انسان بهمثابهی «مگسهایی برای پسران شرور» گلایه کند، اما غرور کاذب شاه لیر قسمت تأثیرگذار نمایشنامه را خلق میکند. از عصر روشنگری به بعد، فرد در مرکز صحنه نمایش قرار گرفت، اما حالا من در دنیای دیگری زندگی میکردم، دنیایی کهنتر. جایی که اعمال انسان در برابر نیروهای فوق بشری رنگ میبازند. دنیایی که بیشتر شبیه تراژدیهای یونانی بود تا درامهای شکسپیر. هیچ تلاشی برای رهایی ادیپوس و والدینش از سرنوشت کارساز نیست. تنها راه دسترسیشان به نیروهایی که زندگی آنها را کنترل میکنند، از طریق آورندگان وحی و پیشگویان است، یعنی کسانی که آیندهبینیای الهی دارند. چیزی که بهدنبالش آمده بودم برنامه درمانی نبود. برای دانستن روشهای پزشکی پیش رو بهقدر کافی مطالعه کرده بودم، بلکه دنبال آرامش خردی الهامشده بودم.