عشقها و اندوه های ژوزفین
"رز تاشر" دختری است از اهالی مارتینیک فرانسه که در خانوادهای متوسط به دنیا آمده است. جادوگری پیشگویی میکند که او بعد از گذراندن مسیری پرتلاطم، ملکهی فرانسه خواهد شد. رز این پیشگویی را باور نمیکند و پس از آن به همسری پسری از خانوادهی اشراف با نام "الکساندر بوآرنه" درمیآید و فراز و نشیبهای زیادی را میگذراند. شوهر او در انقلاب کبیر فرانسه اعدام میشود و او به کمک برخی از دوستان از گیوتین جان سالم به در میبرد. او پس از مدتی با ستوانی جوان اما جاهطلب به نام "بوناپارته" آشنا میشود و با وی ازدواج میکند بونا پارته (ناپلئون بناپارت) پس از مدتی فرماندهی لشکر فرانسه میشود. رز که پس از ازدواج، ژوزفین نامیده میشود، از ناپلئون بچهدار نشده و بارها برای معالجهی نازایی خویش به شهرهای مختلف میرود. در سال 1802 ناپلئون با آرای اکثریت به عنوان کنسول اول مادامالعمر فرانسه انتخاب میشود و در 1804 به امپراتوری میرسد. ناپلئون و ژوزفین در سال 1804 در برابر کلیسا و پاپ اعظم مجددا ازدواج کرده و علاوه بر امپراتوری ناپلئون، به ژوزفین لقب امپراتریس داده میشود. در پی نازایی ژوزفین، ناپلئون در سال 1809 از او جدا میشود و با ماری لوییز دختر امپراتور اتریش ازدواج میکند. ژوزفین پس از ترک قصر مالمزون در سال 1814 میمیرد و ناپلئون نیز در پی شکست در نبرد واترلو و تبعید به جزیرهی سنت هلن در 1821 در تنهایی جان میسپارد.