آقای شاخ
نویسنده: تئودور فونتانه
مترجم: سعید جوزی
داستان در سال ۱۸۰۶ اتفاق میافتد که پروس از یک طرف در گیر و دار نبرد با ناپلئون و نیروهای تازهنفس فرانسوی است و از سوی دیگر تنشهای سیاسی به وجود آمده، کشور را از شرایط عادی خارج کرده و موجب آن شده که نظامیان قدرت بیشتری پیدا کرده و علاوه بر سیاست، وارد حریم هنر و ادبیات شوند. در این میان یکی از افسران عالیرتبه و پرنفوذ به نام کاپیتان شاخ فون ووته نو (نام کوچک او در نمایشنامه گفته نمیشود) که میتواند نقشی تأثیرگذار در آینده پروس ایفا کند وارد روابطی با یک خانواده اشرافزاده دیگر میشود که متشکل از یک مادر و دختر هستند. این رابطه از بعد سیاسی آن خارج شده و شرایط ویژه ای بین آنها ایجاد میکند. آقای شاخ باید بین زندگی نظامی، سیاسی و عاطفی خود توازن ایجاد کند. توازنی که با وجود دشمنان بسیار زیادِ شاخ کاری بسیار سخت خواهد بود.
این اثر هم مانند دیگر آثار فونتانه، در موازات روابط سیاسی و اجتماعی، به روابط خانوادگی نیز پرداخته و با مهارت رفتارهای زنانه را توصیف میکند. علاوه بر آنکه در آن از شخصیتهای واقعی سیاسی و نظامی نام برده شدهاست و از این مورد میتوان تسلط فونتانه بر وقایع تاریخی را مشاهده نمود. بارزترین این شخصیتها اوتو فریدریش فون شاک، یکی از کاپیتانهای هنگ سواره نظام پروس و دیگری هنریتا فون کرایون یکی از سرمایه داران پروسی است که بین سالهای ۱۸۰۰ الی ۱۸۱۵ روابط نزدیک و پیچیدهای داشتند که دستمایه نگارش این نمایشنامه توسط فونتانه شدهاست.
فاوست
یوهان ولفگانگ فون گوته
مترجم: سعید جوزیفاوست اثر حماسی گوته ، شاعر و اندیشمند آلمانی است که برای اولین بار از زبان آلمانی به فارسی برگردانده شده است. با تفاسیر و توضیحات کامل.
فاوست شخصیت اصلی یک افسانه آلمانی است. او انسانی موفق با تحصیلات دانشگاهی ولی ناراضی از زندگی است که روحش را با دانش نامحدود و لذات دنیوی در معاملهای با شیطان معاوضه میکند. این افسانه منشأ آثار ادبی، داستانی، سینمایی و موسیقایی بسیاری شدهاست. کلمه فاوست در آلمانی معیار، مشت معنی میدهد.
فاوست به شکلهای مختلف در گذر زمان ثبت شدهاست. فاوست و صفت آن فاوستی، اغلب توصیف موقعیتی است که در آن فردی جاهطلب به منظور رسیدن به قدرت و موفقیت دست از اخلاقیات میکشد. در نسخههای اولیه همچون تصنیفها، نمایشنامهها و عروسکگردانیهایی که بر اساس این افسانه ساخته شد، فاوست به شکل محتومی لعنتشده و دوزخی بود، زیرا انسان را به دانش الوهی ترجیح میداد. او کسی بود که: "متن مقدّس را پشت در و زیر میز میگذارد، از اینکه دکتر الهیات نامیده شود پرهیز دارد و ترجیح میدهد که به شکل دکتر طب لباس بپوشد."
هرچند در سراسر آلمان قرن ۱۶ نمایشنامهها و عروسکگردانیهای کمدی معروفی بر اساس قرائتی آزاد از این افسانه پدید آمده بودند و در اغلب اوقات فاوست و مفیستوفل (که نام شیطان است در داستان فاوست) را در حد چهرههایی مبتذل و خندهدار تنزل میدادند، اما به واقع این کریستوفر مارلو بود که با نگارش نمایشنامۀ دکتر فاوستوس به این افسانه شهرت بخشید. سرانجام دویست سال بعد در نسخۀ بازسازیشده توسط گوته، فاوست به تحصیلکردهای بدل میشود که "چیزی بیشتر از گوشت و نوشیدنی زمینی" میطلبد."
داستان فاوست همچنین به بهترین کتاب میخائیل بولگاکف، مرشد و مارگریتا آمیخته شده که در آن مارگریتا شبیه گرتشن عمل میکند و مرشد شبیه فاوست. شخصیتهای دیگر رمان شامل ولند (که توصیفش شبیه مفیستوفل است) و میخائیل الکساندرویچ برلیوز که به طرز آشکاری مرتبط با آهنگساز لعنتشدگی فاوست است، میشود.