جنگ، چهرهی زنانه ندارد
عبدالمجید احمدی
سوتلانا الکسیویچ (1948) اولین نویسندهی تاریخ است که به خاطرِ نوشتههایش در ژانر مستندنگاری جایزهی ادبی نوبل را از آن خود کرد.
«جنگ چهرهی زنانه ندارد» روایتِ پُرفرازونشیب این مستندنگارِ بلاروسی است از روزگار و خاطراتِ زنانی که در ارتشِ اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم جنگیدند و حالا بعد از سالها از کابوسها، تنهایی و هولهایشان میگویند. او چندصد نفر از این زنان را مییابد و با تمامشان حرف میزند. از هر قشری هستند؛ پرستار، تکتیرانداز، خلبان، رختشور، پارتیزان، بیسیمچی و... و خاطرات تکاندهندهاند... زنانی که پوتین پوشیدند و در ترکیبِ خاک و خون و ترس زنده ماندند... الکسیویچ با تدوین این آدمها کنارِ هم کلیتی میسازد متناقض و شورانگیز، پُرهیاهو و صامت... کتاب، گاه شامل چنان لحظاتی میشود که فراتر از خواندهها و شنیدههای مرسوم است دربارهی جنگ. بیپرده و عریان است و ناگهان مادری را به ما نشان میدهد که برای عبور از خط بازرسی آلمانیها بچهاش را نمکاندود میکند تا تب کند و سربازان بهراسند از تیفوس و او بتواند در قنداق بچهی گریان با پوست ملتهب سرخشده دارو ببرد برای پارتیزانها... و این کتابِ چنین آدمهایی است...
زمان دست دوم
نویسنده: سوتلانا آلکساندرو الکسیویچ
مترجم: عبدالمجید احمدی
زندگی در اتحاد جماهیر شوروی سابق و کشورهای اقماری آن و آنچه به عنوان زیست انسانی در این کشورها طی دوره حکومت سوسیالیستی بر مردم وارد شد، همچون زخمی کهنه کماکان سرباز میکند و در جسم مردمان این سرزمین ذُق ذُق میکند. مثل دردی عجیب که گویا قرار نیست حتی دو دهه پس از پایان کابوس این نظام حکومتی از ذهن و زندگی مردمان این منطقه بیرون برود. گاهی میشود حس کرد که آنچه این نظام حکومتی بر نسلهای زیسته در خود القا کرده چنان در تار و پود وجودشان رسوخ کرده است که گویی جزئی از فلسفه و باور زیستی آنها شده و قرار نیست مانند یک شی مرئی بتوان آن را کشف و از دسترس زندگی آنها خارج کرد و گاهی دیگر میشود حس کرد که این کابوس برای زندگی مردم این منطقه پس از بیداری آنها چنان تعبیر شده است که سالها و روزها مبهوت آن شدهاند.
سویتلانا آلکسیویچ نویسنده مشهور اهل اوکراین، در یکی از تازهترین و جنجالیترین آثار خود با عنوان «زمان دستدوم» با چنین بهانهای به سراغ مردم رفته است. مردمی که روزگاری در جغرافیای زیستی پرابهت کشور اتحاد جماهیر سوسیالیسی خود را محصور در قفسی بزرگ میدیدند که برای کوچکترین شئون زندگی آنها و حتی اندیشیدن نیز برنامهریزی کرده بود و این روزها در دوره فروپاشی دیگر نمادی از فرهنگ و هویت برای خود باقیمانده نمیبینند.
«زمان دستدوم» داستان فروپاشی چند نسل از مردم است. مردمی که در نظام زیستی سوسیالیستی باورهای خود را بر آب رفته دیدند و پس از آن در نظام دموکراتیک جمهوری فدراتیو شاهد حلول دیگرگونه نمادها و متفکران و مدیران شکلدهنده به ساختار زیستی سوسیالیستی در قامتی دیگر بودند.
آلکسیویچ برای نوشتن این کتاب هشت سال دست به سفر زد. به شهرهای مختلف روسیه سفر کرد و مردم را دید و پای صحبت آنها نشست تا سرانجام در قالب این کتاب به روایتی رنجنامهگون از زندگی و زیست آنها دست پیدا کرد.
نگاه انسانی حاکم بر این اثر چنان تأثیرگذار است که آن را در زمره آثاری از این نویسنده قرار داده است که به زبانهای مختلفی از جمله انگلیسی فرانسه و آلمانی ترجمه شده است و جوایز ادبی بسیاری را نیز برای وی به ارمغان آورده است. دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال 2015 این فرصت را برای این نویسنده و آثارش فراهم آورد تا بار دیگر روایتی تازه از دردها و رنج های انسان در چهارچوب بسترهای دستساز خودش برای حکومت باشد؛ روایت اضمحلال انسان با دستهای خود.