افسون لیلی دال
سیری هاسوت
فرزانه رحیمی
هاسوت در رمانهایش شخصیتهایی را خلق میکند که از هویت جسمانی و اقلیم زیستیشان جداییناپذیرند و حس خودآگاهیشان بین هشیاری و ناهشیاری پنهان است. اغلب آنها از رخدادهای روانپریشانهای رنج میبرند، نظم زندگیشان مختل شده و هویتشان زیر سؤال رفته است. بیشتر تمرکز هاسوت روی هویتبخشی فیزیکیِ توام با درون شخصیتهاست که این مهم را با جستوجو در چهارچوبهای جنسیتی و روابط درونفردی به تصویر میکشد. به نقل از گاردین ، هاسوت در این رمان پر رمز و راز، شخصیتهایی را خلق میکند که بسیار واقعی و باورپذیرند؛ و سعی دارند هویت و استقلال فردیشان را داشته باشند اما در عین حال نیازمند روابط عاطفی پابرجا و ماندگارند. ————————————————————————————– شخصیت اصلی دومین رمان هاسوت، افسون لیلی دال هم شبیه جهان فروزان و آنچه دوست داشتم، دختری است که از پنجرهی هتلی در آنسوی خیابان، درگیر مرد نقاشی میشود که او را وارد ماجراهای جدیدی میکند. دختری با افکاری نسبتاً سنتی، لجوج، زیبا و شجاع که در آستانهی ورود به جوانی و بزرگسالی درگیر رابطهای عاشقانه اما پیشبینیناپذیر میشود و ماجراهای عجیبی که برایش رخ میدهد او را تا مرز جنون میکشاند. وقایع داستان در شهر کوچکی به نام وبستر در ایالت مینهسوتا اتفاق میافتد؛ جایی که مردمش از نظر اقلیمی و شخصیتی وابستگی عمیقی به زادگاهشان دارند. مردم این شهر کوچک، اغلب درگیر شایعات و اسرار عجیب و غریبی هستند که افکار آنها را محصور خود کرده است. رمز و راز اصلی داستان که خواننده را درگیر میکند بین لایههایی از واقعیت و رؤیا پنهان است تا جایی که رؤیاها کاملاً واقعیتها را تحتشعاع خود قرار میدهند. ————————————————————————————- بستر اصلی داستان در این شهر کوچک شکل میگیرد که شهری مرده و دورافتاده است. مردم در آنجا درگیر روزمرگیهای بهشدت تکراری هستند و تنها هیجان زندگیشان شنیدن اخبار عجیبوغریبی است که از یکدیگر میشوند و معمولاً هم منبع موثقی ندارند. شخصیت اصلی داستان، لیلی، به گونهای درگیر همین ماجراهای عجیبوغریب میشود و به دلیل درون جستوجوگرش و درگیر شدنش با رابطهای نامتعارف، خود نیز تبدیل به یکی از خبرهای داغ و هیجانانگیز شهر میشود و نامش بر سر زبانها میافتد. آدمهایی که لیلی دال در این رمان با آنها روبهرو میشود، هرکدام شخصیتی منحصربهفرد و عجیب دارند که او را وارد حوادث تازهتری میکنند