سوءظن
حوادث رمان سوءظن بلافاصله پس از قاضی و جلادش روی میدهد. برلاخ در بیمارستان بستری است و مجلهی لایف را ورق میزند. یک عکس در این مجله توجهش را جلب میکند و سوءظنش را برمیانگیزد. او گمان میکند پزشکی از دارودستهی جنایتکارهای نازی اکنون در سوییس در مقام پزشکی صاحبنام به جنایتهایش ادامه میدهد. برلاخ که با مرگ فاصلهای ندارد، باید تکلیف این سوءظن را روشن کند.
قاضی و جلادش
کارآگاه برلاخ، که از سرطان رنج میبرد و فقط یک سال فرصت زندگی دارد، به دنبال حل معمای مرگ بهترین افسرش، اشمید و محاکمهی جنایتکاری است که سالها پیش با او شرط بسته آدم بکشد بیآنکه قانون بتواند مشتش را باز کند. برلاخ برخلاف قهرمانهای امریکایی و اروپایی رمانهای پلیسی پیرمردی مریضاحوال است و اگرچه انتظار مرگ را میکشد، سرشار از شور زندگی است. محور دو رما پلیسی دورنمات –قاضی و جلادش و سوءظن- دو موضوع است: یکی آرزو را بهجای واقعیت گرفتن (و در حسرت دنیایی بهسربردن که بیمعنا و غیرعقلایی نباشد)، و دیگری کوشش برای حل مشکلی که دین همیشه با آن روبرو بوده، یعنی وجود خبث و شر ناب.