اتاقی که در آن اتفاق افتاد
«اتاقی که در آن اتفاق افتاد» روایت مشاور امنیت ملی سابق دولت ایالات متحده از چرایی کاهش قدرت این کشور و افول جایگاه هژمونیک آن است. بولتون در این کتاب که خیلی زود و بهدلیل حواشی متعددی که پیرامون آن وجود داشت، تبدیل به یکی از پرفروشترین کتابهای بازار نشر در کشور آمریکا شد، به دنبال مقصر جلوه دادن ترامپ در این مسیر و ملامتکردن اوست تا بتواند بر راهبردهای ساختاری ناکام ایالات متحده سرپوش بگذارد.
بخشی از کتاب اتاقی که در آن اتفاق افتاد:شب حدود ۹:۳۰ تماس گرفتند و اطلاع دادند ایران یک پهپاد دیگر را هم سرنگون کرده. این یکی پهپاد گلوبالهاوک بود و روی تنگهٔ هرمز ساقط شده بود. ژنرال دانفورد رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح میگفت زدن گلوبالهاوک با موارد سابق تفاوت کیفی دارد. این مورد به نابودی یکی از داراییهای امریکا انجامیده بود که ۱۴۶میلیون دلار قیمت داشت. دانفورد پیشنهاد داد به سه پایگاه در طول ساحل ایران حمله کنیم. در نهایت بر سر نابود کردن آن سه پایگاه توافق کردیم. دانفورد اعلام کرد که حمله در سیاهی شب انجام خواهد گرفت. ترامپ پرسید حمله کِی اتفاق خواهد افتاد. دانفورد گفت ۹ شب به وقت واشینگتن.
تصمیم ما سه ویژگی مهم داشت: هدفهای فعال نظامی را میزدیم نه اهداف نمادین را، داخل خاک ایران را مورد حمله قرار میدادیم که خط قرمز ایرانیها بود و در نهایت اینکه اهدافی را میزدیم که احتمالا تلفات انسانی داشت.
چگونه غرب خدا را واقعا از دست داد (نظریهای جدید درباره سکولاریزاسیون)
نظریههای رایج سکولاریزاسیون میگویند که در غرب ابتدا دین روبهافول گذاشت و در پی آن بخش مهمی از دگرگونیهای ساختاری این جامعه، از جمله فروپاشی خانواده، رخ داد. اما مری ایبرشتات در کتاب حاضر این فهم متعارف را به چالش میکشد و با ارائۀ شواهد و مستندات متعدد فرضیهای دیگر را با قوّت مطرح میسازد: خانواده و ایمان مثل دو رشتۀ دیانای به هم گره خوردهاند و با پارهشدن رشتۀ خانواده ایمان نیز از بین میرود؛ افول مسیحیت و فروپاشی خانواده در غرب با وجود خاستگاههای مستقل دستدردست هم پیش رفتهاند. راجر اسکروتن دربارۀ این کتاب میگوید «شرح ایبرشتات از فراز و فرود دو نهاد خانواده و دین و همبستگی این دو باهم بسیار قانعکننده، مستدل و دقیق است».
گراند هتل پرتگاه (زندگی اصحاب مکتب فرانکفورت)
گراند هتل پرتگاه داستانی است زندگینامهای، آمیخته به فلسفه و نقادانه از ماجرا و سرنوشت زندگی و افکار بزرگان مکتب فرانکفورت که حیات پر رمز و راز این مکتب را به زبانی ساده و عامهپسند روایت کرده است. استوارت جفریز مکتب فرانکفورت را تجسم نوعی پارادوکس میداند: تئودور آدورنو و والتر بنیامین، ماکس هورکهایمر و یورگن هابرماس، اریک فروم و هربرت مارکوزه لابد مشهورترین متفکران اروپایی چپ افراطی در قرن بیستماند، ولی گویا عمدتاً یکی از اصول محوری مارکسیسم را کنار گذاشتهاند، اینکه «ما نباید فقط بهدنبال فهم دنیا باشیم، بلکه باید در پی تغییر آن برویم». آنها منتقدانِ اجتماعی اما بیعلاقه به تغییر اجتماعی بودند. جفریز معتقد است مکتب فرانکفورت زاویۀ کوچکی از نقد را از مارکس گرفت، استادانه بسط داد و بدبینی عمیقی را بدان افزود. این بدبینی دربارۀ امکان تغییر یا گریز از چیزهایی بود که این مکتب آنها را نقد میکرد. این همان نکتۀ محبوب جفریز است که در عنوان کتاب هم مجسم شده است: گراند هتل پرتگاه: هتلی زیبا، مجهز به همۀ آسودگیها، بر لبۀ پرتگاه، بر لبۀ نیستی، بر لبۀ پوچی، که ساکنانش آسودهخاطر بر لبۀ پرتگاهی خالی و عمیق مشغول نظریهپردازیاند.