آدلف
نام نویسنده : بنژامن کنستان
نام مترجم : مینو مشیری
” آدلف ” معروف ترین اثر بنژامن کنستان نویسنده سویسی، فرانسه زبان ، توسط مینو مشیری از فرانسه به فارسی برگرداننده شده است و برای اولین بار در سال ۸۸ از سوی نشر ثالث منتشر شد، گفتنیست این رمان در روزهای اخیر به چاپ چهارم خود رسیده است.
این داستان که یکی از شاهکارهای رومانتیک قرن هجدهم است . این رمان از نگاه اول شخص « آدلف » روایت می شود و با توجه به جهت گیری راوی در بیان رابطه و علل فراز و نشیب آن، به نوعی یک خودکاوی روانشناسانه محسوب می شود و در این زمینه از متقدمین این عرصه محسوب می شود.
آدلف ضد قهرمان از خود بیگانه و درون گرایی است که عاشق زنی ده سال بزرگ تر از خودش می شود. در این شاهکار روانشناسی عشق، کنستان عمیق ترین و شورانگیزترین وابستگی های عاطفی را موشکافانه تجزیه و تحلیل می کند تا نشان دهد چرا و چگونه با گذر زمان این احساسات و بستگی ها به تدریج رنگ می بازند.
وسعت مفاهیم و منظرهای روانشناختی رمان آدلف چنان حیرت آور است که صاحبنظران به حق بنژامن کنستان را پیشگام رمان روانشناختی نو نامیده اند.
بخشی از کتاب آدلف :
چقدر هنگامی که بی طرف هستیم، عادل می شویم! هر که هستید هرگز منافع قلبی خود را به دیگری نسپارید؛ فقط قلب انسان است که می تواند مدافع خوبی برای خود باشد؛ فقط دل انسان است که می تواند وکیل مدافع خوبی برای خود باشد؛ فقط دل می تواند در ژرفای زخم خود نفوذ کند؛ ورنه هر واسطه ای داور می گردد؛ تجزیه و تحلیل می کند، مصالحه می کند، بی تفاوتی را درک می کند، آن را ممکن می شناسد، آن را گریزناپذیر می نامد، و در نهایت حیرت می بینیم این بی تفاوتی برایش موجه و قابل بخشش می گردد … وقتی زوایای پنهان روابطی صمیمانه را بر شخص سومی افشا می کنیم، گام بلندی برمی داریم، گامی غیرقابل برگشت، زمانی که روشنایی روز وارد این حریم می شود، آنچه را ظلمت شب در سایه هایش در پرده داشت، ویران می کند، همان گونه که اجساد تا وقتی در درون قبر قرار دارند اکثراً قواره ظاهریشان را حفظ می کنند، همین که هوای خارج به آنها می خورد، غبار می شوند.
النی
آنچه ميخوانيد يك داستان واقعي است.خود زندگينامه روستازادهاي يوناني كه به خاطر جنگ داخلي در كشورش و ترس از كمونيستها با فداكاري و از جان گذشتن مادرش مجبور به مهاجرت ميگردد.مادر تيرباران ميشود و پسر كه اكنون خبرنگار بلند آوازه نيويورك تايمز شده و از دست جان كندي جايزه گرفته همچنان در عطش انتقامجويي از قاتلان مادر است،به يونان بازميگردد تا آنها را پيدا كند.پايان حيرتانگيز اين زندگينامه شما را براي هميشه دگرگون خواهد ساخت.
برادرزادهی رامو
نویسنده: دنی دیدرو
مترجم: مینو مشیری
برادرزاده رامو، یا طنز دوم (یا برادرزاده رامو، فرانسوی: Le Neveu de Rameau ou La Satire seconde) یک مکالمه فلسفی تخیلی توسط دنیس دیدرو است که احتمالاً بین سالهای 1761 و 1774 نوشته شده است. کتاب اولین بار در سال 1805 به ترجمه آلمانی توسط گوته منتشر شد.
دیدرو در طول زندگی خود این دیالوگ را منتشر نکرد، زیرا بازتاب او از موسیقی دانان، سیاستمداران و سرمایه داران معروف دستگیری او را تضمین می کرد.
مضامین اصلی این اثر، پیامدهای عدم وجود خداوند برای امکان اخلاق و تمایز بین انسان و حیوان است.
در برادرزاده رامو، دیدرو به منتقدان روشنگری حمله کرد و آنها را مورد تمسخر قرار داد، اما از تجربه گذشته می دانست که برخی از دشمنانش به اندازه کافی قدرتمند هستند که او را دستگیر کنند یا کار را ممنوع کنند. دیدرو در سال 1749 پس از انتشار Lettre sur les aveugles (نامه در مورد نابینایان) زندانی شد و دایره المعارف او در سال 1759 ممنوع شد. بنابراین، احتیاط ممکن است حکم کرده باشد که او آن را فقط به تعداد معدودی نشان دهد.
پس از مرگ دیدرو، نسخه ای از نسخه خطی به همراه سایر آثار دیدرو به روسیه فرستاده شد. در سال 1765 دیدرو با مشکلات مالی روبرو شده بود و امپراتور کاترین کبیر روسیه با خرید کتابخانه اش به کمک او آمده بود. این ترتیب برای هر دو طرف کاملاً سودآور بود، دیدرو به کتابدار پولی مجموعه کتابهای خود تبدیل شد، و وظیفه داشت هر طور که صلاح میداند به آن بیافزاید، در حالی که روسها از چشماندازی برخوردار بودند که روزی یکی از کتابها را در اختیار داشته باشند. بیشتر کتابخانههای اروپایی که به طور انتخابی ذخیره شدهاند، نه به ذکر مقالات دیدرو.
یک خواننده روسی قدردان این اثر را به شیلر منتقل کرد و او آن را با گوته در میان گذاشت و او در سال 1805 آن را به آلمانی ترجمه کرد. اولین نسخه فرانسوی منتشر شده در واقع ترجمه ای از نسخه آلمانی گوته به فرانسوی بود. این انگیزه دختر دیدرو را برانگیخت تا نسخهای از دستنوشته را منتشر کند. در سال 1890، ژرژ مونوال، کتابدار، نسخهای از برادرزاده رامو را به دست خود دیدرو در حالی که در امتداد رود سن جستجو میکرد، پیدا کرد. این نسخه کامل اکنون در یک طاق در کتابخانه پیرپونت مورگان در شهر نیویورک قرار دارد.
هگل از برادرزاده رامو در ص522 و ص545 پدیدارشناسی روح نقل قول می کند.
خاکستر گرم
شاندور مارائی، نویسندهٔ برجستهٔ مجارستانی قرن بیسـتم، از خلاقتـرین رماننویسان کشورش است. در دههٔ اول قرن بیستویکم، گرچه خودش در گذشته بود، رمانش، خاکستر گرم، به زبانهای بسیاری ترجمه شد و او به شهرت جهانی دست یافت. مارائی در خاکستر گرم، فراتر از یک مثلث عشقی میرود و با کاوش در بارهٔ وسواس ذهنی، تنهایی انسان، غم، دوستی و خیانت و اصالت راستین به رمانش ابعاد فلسفی و روانشناختی میبخشد که یادآور میلان کوندرا و نویسندگان همنسل اوست.
این رمان، داستانی با موضوع فلسفی و روانشناختی است که علاوه بر روایت یک مثلت عشقی، به موضوعات مختلفی از قبیل: تنهایی انسان، غمها، دوستی، خیانت، خیانت و اصالت میپردازد.ژنرال سالخورده که پسر افسر فرمانده گارد است، در یک قصر بسته همراه دایه نود و یک ساله خود «نینی» زندگی یکنواختی را میگذراند. او با دریافت نامهای متوجّه میشود که «کنراد»، دوست مجارستانی وی، بعد از چهل و یک سال دوری، به مهمانخانه «وایت ایگل» آمده است.
زندگی و زمانه مایکل ک
مايكل ك، مردي است خشك و منزوي كه هرگز نامي از رنگ پوستش به ميان نيامده و همراه مادرش راهي جادهها ميشود. تفتيش، محروميت از حق قانوني، جنگ و نبرد، هيچكدام نميتوانند او را از ادامه راه باز دارد. به اميد آنكه بتواند، در دور دستها، در مزرعهاي زندگي آرام داشته باشد، به سمت شمال كشور به راه ميافتد. مادرش، تاب و تحمل اين سفر را ندارد. مايكل ك، عليرغم تمام اسارتها، شقاوت و تنگدستي، تسليم قوانين سخت و خشك بشر نميشود و...
عصر بی گناهی
داستان در قرن نوزدهم میگذرد، در عصر طلایی امریکا. نیولند آر چر که اشرافزادهای است نیویورکی، در شرف ازدواج با دختری زیبا اما سنتی است بهناممی ولاند. در این هنگام با بازگشت کنتس اُلِنسکا، دخترعموی مِی، از اروپا روحیهٔ سرکش و استقلالطلبی او توجه آر چر را جلب میکند. آر چر که تا آن زمان کاملاً احساس خوشبختی میکرده، پس از آشنایی با اُلِنسکا، با افکاری متفاوت با آنچه تا آن زمان داشته روبهرو میشود. او که بین عقل و احساس گرفتارشده، باید تصمیم مهمی بگیرد که نتیجهٔ آن میتواند به زندگیاش معنا ببخشد یا به شکل بیرحمانهای آن را نابود سازد.
کوری
ژوزه ساراماگو
مینو مشیری
ویراستار : محمدرضا جعفری
کوری (به پرتغالی: Ensaio sobre a Cegueira) رمانی از ژوزه ساراماگو که نخستین بار در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. ساراماگو در این رمان از کوریِ آدمها سخن گفتهاست. در این رمان، هالهای سفیدرنگ بعد از کور شدن افراد مقابل چشمانشان ظاهر میشود. ساراماگو در این رمان از تلمیح استفاده کرده و با اشاره به نوشتههای قدیمی، اثرش را زیباتر و تأثیرگذارتر کردهاست.
ساراماگو در رمان کوری برای شخصیتها اسم انتخاب نکردهاست. با وجود این، پیچیدگی در رمان ایجاد نشده و خواننده بهراحتی میتواند با شخصیتهای رمان ارتباط ذهنی برقرار کند. ویژگی دیگر این رمان در بازگشتهای زمانی به گذشته و آینده در خیال شخصیتهای رمان است که به زیبایی و جذابیت آن افزودهاست.
«به مرد کوری بگویید: آزاد هستی؛ دری را که از دنیای خارج جدایش میکند باز کنید. بار دیگر به او میگوییم: آزادی، برو، و او نمیرود، همانجا وسط جاده با سایر همراهانش ایستاده، میترسند، نمیدانند کجا بروند. واقعیت این است که زندگی دریک هزارتوی منطقی، که توصیف تیمارستان است، قابل قیاس نیست با قدم بیرون گذاشتن از آن بدون مددِ یک دست راهنما یا قلادهٔ یک سگ راهنما برای ورود به هزارتوی شهری آشوبزده که حافظه نیز در آن به هیچ دردی نمیخورَد، چون حافظه قادر است یادآور تصاویر محلهها شود نه راههای رسیدن به آنها.»