پسری که اسب آتیلا را ربود
ایبان رپیلا
ترجمه مریم اسماعیل پور – وحید علیزاده رزازی
« … برای آدم هایی که شیفته ی شورشند و از بی تفاوتی در برابر هشدارهای روح نقادشان عاجز، اسارت طولانی مدت کارگر نمی افتد : شورشگر را چندین سال در قفسی محبوس کن ؛ یا از آن می گزیرد یا با زبردستی تمام و یا با کمک خرت و پرت های دم دستش خودش را می کشد و یا وقتِ گذشتن از میله های آهنین بر اثر تکه پاره شدنِ بدنش می میرد . مشکل اصلی اما طبیعت زایای این عصیانگران است ؛ طبیعتی که در بطن آگاهی بشر جا خوش کرده : یکیشان که می میرد ، دو تای دیگر جای خالی اش را پر می کنند…»
پسری که اسب آتیلا را ربود دومین رمان ایبان رپیلا نویسندهی معاصر اسپانیایی است . او پس از کتاب اولش _ یک کمدی پلید _ اینک به سراغ روایتی استعاری از دو برادر به نامهای کوچک و بزرگ رفته که در چاه ویلی گرفتار شدهاند و از هر آنچه دور و برشان هست تغذیه میکنند تا در کشاکش برای بقاء با جنون بجنگند و تسلیم تاریکی نشوند .
کابوی تحمل ناپذیر
بولانیو میگوید: «بهراستی سالمتر است سفر نکردن، سالمتر است جنب نخوردن و هرگز از خانه پا بیرون نگذاشتن، بهتر است در زمستان خود را با لباسی گرم بپوشانید و تنها در تابستان شال گردنتان را بردارید، سالمتر است نه دهان بگشایید و نه پلک برهمزنید، سالمتر است نفس نکشیدن. اما حقیقت این است که نفس میکشید و رهسپار سفر میشوید.» و او خود در این سفر لای تکتک منافذ، در پی هر قدمی که برمیدارد، با و در ادبیات نفس میکشد. چه آنکه خود، ادبیات را محصول رگباری شگفت از خون، عرق، اسپرم و اشک میداند.
وقتی بولانیو کتاب حاضر را به ناشرش تحویل میداد، در مخیلهاش هم نمیگنجید که روزهایش به شماره افتادهاند. و کمتر از پانزده روز بعد در انتظار پیوند کبد از دنیا رفت و کابوی تحملناپذیر را هرگز به چشم ندید. با این همه آنگاه که خطابهی «ادبیات + بیماری = بیماری» را به رفیق و پزشک معالجش ویکتور بارگاس تقدیم میکرد، گویا صدای جرس را از دوردستها میشنید که با صلای نویسندهی محبوبش، بورخس در همآمیخته بود که میگفت: «تنها آنچه گذشته است، از آن ماست.»
یک رمانک لمپن
نويسنده | روبرتو بولانیو |
ترجمه (از اسپانیایی) | مریم اسماعیلپور,وحید علیزاده رزازی |
یک رمانک لمپن آخرین رمان روبرتو بولانیو است که در زمان حیاتش منتشر شد، داستان عجیب و رازآلود خواهر و برادری که مرگ پدر و مادرشان زندگی آنها را زیر و زبر میکند.
روبرتو بولانیو یا روبرتو بلانیو (به اسپانیایی: Roberto Bolaño) نویسنده و شاعرشیلیایی و از پیشگامان موج نوی داستاننویسی آمریکای جنوبی است.
روبرتو بولانیو نماد دومین پوستاندازی مهم ادبیات آمریکای لاتین در قرن بیستم است؛ تحولی بنیادین در ادبیات این قاره که اواخر قرن بیستم رخ داد و هنوز جوانتر از آن است که تبعاتش را دریابیم. سایه آن نسل از غولهایی که در نیمه دوم قرن بیستم ادبیات آمریکای لاتین و چه بسا ادبیات جهان را تسخیر کردند (میگل آنخل آستوریاس، بورخس، مارکز، یوسا، فوئنتس، کارپنتیه، کورتاسارو …) بر سر نسلهای بعد بسیار سنگین بود. نویسندگان نسلهای بعد دو راه بیشتر نداشتند: راه غولها را ادامه بدهند که چندان جذابیتی نداشت چون از یک سو بورخس و مارکز در رئالیسم جادویی و از آن سو یوسا و فوئنتس در رمانهای سیاسی به چنان اوجی دست یافته بودند که تقلید از کارشان جز مضحکه حاصلی نداشت. این راه سادهتر را عدهای کثیر برگزیدند، همان گونه که عمدتاً در ادبیات چنین میکنند. از یک سو داستانهای رئالیسم جادویی پر از حکایات مادربزرگها، عجوزهها و جادوگران، تصاویر اغراقشده که با لحنی واقعی و سرد روایت میشدند، به تولید انبوه رسید و از سوی دیگر داستان دیکتاتورها، ادبیات سیاسی در باب کشتارهای جمعی سیاسی و شخصیتهای بیمار دیکتاتورها و خشونت و سرکوب و همه آن چیزهایی که مضامین اصلی آثار یوساست. ایزابل آلنده را باید نماینده این گروه مقلدان و مشهورترین آنها دانست؛ کسی که تلاشهایی برای تلفیق دستاوردهای نویسندگان نسل قبل از خود کرده که هیچیک به اصالت و قدرت آثار بورخس، یوسا و کورتاسار نیست. اما عدهای دیگر هم بودند، جوانانی عصیانگر و خلاق که زیر سایه ماندن را برنتافتند و به دنبال بازکردن راهی نو برای ادامه حیات خلاقانه آمریکای لاتین بودند. آنان از تکرار قصه جادوگران و دیکتاتورها خسته شده بودند؛ از اینکه به خاطر مصائب و عقبماندگیهای سیاسی و فرهنگی کشورشان زبانزد جهانیان بشوند و غربیها چنان داستانهایشان را بخوانند که انگار در باغ وحش به دیدن حیوانی عجیب آمدهاند، خسته شده بودند. انرژی شوکی که بورخس، یوسا و مارکز به ادبیات جهان وارد کرده بودند در انتهای قرن بیستم تخلیه شده و ادبیات آمریکای لاتین تمام قد جذب ماشین صنعت فرهنگسازی غربی شده بود. نویسندگانی بودند که میخواستند علیه این فضا شورش کنند و حرف نوی خویش را بار دیگر به ادبیات جهان بقبولانند. روبرتو بولانیو مهمترین نماینده این عصیان است.