اتحادیه ابلهان
مترجم: پیمان خاکسار
داستان انتشار اتحاديهي ابلهان نوشتهي جانکندي تول داستان غريبي است. جانکندي کتاب را در سيسالگي نوشت و بعد از اينکه هيچ ناشري زير بار چاپ آن نرفت به زندگي خود پايان داد. مادرش يازده سال تلاش کرد تا بالاخره دانشگاه لوييزيانا راضي به انتشار کتاب شد. کتاب به محض انتشار غوغا به پا کرد و همان سال ــ 1981 ــ جايزهي پوليتزر را ربود و پس از آن تبديل به يک کالت شد. شايد بتوان محبوبيت کتاب را با ناطور دشت سلينجر مقايسه کرد. ايگنيشس جي رايلي قهرمان کتاب يک دن کيشوت امروزي است که وادار ميشود از خلوت خود بيرون بيايد و با جامعهاي که از آن متنفر است روبهرو شود و به شيوهي ديوانهوار خود با آن بستيزد. بسياري از منتقدان، اتحاديهي ابلهان را بزرگترين رمان کمدي قرن ميدانند.
«تو اصلاً تو خيابون سن ژوزف چيکار داشتي؟ اونجا که فقط انباره و اسکله. اصلاً آدم از اونجا رد نميشه. اونجا اصلاً جزء مسيراي ما نيست.» «راستش اين رو نميدونستم. از سر ناتواني اونجا توقف کردم تا خستگي درکنم. گاهگداري هم رهگذري عبور ميکرد که متأسفانه ميلي به هاتداگ نداشت.» «پس اونجا بودي. واسه همينه که هيچي نميفروشي. شک ندارم که داشتي با اون گربهي لعنتي بازي ميکردي.» «حالا که اشاره کرديد ياد يک و يا شايد دو حيوان اهلي افتادم که اون حوالي پرسه ميزدن.» «پس داشتي با گربههه بازي ميکردي.» «نه. من با گربه بازي نميکردم. من فقط گربه رو برداشتم تا کمي نازونوازشش کنم. گربهي گلباقالي بسيار ملوسي بود. بهش يک هاتداگ تعارف کردم ولي از خوردنش امتناع کرد. حيواني بود باسليقه و نجيب.»
باشگاه مشت زنی
چاک پالانیک
مترجم: پیمان خاکسار
این اولین باری است که «چاک پالانیک» با یکی از مهمترین رمانهایش به خواننده فارسی زبان معرفی میشود.
پالانیک «باشگاه مشتزنی » را سال 1996 نوشت. رمانی که در نگاه اول روایتگر خشونت طلبی است، اما «جی.جی.بالارد» نویسندهی شهیر آمریکایی معتقد است «باشگاه مشتزنی» را باید آینهی تمامنمای انسان تنهای امروز دانست.
داستان زندگی یک شهروند آمریکایی که از ملال و روزمرگی کلافه شده است و به یکباره سر از باشگاهی درمیآورد که آدمهایی شبیه او برای خلاصی از سرخوردگیهایشان سراغ مشتزنی آمدهاند. زندگی قهرمان داستان پالانیک بهزودی سیر دیگری پیدا میکند.
چاک پالانیک در سال 1962 در واشنگتن متولد شده است. این نویسنده 46 ساله تا امروز 11 کتاب داستانی و سه اثر غیرداستانی منتشر کرده است. «باشگاه مشتزنی» او تا اوایل سال ۹۸ در ردهی برترین کتابهای کتابخانههای ایالت متحدهي امریکا باقی ماند و کمی بعد وقتی« دیوید فینچر» فیلمی براساس این داستان ساخت، دوباره این کتاب به لیست پرفروشترینهای آمازون راه یافت.دیوید فینچر فیلم «باشگاه مشتزنی» را با حضور چهرههایی همچون «برد پیت» و «ادوارد نورتن» ساخت، بااینحال پایان فیلم و رمان چندان شباهتی به یکدیگر ندارد و کارگردان و نویسنده هر یک راه خود را رفتهاند.
برادران سیسترز
پاتریک دوویت
مترجم: پیمان خاکسار
رمان برادران سیسترز نامزد جایزهٔ ادبی من بوکر ۲۰۱۱ شد و تقریباً در تمام فهرستهای بهترین کتابهای سال ۲۰۱۱ نیز حضور داشت.
آخرین باری که بعد از چند ماه کار توی معدن برگشتم به شهر یه کیسهی بزرگ طلا همراهم بود. با این که میدونستم این کار دیوونگیه ولی تصمیم گرفتم تو یکی از گرونترین رستورانهای شهر یه غذای حسابی بخورم. به استحضارتون برسونم که مجبور شدم برای یه وعده غذا سی دلار پول بدم. غذایی که اگر توی شهر خودم خورده بودم نیم دلار بیشتر برام خرج بر نمیداشت.
پسر عیسا
دنیس جانسون
مترجم: پیمان خاکسار
«خاکسار» اینبار هم به سیاق بیشتر انتخابهایش برای اولینبار یک نویسندهی جدید را به خوانندهی فارسیزبان معرفی میکند، سال 1992 روزنامهی نیویورکتایمز همزمان با انتشار مجموعهی «پسرعیسا» دربارهی این کتاب نوشت: «داستان آدمهای حاشیهیی که همهی زندگیشان را باختهاند، اما همچنان شگفتزده ات میکند.» دنیس جانسون همان سال جایزهی ملی کتاب آمریکا را با همین کتاب جمعوجور از آن خود کرد. دنیس جانسون به اندازهی داستانهایش زندگی عجیبی داشته، سال 1949 در مونیخ متولد شده است، سالهای زیادی از نوجوانی و جوانیش را در فیلیپین و ژاپن گذرانده و بعدها سر از واشنگتن درآورده است و میگوید: «من همین آمریکایی هستم که در داستانهای پسرعیسا میبینید، همهی این زندگی و تا ته ماجرا رفتن را از سرگذراندهام و بعد نویسنده شدهام.»
جزء از کل
استیو تولتز
مترجم: پیمان خاکسار
استیو تولتز، نویسندهی استرالیایی متولد ۱۹۷۲ سیدنی، اولین رمانش، جزء از کل، را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد. این کتاب با استقبال زیادی روبهرو شد و به فهرست نامزدهای نهایی جایزهی بوکر راه پیدا کرد که کمتر برای نویسندهای که کار اولش را نوشته پیش میآید. او این کتاب را پنجساله نوشت. پیش از آن مشاغلی مثل عکاسی، فروشندگی تلفنی، نگهبانی، کارآگاه خصوصی، معلم زبان و فیلمنامهنویسی داشت. خودش در مصاحبهای گفته: «آرزوی من نویسنده شدن نبود، ولی همیشه مینوشتم. در کودکی و نوجوانی شعر و داستان کوتاه مینوشتم و رمانهایی را آغاز میکردم که بعد از دو و نیم فصل، دیگر دوست نداشتم تمامشان کنم. بعد از دانشگاه دوباره به نوشتن رو آوردم. درآمدم خیلی کم بود و فقط میخواستم با شرکت در مسابقات داستاننویسی و فیلمنامهنویسی پولی دستوپا کنم تا بتوانم زندگیام را بگذرانم، که البته هیچ فایدهای نداشت. زمانی که دائم شغل عوض میکردم یا، بهتر بگویم، از نردبان ترقیِ هر کدام از مشاغل پایین میرفتم، برایم روشن شد هیچ کاری جز نویسندگی بلد نیستم. رماننویسی تنها قدم منطقییی بود که میتوانستم بردارم. فکر میکردم یک سال طول میکشد، ولی پنج سال طول کشید. زمان نوشتن تحتتأثیر کنوت هامسون، لویی فردینان سلین، جان فانته، وودی آلن، توماس برنارد و ریموند چندلر بودم.»
ریگ روان
استیو تولتز
مترجم: پیمان خاکسار
کتاب حاضر دومین رمان این نویسنده ی استرالیایی است که به تازگی منتشر شده است. این کتاب که «ریگ روان» نام گرفته جدیدترین اثر استیو تولتز پس از رمان تحسینشدهی «جزء از کل» است. تولتز در مصاحبهای گفته جزء از کل را دربارهی ترس از مرگ نوشته و ریگ روان را دربارهی ترس از زندگی.
کتاب حاضر که همچون رمان قبلی نویسنده درو نمایه ی فلسفی دارد، روایت زندگی دو دوست است که از دوران مدرسه با هم هستند، راوی داستان یک پلیس است که میخواسته نویسنده شود اما نتوانسته و پلیس شده، او دوستی دارد به نام «آردو» که یک کارآفرین شکست خورده است که هرکار میکند، به بن بست میخورد وی بسیار بدشانس و فیلسوف مآب است و روای داستان می خواهد رمانی درباره ی زندگی او بنویسد.
در قسمتی از کتاب «ریگ روان» می خوانیم:
«ای خدا، چرا نقش من در این دنیا صرفاً دلقک سقوط کرده نیست؟ چرا باید دلقک سقوطکردهای باشم که بقیهی دلقکهای سقوطکرده رویش سقوط میکنند؟ به عبارت دیگر چرا روی پیشانیام نوشته هر پیرزنی که در سوپرمارکت لیز میخورد باید بازوی من را بگیرد....»
زیر تور
شاگرد قصاب
پاتریک مککیب
مترجم: پیمان خاکسار
رمان شاگردقصاب بسیار تحسین شده، علاوه بر نامزدی بوکر و برنده شدن جایزهی ادبی آیریش تایمز، در فهرست ۱۰۰۱ کتابی که پیش از مرگ باید خواندِ گاردین هم آمده. آیریش سنترال هم شاگردقصاب را در لیستِ بیستتایی برترینهای تاریخ ادبیات ایرلند آورده، در کنار اولیس جویس و تصویر دورین گری اسکار وایلد و سفرهای گالیور جانتن سویفت و سومین پلیس فلن اوبراین. راوی کتاب و شکل روایت اوست که شاگردقصاب را به اثری منحصربهفرد تبدیل کرده است.
کلکسیونر
مجوس را همراه کلکسیونر و زن ستوان فرانسوی، شاهکار جان فاولز و از مهمترین رمانهای قرن بیستم میدانند.
چرا هر آدم خوب و هر چيز حياتي و خلاقانه بايد پيش پاي اين ثقل فراگير قرباني شود؟ من نماينده اين وضعيتم. يك شهيد. زنداني، ناتوان از قد كشيدن. تماما زير سلطه اين انزجار، اين سنگ آسياب حسادت كاليبانهاي اين جهان. تكتكشان از ما متنفرند، از ما متنفرند چون متفاوتايم، چون شبيه آنها نيستيم، چون شبيه ما نيستند. به ما جفا ميكنند، طردمان ميكنند، تبعيدمان ميكنند، ريشخندمان ميكنند، حرف كه ميزنيم خميازه ميكشند، چشمشان را ميبندند و گوششان را ميگيرند. هر كاري ميكنند تا مجبور نشوند به ما توجه كنند، مجبور نشوند احتراممان بگذارند. وقتي بزرگي از ما ميميرد دنبالش سينهخيز ميروند. بالاي موديليانيها و ون گوگهايي كه زمان كشيده شدنشان رويشان تف ميانداختند و قاهقاه بهشان ميخنديدند و تمسخرشان ميكردند، هزاران هزار پول ميدهند. ازشان متنفرم. از درس نخواندهها و جاهلها متنفرم، از فخرفروشها و متظاهرها، از حسودها و منزجرها، از حقيرها و پستفطرتها و كوتهفكرها. از تمام آدمهاي معمولي بيخاصيت حقيري كه از حقارت و بيخاصيتيشان شرم ندارند. از كساني كه جي. پي. اسمشان را گذاشته «آدمهاي جديد» متنفرم، آدمهاي مبتذل و احمق طبقهاي نو با پول و ماشينها و تلويزيونها و تقليد كوركورانه رقتانگيزشان از بورژوازي.
مجوس
جان فولز، نويسنده كتاب مشهور (1965) The magus و “همسر گروهبان فرانسوي” در سن 79 سالگي(2005) درگذشت. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) به نقل از گاردين، ناشر فولز گفت: اين نويسنده روز شنبه گذشته بعد از يك بيماري طولاني مدت در منزلش در دورست درگذشت. اگرچه رمان زن گروهبان فرانسوي، همچنان به عنوان بهترين اثر اين نويسنده باقي ماند، اما وي به مدت بيش از 40 سال به حرفه نويسندگي ادامه داد. رمان همسر گروهبان فرانسوي در سال 1981 با بازيهاي مريل استريپ و جرمي آيرونز به يك فيلم خوش ساخت تبديل شد كه نامزدي جايزهي اسكار را نصيب خود كرد. سبك ادبي جسورانه اين نويسنده بر بسياري از نويسندگان جوان تاثير گذارد. فولز در سال 1929 در اسكس متولد شد و قبل از آنكه براي تحصيل به فرانسه و يونان رود، در آكسفورد به تحصيل پرداخت. وي در سال 1963 با كتاب “مجموعهدار” به شهرت رسيد، اين كتاب يك قصه ترسناك از زندگي انساني متعصب است كه زني را كه دوست دارد، ميربايد. فولز در پي كسب موفقيتهاي زياد در فروش كتابهايش به تدريج كار تدريس را كنار گذارد و تمام وقتش را به نوشتن رمان اختصاص داد. بسياري از كتابهاي وي از فروش زيادي برخوردار بودند كه در اين بين رمان همسر گروهبان فرانسوي پرفروشترين آنها بود. از ديگر رمانهاي مشهور وي ميتوان به كتابهاي دانيل مارتين (1977)، مانتيسا (1982) و كرم حشره (1982) اشاره كرد. فولز بعد از مرگ همسرش اليزابت در سال 1990 چيزي بيشتر از يك مجموعه از خاطراتش را منتشر نكرد. وي در سال 1988 سكته كرد و از آن به بعد دچار مشكلات جسماني شد.
هرچه باداباد
نویسنده: استیو تولتز
مترجم: پیمان خاکسار
آنگوس یک فرد اصلاح شده است که مشتاق به دنیا آمدن اولین فرزندش است که توسط مردی که عاشق همسر باردارش گریسی است به قتل می رسد. آنگوس که هرگز به خدا، بهشت یا جهنم ایمان نیاورده است، خود را در زندگی پس از مرگ میبیند - جایی که بیشتر از پاسخ سؤالات را ارائه میکند. وقتی یک بیماری همه گیر جهانی بالاخره به سواحل استرالیا می رسد، زندگی پس از مرگ بسیار شلوغ می شود و آنگوس راهی برای ارتباط دوباره با همسرش گریسی پیدا می کند و شاید حتی به دنبال انتقام از قاتل خود باشد...
هیاهوی زمان
نویسنده : جولین بارنز مترجم : پیمان خاکسار
«هیاهوی زمان» آخرین رمان بارنز است که بعد از کسب جایزهی بوکر برای کتاب «درک یک پایان» منتشر شده است. این کتاب سنت برخی کارهای گذشته و ترکیبی از زندگینامه و داستان است.
بارنز در این کتاب سراغ «دیمیتری شوستاکوویچ» آهنگساز مشهور روس رفته و به زندگی و رابطهای که با قدرت داشته پرداخته است. شوستاکوویچ زندگی پرفراز و نشیبی داشته و به واسطهی زندگیاش در جنگ و استعدادهایی که داشته مورد توجه دولت، به خصوص استالین بوده است.
بارنز پیش از این نیز این تکنیک (آمیختن زندگینامه و داستان) را با زندگی «گوستاو فلوبر» در کتاب «طوطی فلوبر» و «آرتور کانن دویل» نویسندهی شرلوک هولمز در کتاب «آرتور و جرج» به کار برده است.
خاکسار دربارهی ترجمهی این اثر میگوید: «یکی از دلایلی که این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردم این است که این کتاب یک تقارن شگفت دارد. من همیشه عاشق جولین بارنز بودم و. آرزو داشتم یکی از کتابهای او را ترجمه کنم. از طرف دیگر شوستاکوویچ یکی از آهنگسازان محبوب من است که از دوران نوجوانی همراهم بوده و در طول یک هفته بارها و بارها به آثارش گوش میدهم.»
«وقتی دیدم نویسندهی مورد علاقهام دربارهی آهنگساز محبوبم کتابی نوشته درنگ نکردم. آن موقع مشغول ترجمهی “شن روان” نوشتهی “استیو تولتز” بودم. با این حال ترجمهی کتاب را نیمه رها کردم و به ترجمهی کتاب بارنز پرداختم.»