اعترافات
ژان ژاک روسو
مهستی بحرینی
كتاب اعترافات، كه روسو گاه از آن با عنوان خاطرات ياد مي كند، همه رويدادهاي زندگي او را از كودكي تا سال هاي پاياني عمر، با ذكر جزئيات، در بر مي گيرد. اما اين كتاب بيش از آنكه به نقل اعمال و افعال او در موقعيت هاي گوناگون زندگي اش بپردازد و شرح حوادثي باشد كه از سر گذرانده است،داستان احساسات و انديشه هاي اوست. روسو در اين كتاب روح خود را عريان به خوانندگانش نشان ميدهد، بي هيچ پرده پوشي به عيب ها و خطاهايش اعتراف مي كند و مي گويد كه در گيرودار حوادث چه ضعف هايي داشته و چه اشتباهاتي از او سر زده كه مايه شرمساري اش شده است: این یگانه تصویری است که از انسان وجود دارد و به احتمال تا ابد همین یک تصویر وجود خواهد داشت. تصویری که دقیقا از روی طبیعت کشیده شده و چهره راستین او را ترسیم کرده است. هر که هستید، ای کسانی که تقدیر یا اعتماد من شما را حاکم بر سرنوشت این دفتر کرده است، به خاطر شوربختیهایم، به خاطر احساسات و عواطفتان، و به نام نوع بشر از شما تمنا دارم که این اثر یگانه و سودمند را از میان نبرید. اثری که میتواند در مطالعه احوال بشر، مطالعهای که بی گمان هنوز آغاز نشده است، به عنوان نخستین معیار مقایسه به کار رود و نیز تمنا دارم تنها یادگار با ارزشی را که حرمتبخش خاطره من است و نمودار اخلاق و منش من و به دست دشمنانم تحریف نشده است، از بین نبرید و سرانجام، حتی اگر شما خود یکی از این دشمنان سرسخت باشید، دیگر به جسد خاکستر شده من دشمنی مورزید و بیداد و بی امان خود را تا زمانی که دیگر نه من و نه شما زنده نخواهیم بود، ادامه ندهید بلکه بتوانید دست کم یک بار شرافتمندانه نزد خود گواهی دهید که بزرگوار و مهربان بودهاید، در جایی که میتوانستید بدخواه و انتقامجو باشید: البته چنانچه بدی روا داشته در حق مردی که هرگز مرتکب نشده و یانخواسته است بشود، بتواند نام انتقام به خود بگیرد...
خیالپروریها
جاذبه ی خیالپروریها به خصوص از آن ناشی می شود که می توان روسو را در این اثر به حالت طبیعی بازیافت. بی گمان او هنوز از توهماتش کاملا رها نشده است، اما اکنون می تواند با وارستگی و چشم پوشی از آنها سخن گوید و چهره ای تازه و پاک به حیث تصویری نهایی از خود ارائه دهد. در خیالپروریها، روسو را با فراست و ساده دلی و صداقت باز می یابیم که هیجانات و مشاجرات قلمی آن را نیافته است. روح انسان زمانی از خوشبختی واقعی برخوردار می گردد که از گذشته بگسلد. نسبت به آینده بی اعتنا شود، و فقط به حال بپردازد. روسو، برای تجسم. بخشیدن به این حالت روحی که آن را یگانه راه موثر برای نیل به سکون و آرامش می داند، لحنی بسیار دلنشین بر می گزیند و سادگی و آراستگی را با صادقانه ترین و انتقال پذیر ترین هیجانات درونی در می آمیزد.
رویاپردازی های گردشگری تنها
و اینک این من هستم؛ تنها بر روی زمین، نه برادری، نه خویشاوندی، نه دوستی و نه هیچ همراهی جز خود ندارم. مهربانترین و اجتماعیترین انسانها را متفق الرأی تبعید کردند. آنها در نفرتِ هوشمندانه و ظریفشان، به جستجوی دهشتناکترین شکنجها برای روح حساس من بودند که به ناگه ارتباطشان را با من قطع کردند. آنها را علیرغم میل باطنیشان دوست میداشتم و تنها با نبودشان بود که رخ از محبت من بر میتافتند. اینک، اما تمامی آنها برای من ناشناس، بیگانه و هیچ هستند؛ زیرا که خود آن را خواستهاند. اما حالا من، بریده از آنها و از همه، که هستم؟ این همان چیزیست که برایم باقی مانده تا آن را جستجو کنم و متأسفانه قبل از این کاوش، لازم است تا نگاهی به وضع کنونی خود بیندازم؛ بدان معنا که لاجرم باید از آنها شروع کنم تا به خود برسم.
گفتاری در برابر نابرابری
روسو در گفتمانی درباره نابرابری، نشان میدهد که چگونه رشد تمدن با ایجاد نابرابریهای مصنوعی ثروت، قدرت و امتیازات اجتماعی، شادی و آزادی طبیعی انسان را تباه میکند. روسو با این ادعا که انسان بدوی با همنوعان خود برابر است، معتقد بود که با پیچیده تر شدن جوامع، قوی ترین و باهوش ترین اعضای جامعه نسبت به برادران ضعیف تر خود برتری غیرطبیعی پیدا می کنند و قوانین اساسی برای اصلاح این عدم تعادل ها از طریق صلح و عدالت تنظیم می شود. در واقع کاری جز تداوم آنها انجام ندهید. استدلالهای سیاسی و اجتماعی روسو در گفتمان، تقبیح بسیار مؤثری از شرایط اجتماعی زمان او و یکی از انقلابیترین اسناد قرن هجدهم بود.