عوضی
منگی
ژوئل اِگلوف
ترجمه: اصغر نوری
کتاب منگی اثر ژوئل اگلوف رماننویس و فیلمنامهنویس اهل فرانسه است که در سال ۱۹۷۰ به دنیا آمده است. او پس از تحصیل در رشته سینما، به فیلمنامهنویسی روی آورد، اما اکنون خود را وقف نوشتن کرده است. اولین رمان او، ادموند گانگلیون و پسر، توجه منتقدان را به خود جلب کرد و در سال ۱۹۹۹ برنده جایزه الن فورنیه شد. کتاب منگی نیز در سال ۲۰۰۵ جایزه لیورانتر را دریافت کرد.
منگی داستان فردی است بی نام و مستاصل. فردی که در محیط زشت، خشونتآمیز و تهوعآور دنیای اطراف خود اسیر است. محیطی که خورشید در آن قابل رویت نیست و باد از هر طرف بوی گند زندگی را با خود میآورد. راوی که ما تا آخر از نام و نشان او بیخبر میمانیم تنها فرد این محیط تاریک است که از وضعیت منگی خود آگاه است.
شخصیت اصلی کتاب منگی در یک کشتارگاه کار میکند. کاری که دوستش ندارد و به امید اینکه روزی بتواند کشتارگاه و محل زندگیاش را ترک کند، روزها را میگذراند. اما او فقط حرف میزند. عملی در کار نیست. او از زندگی و محیط اطرافش در عذاب است. جویای عشق و زندگی است و در تلاش است خود را از این محیط تاریک و خفقان که همه روزهای زندگیاش را احاطه کرده است نجات دهد. او انسانی در حاشیه ولی امیدوار است. میل به رفتن و رهایی دارد ولی توان آن را ندارد.
چرخه امید و ناامیدی در این رمان سوالات بسیاری را در ذهن خواننده ایجاد میکند. اینکه امید امری است که لازمه زندگیست یا توهمیست که مخرب زندگی است؟! و اصولا فراسوی امید و ناامیدی در کجاست؟
داستان منگی داستانی کاملا نمادین است. روایت دنیای ما و انسان مدرن که تحت تاثیر دنیای اطرافش و از کار زیاد و خستگی و فقر و دنیای سرمایهداری به منگی و سرگیجه دچار شده است.