در حال نمایش یک نتیجه

نمایش 9 24 36

مائده های زمینی و مائده های تازه

145,000 تومان

نويسنده:آندره ژيد

مترجم:مهستي بحريني

مائده‌های زمینی (به فرانسوی: Les nourritures terrestres) شاهکار آندره ژید نویسندهٔ بزرگ فرانسه است که نخستین بار در ۱۸۹۷ در پاریس منتشر شد.

مائده‌های زمینی کتابی است در ستایش شادی، شوق به زندگی و غنیمت شمردن لحظات. آندره ژید در این کتاب خداوند را در همهٔ موجودات هستی متجلی می‌بیند و آزادانه و برخلاف قید و بندهای مذهب، عشق به هستی را مترادف عشق به خداوند می‌داند. او کتابش را «ستایشی از وارستگی» می‌نامد. با اینکه از آثار دورهٔ جوانی نویسنده است، وی تقریباً تمام آنچه می‌توان فلسفهٔ وی نامید در آن گنجانده است و هرچه بعداً نوشته در تعقیب اندیشه‌هایی است که در این کتاب بیان گردیده؛ یعنی امتناع از هر گونه علاقه و وابستگی و ستایش شور و عشق و نگاهی هر لحظه نو به تمام جلوه‌های هستی. ریشهٔ اندیشه‌های این کتاب را در کتاب مقدس و نوشته‌هاینیچه فیلسوف و شاعر شهیر آلمانی باید جست. نشانه‌هایی از تأثیر ادبیات مشرق زمین نیز در آن دیده می‌شود. او در این کتاب چنین استدلال می‌کند که تمام امیال طبیعی، سودمند بوده، مایهٔ تندرستی است و بدون این امیال، زندگی لطف خود را از دست می‌دهد.وقتی از عملی لذت می‌برم، برای من دلیل خوبی است که آن عمل را انجام بدهم... مادامی که لبانت برای بوسیدن هنوز شیرین است، سیراب کن. چنان زندگی کن که زندگی‌ات بدون ترس از نتایج محرماتی که اخلاقیات رسمی بر تو تحمیل می‌کند، پذیرای هر رویدادی باشد.

هرچند ژید خطر افراط کاری را به خوانندهٔ کتاب خود هشدار می‌دهد و در آخر از او می‌خواهد که:کتاب مرا به دور بینداز، مگذار متقاعدت کند! گمان مبر که حقیقت تو را کس دیگری می‌تواند برایت پیدا کند... به خود بگو که این کتاب هم چیزی نیست، مگر یکی از هزاران شیوهٔ رویارویی با زندگی. تو راه خویش را بجوی!

این کتاب به مانند بسیاری از آثار ادبی بزرگ جهان در آغاز مورد استقبال واقع نشد، به طوری که در طول ۱۰ سال تنها ۵۰۰ نسخه از آن فروش رفت. این کتاب هنگام جنگ جهانی و پس از آن به فروش بسیار بالایی دست یافت و مردم از جنگ به ستوه آمده، با خواندن مائده‌های زمینی بار دیگر خدا را در جلوه‌های هستی جست‌وجو می‌کردند و طعم شور و عشق را می‌چشیدند.

بخش‌هایی از کتاب

برایت از «القصر» چه بگویم؟ باغی که در زیبایی به عجایب ایران می‌ماند؛ اکنون که با تو سخن می‌گویم، به گمانم می‌رسد که آن را از همهٔ باغ‌های دیگر بهتر می‌دانم. همچنان‌که حافظ را باز می‌خوانم، به این باغ می‌اندیشم: بیار باده که رنگین کنیم جامهٔ زرق / که مست جام غروریم و نام هشیارست. ناتانائیل، ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیزی که بدان می‌نگری.