دربارهی عشق
نام نویسنده : استاندال
نام مترجم : گلاره جمشیدی
دربارهي عشق تلاش شگفتآور استاندال است براي تفسير پيچيدهترين نوع عاطفهي بشري: عشق احساسمدار. او، ملهم از يک احساس آتشين و يکسويه، تحليلي منطقي و روشن را با ستايشي شورانگيز در کنار هم مينشاند. استاندال براي ردهبندي انواع گوناگون عشق ـ پرشور، تنانه، خودخواهانه و... ـ هفت مرحلهاي را بازشناسي ميکند که عاشقان در حين آن با جادوي احساس درميافتند. در اين اثر ميتوان تلاش بيتابانه و عاجزانهي نويسنده را براي تسکين و آرامسازي عشق رنجديدهي خود به نظاره نشست. نتيجهي کار اثري است حيرتآور که تمام نشانههاي شاهکارهاي بعدي استاندال را در خود گنجانده است. «بهراستي که نيمي ـ نيم زيباتري ـ از زندگي از چشم کسي که هيچگاه ديوانهوار عشق نورزيده پنهان مانده است.» (از متن کتاب)
کتابهای سرخ و سیاه ترجمه مهدی سحابی نشر مرکز و عبدالله توکل نشر نیلوفر، صومعه پارم و راهبهٔ دیر کاسترو از جمله آثار اوست که به فارسی ترجمه شدهاست.
سرخ و سیاه
نام نویسنده : استاندال
نام مترجم : مهدی سحابی
استاندال رمان را به آینه ای تشبیه کرده که در جاده ای در حرکت است. گاهی آبی آسمان ها را منعکس می کند و گاهی گل و لای و چاله های جاده را... سرخ و سیاه، شاهکار او، به بهترین وجه نشان دهنده ی این نقش رمان است. آنچه در این اثر زیربنایی ادبیات غرب ترسیم می شود فقط سرگذشت جوانی از آغاز قرن نوزدهم فرانسه در گرماگرم توفان هایی سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه انسانی غوطه ور در تاریخ است. سرخ و سیاه شاید اولین کتابی است که شخصیتی از توده ی مردم را در یک چشم انداز پهناور تاریخی، همراه با کاووش عمیق روانی مطرح می کند. از همین روست که ژولین سورل، قهرمان کتاب، از یک نوجوان جاه طلب روستازاده به یک شخصیت نمونه ادبیات جهانی بدل شده است. همچنان که اسلوب و خواست استاندال است. سرگذشت این جوان بر زمینه ای تاریخی ترسیم می شود که دقت و موشکافی نویسنده، و پایبندی اش به کمال واقعگرایی، آن را به وقایع نگاری نیمه مستند تاریخی شبیه می سازد.
استاندال نویسندهای است رئالیست و توانا که سبکی بسیار خشک و عاری از تکلف دارد. رومانتیکهای هم عصر او به هیچ وجه پی به زندگی پر احساسی که در بین آثار او موج میزد نمیبردند و او را نویسندهای بی ارج میدانستند، ولی او علیرغم قضاوت احمقانه و ناشی از تعصب آنان همچنان به نوشتن ادامه میداد. خودش میگفت: «من برای مُشتی خواص مینویسم، حرفهای مرا در سال ۱۸۸۰ خواهند فهمید.» اتفاقاً همینطور هم شد زیرا در آن ایام (تقریباً سال ۱۸۸۰) پی بردند که این نویسنده توانا چه حساسیت و روشن بینی عجیبی داشته و چگونه از دنیا و مافیها - یعنی از عالم خارج - بریده و به سیر و سیاحت درون انسان پرداخته و در تجزیه و تحلیل روان آدمی حتی از جزئیات نیز غافل نبوده و در این راه وظیفهای خطیر را به نحوی احسن انجام داده و به حق لقب «کاونده قلب آدمی» برازنده اوست. استاندال یکی از نظریه پردازان ادبی و هنری قرن ۱۸ و ۱۹ اروپا نیز میباشد. علت جاودانی شدن رمانهای محدود او را صداقت خاص ادبی و هنری اش میدانند. او خود میگوید: «نویسنده بزرگ باید از صفر شروع کند و خوانندگان خاص خود را بیابد.»
سرخ و سیاه
عظمی عدل (نفیسی) فرزند یوسف خان مکرمالملک (عدل) و همسر حبیب نفیسی (مدرس مدرسه عالی تکنیکوم و موسس دانشگاههای علم و صنعت و مازندران) است. او تحصیلات فارسی و فرانسه خود را از مدرسه ژاندارک تهران آغاز کرد. پس از اتمام آن به مطالعه ادبیات ایران و آثار نویسندگان فرانسه پرداخت. وی از مترجمان صاحب ذوق به شمار میآمد.
بانو عظمی گذشته از زبان فرانسه به زبان انگلیسی نیز آشنایی داشت. از میان مهمترین ترجمههای او میتوان به «جامه پشمین» اثر هانری بوردو، «داستانهای دوشنبه» اثر آلفونس دوده، «سرخ و سیاه» اثر استاندال و «عشق سوان» اثر مارسل پروست، اشاره کرد. در پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد نیز گفتوگوهای مفصلی با او انجام شده است.
صومعه پارم
استاندال در این کتاب، تمام کمال مطلوب خویش را در زمینه هنر و زندگی، سراب دوردست افتخارات ناپلئون، حادثه پردازی، عشق بسیار عمیق به ایتالیای عصر خود و حتی ایتالیای دوره رنسانس به نحو زیبایی تصویر کردهاست. در این کتاب استاندل لحن تازهای هست. ماجراهای قهرمانش با نوعی حزن و سودای آمیخته به حسرت و اغماضی عاشقانه نشان داده میشود، و رمان به حلاوت خیالی و غیرواقعی شعری رمانتیک نزدیک میشود. تجزیه و تحلیل روانی بسیار باریکبینانه، اتقان سرسختانه و موجز سبک، ملاحظات فلسفی-اخلاقی، و خلاصه، همه چیز به برکت رؤیای صادقانه و نادری که در بهترین صفحهها به حد لطافت آهنگهای ترانهای میرسد، تغییر شکل میپذیرد. برخی از واقعههای کتاب همچنان اشتهار دارد: تجسم بسیار بدیع نبرد واترلو و زندگی فابریس در برج، از اینگونه صحنهها و واقعههاست. اما بالاترین ارزش و شایستگی راستین کتاب همچنان در این است که نویسندهای با خصلت و فطرت استاندال، که به نحوی چنان دلنشین اهل تجزیه و تحلیل و اهل اندیشه است، خویشتن را، به وجهی موفق، به دست تخیل رها میکند. این شاهکار، که تقریباً در زمان خودش ناشناخته ماند (و تنها سه چهار آشنا به رموز و اسرار به ارزش آن پی بردند)، امروزه به نظر ما یکی از کتابهای کلیدی تمام ادبیات قرن نوزدهم است. و در نیمه نخست آن قرن همان مقامی را دارد که در نیمه دوم قرن مختص به کتاب تربیت احساساتی، اثر گوستاو فلوبر، است. در صومعه پارم روانشناسی باریکبینانه قرن هجدهم وجود دارد (و به خاطر داشته باشیم که استاندال به نظر تحسین به لاکلو مینگریست)؛ در صورتی که ایجاز کلام و حذف مغلقگویی با دقت نظر بیشتری اعمال میشد به استاندال امکان میداد که ثمرههای حقیقیترین رئالیسم نورسته را بچیند و به شدت با آن توصیف وسیع رسوم و اخلاق، که بالزاک بیهوده بررسی نکرده است، رودررو شود. هرچند این شاید یکی از بدیعترین ویژگیهای این کتاب سرشار از حرکت وحرارت باشد که با بیانی شاعرانه به توصیف اخلاقیات میپردازد و راه حل خویش را در آن میان ارائه میکند.
صومعه پارما
بعد از رمان سرخ و سیاه این رمان که در سال ۱۸۳۹ نوشته شد در جایگاه دوم شاهکارهای استاندال قرار دارد.
نویسنده، در فصل اول که عنوان آن «میلان در ۱۷۹۶» است، بر مبنای اعترافهای یک ستوان فرانسوی، به نام روبر، ما را با مارکی دل دونگو ی پیر، هوادار اتریش و مرتجع ددمنش، و مخصوصاً دو زن، مارکیز جوان و خواهر مارکی، یعنی ژینا آشنا میکند. نویسنده با اشارههای سریع، تلقین میکند که قهرمان جوان داستان، «مارکی جوان» فابریس دل دونگو، ثمره رابطهٔ روبر و مارکیز است. این پس در دوره پرهیجان و پرافتخار جنگهای ناپلئون بزرگ میشود. در قصر گریانتا در ساحل دریاچه کوم، که پدر و برادر بزرگش نماینده ارتجاع و تاریکاندیشیاند، سخت به مادر و عمه ژینای خود (که بیوه یکی از افسران ناپلئون است) دل بسته است. فابریس، در ۱۸۱۵، به شنیدن خبر بازگشت ناپلئون از جزیره الب، از خانه میگریزد تا به اتفاق وی بجنگد. پس از ماجراهای افسانهای، عصر روز نبرد واترلو، به واترلو میرسد؛ بیآنکه چیز مهمی دریابد. شاهد نبرد و بعد گرفتار سیل عقبنشینی میشود. در بازگشت چون مارکی دل دونگو او را از قصر میراند به نزد عمهاش در پارم پناه میبرد. در واقع، ژینای بسیار زیبا که بیوه ماندهاست، با نخستوزیر شاهزاده پارم، کنت موسکا، آشنایی پیدا کرده و برای حفظ ظاهر، با دوک دو سانسورینا ی پیر ازدواج کردهاست و زینت دربار حاکم ظالم و کوچک پارم است . فابریس جوان، اکنون که راه افتخار نظامی به رویش بسته شده است، در چنین محیطی، برای معاضدت جاهپرستی عمهاش، آماده پیش گرفتن راه کشیشی میشود و معاون اسقف پیر میگردد. اما، جوانیِ آتشین او، که هدفی حقیقی ندارد، او را به عشقهای پرحادثه و آسان میکشاند ...