پسر شبح
مارتین پیستاریوس
اصغر اندرودی
مارتین پیستوریوس یک پسربچه ی عادی بود که بدون هیچ مشکل مادرزادی به دنیا آمد و بزرگ شد اما وقتی به سن ۱۲ سالگی رسید یک بیماری فلج کننده او را رفته رفته درگیر خود کرد. پزشکان نمی توانستند هیچ کمکی به او بکنند تا این که خیلی زود مارتین به طور کامل از لحاظ جسمی و مغزی فلج شد. ۱۲ سال طول کشید تا مارتین توانست سلامتی خود را بازیافته و از بیماری فلج کننده ای که گرفتارش شده بود رهایی پیدا کند. پیشرفت و بهبود شرایط جسمی او در تمام این ۱۲ سال آن چنان کند و طولانی بود که حتی کسانی که در اطراف او قرار داشتند نیز به سختی متوجه آن می شدند. وقتی که بالاخره بیدار شد حقیقتی دردناک را بازگو کرد که هیچ کس انتظارش را نداشت.
خوردن نیایش مهرورزی
الیزابت گیلبرت
اصغر اندرودی
اليزايت گيلبرت در اين كتاب خاطرات پس از طلاقش را در سفري به دور دنيا روايت ميكند و نيز از آنچه به دست ميآورد ، سخن ميگويد. در 32 سالگي، گيلبرت تحصيل كردهاي است كه خانه و همسري دارد و به عنوان يك نويسنده، روزگار موفقي ميگذراند، اما او از زندگي مشتركش راضي نيست و كارش به جدايي ميرسد. پس از طلاق تلاشهايي براي برقراري روابط جديد ميكند كه حاصلي به همراه ندارد. سال بعد از جدايي دشوارش را در سفر ميگذراند، چهار ماه در ايتاليا به خوردن و لذت بردن از زندگي (غذا)، چهار ماه در هند در جستجوي معنويات (دعا) و پايان سال سفر را در بالي اندونزي براي برقراري تعادل ميان اين دو و يافتن عشق (عشق)... استوديو كلمبيا پيكچرز فيلمي بر اساس اين كتاب ساخته كه با نقشآفريني جوليا رابرتز به روي پرده رفته است.