آن جا نیست
جوی فیلدینگ
الهه شمس نژاد
فکر می کنم اسم من سامانتاس، فکر می کنم دختر شما هستم.
با شنیدن این جملات از آن سوی تلفن، قلب کارولین از حرکت ایستاد و بی اختیار به یاد پانزده سال پیش، در مکزیک افتاد. شبی که دنیایش درهم فروریخت. سفر به مکزیک قرار بود سفری دلچسب و همچنین جشن دهمین سالگرد ازدواج شان باشد. اما در بازگشت از شب مهمانی، اثری از دختر دو ساله شان سامانتا، که همراهِ خواهر پنج ساله اش در اتاق هتل خوابیده بود، نیافتند.
شرح روزها، هفته ها، و سال های بعد از این ماجرا و لحظات سخت و پر از رنجی که بر کارولین، مادر سامانتا، گذشت را در کتاب خواهید خواند.
سفر از زمان حال به گذشته و دوباره بازگشتن به زمان حال، بلاتکلیفی های روحی، هیجانِ محض، و شوک هایی که از آشکار شدن حقیقت در خواننده به وجود می آید، موجب شده این رمان قوی و دوست داشتنی در شمار یکی از پرفروش ترین رمان های سال 2016 قرار بگیرد.
تسویه حساب
با خبر مفقودالاثر شدن پیت، اسطوره و فرمانده جنگ، مردم هرشب در کلیسای شهر جمع میشدند و برای سلامتی او دعا میکردند و نماز میخواندند. هنگامی که از جنگ بازگشت برای بازگشتش جشن گرفتند و به درگاه خداوند شکر کردند. اما پیت، مدتی پس از بازگشتش، بدون اینکه حتی به نزدیکترین کسانش حرفی بزند و به دلیلی که فقط برای خودش روشن بود، به کلیسای شهر رفت و کشیش را که نزدیکترین دوستش نیز بود به قتل رساند. اتفاقات افتاده در جنگ و وقایعی که در غیاب او در شهر رخ داده را در کتاب بخوانید.
زن جنگلی
قطار سریع السیر یوگسلاوی
نفر بعدی که در بهشت ملاقات می کنید
یودو، دختری از نیجریه
این کتاب، داستان زندگی دو زن است که در یک روز سرنوشت ساز زندگی شان به هم گره می خورد. یکی از ان ها مجبور به انتخابی سخت می شود، انتخابی که ای کاش کسی مجبور به آن نباشد. دوسال بعد، دوباره یکدیگر را ملاقات می کنند و داستان از همان جا شروع می شود.
اگر بعد از خواندن این داستان آن را به دوستان تان توصیه کردید برایشان نگویید که چه رخ داده، تمام اعجاز داستان در هویدا نشدن آن است.