آخرین انار دنیا
نام نویسنده : بختیار علی
نام مترجم : آرش سنجابی
هرچه خواندنی توی دستتان است، بگذارید زمین و آخرین انار دنیا را بردارید. شاهکاری غیرمنتظره، ظریف، معصومانه، عمیق با تخیلی شگفت انگیز و باور نکردنی که بختیارعلی نویسنده کرد عراقی نوشته و تاکنون به زبان های آلمانی، روسی، عربی، انگلیسی و چندیدن زبان دیگر ترجمه شده است.
چطور ممکن است در همسایگی ما نویسنده ای چنین رمان عجیبی بنویسد و ما چطور باید درسمان را می آموختیم که در سیلان ذهنی آرام (که به نظر می رسد انگار هر تصویر رمان به راه جدایی می رود) همه چیز گرد چند محور اساسی جمع شود، به گونه ای که هم اهل ادب دوست اش بدارند و هم خواننده ی متعارف.
آخرین انار دنیا درباره جنگ است، درباره رهبران سیاسی، فقر، عشق، مرگ، معصومیت های پایمال شده! اما این موضوعات بهانه نمی شود که نویسنده به زاری مرسوم (از موضع برتر) به دفاع از مردم بپردازد.
بختیارعلی در این اثر همراه و هم قدم مردم و در دفاع از حقوق اساسی شان می نویسد اما نه علیه کسی شعار می دهد و نه از قداست توده ها می گوید. همه چیز در دستش جمع می شود تا به اثری انسانی، جاودانه و خلاقانه بدل شود.
آخرین انار دنیا رمانی عجیب است که در وضعیت عادی می توانست تیراژی یک میلیونی در جمعیتی 75 میلیونی داشته باشد. امکان خواندن این کتاب را ترجمه خوب آرش سنجابی و نشر افراز فراهم کرده اند.
شمس لنگرودی، روزنامه شرق، 6 آذر 1390
خدای را سپاس می گزارم که پیش از مرگم آخرین انار دنیا را خواندم
شیرکو بی کس
شهر نوازندگان سفید
بختیار علی
ترجمه: رضا کریم مجاور
این کتاب، داستان سه موسیقیدان کُرد است که برای زنده نگهداشتن شعر و موسیقی، شروع به سفر به شهرهای گوناگون میکنند و در این راه توسط سربازان بعثی اسیر میشوند و...
بختیار علی محمد از رماننویسان، شاعران و مقالهنویسان فعال معاصر کرد عراق است. وی تاکنون آثاری چون «مرگ تکفرزند دوم»، «غروب پروانه» و «آخرین انار دنیا» را منتشر کرده و بسیاری او را حرفهایترین نویسندهٔ کرد زبان میدانند. رمانهای بختیار در اقلیم کردستان عراق طرفداران بسیار دارد و بیشترین میزان شمارگان کتاب را در این خطه به خود اختصاص دادهاست.
عمویم جمشید خان مردی که باد همواره او را با خود می برد
بختیار علی
رضا کریم مجاور
جمشیدخان بهیاد دارد که تا وقتی در آسمان بوده، کمونیست بوده است، ولی همینکه روی پشتبام مکانیکی میافتد، دیگر کمونیست نیست... بادی که جمشیدخان را از جنوب به شمال میبَرد، گذشتهی او را از حافظهاش میزداید. بعدها هم هر بار که باد او را برمیدارد، با سقوط بر سطح زمین، دگرگونی بزرگی در او بهوجود میآید و توهّمی ژرف و دیوانهوار در درونش شکل میگیرد... با هر سقوطی هم، بخشی از خاطراتش فراموش میشود و بخشی دیگر رنگ میبازد؛ طوری که گاه احساس میکنم نوشتن زندگینامهی چنین شخصیت بیحافظهای، کار بیهودهای است...
مرگ تک فرزند دوم
بختیار علی
سردار محمدی
پرسش از بختیار علی در خصوص کتاب: از آفریدن قهرمانان داستانهایت و این که این شخصیت ها هنوز زنده هستند چه احساسی داری؟ در ورای این سوال سخنی از ساراماگو به ذهنم رسید که می گوید: «نویسندگان می توانند شخصیت های بیافرینند که از انسانهای معمولی عمر بیشتری داشته باشند»، آیا شخصیت محبوبی در داستان هایت وجود دارد که قرابتی با تو داشته باشد و احساس کنی که هنوز زنده است؟
برای من، شخصیت اشرف در رمان مرگ تک فرزند دوم زنده ترین شخصیتی است که تا حد زیادی به خود من شبیه است.
چرا؟
شاید تعبیر این امر کمی دشوار باشد، اشرف در وضعیت تک فرزندی زندگی می کند، من نیز تک فرزند بودم. تک فرزند پسر در میان تعداد زیادی از خواهران. کودکی خود را در میان تعدادی از خواهران به سر بردم. همچنین هر دوی ما در وضعیت نارضایتی از جهان به سر برده ایم. البته دلایل این عصیان و ناراحتی شاید متفاوت باشد، اما بر این باورم هر دوی ما در نوجوانی و کودکی خود دارای تجربه های مشترکی هستیم. مرگ تراژیک او شاید تصویری از مرگ کودکی من باشد. همان اندازه که مرگ اشرف مرگی سیاسی است و به دست عده ای از مردم و دوستانش کشته می شود، به همان اندازه شبیه به مرگ کودکی من است. درست است که من برادر نداشته ام. اما به نوعی میتوان مرگ اشرف را نماد و سمبل مرگ دوران کودکی دانست، که در آنجا بسیار به زندگی من شبیه است. (از مصاحبه با بختیار علی، در رادیو کردی، برنامه زایله)