اعترافات
میناتو کانائه
ترجمه: بهاره صادقی
دانشآموزان او دخترش را به قتل رساندند و حالا او ميخواهد انتقامش را بگيرد. پس از به هم خوردن نامزدي يوكو موريگوچي به خاطر يك رسوايي تاسفبار، او ديگر دليلي براي زندگي كردن نداشت به جز وجود تنها فرزندش؛ دختري چهارساله به نام مانامي. در اين ميان، به دنبال وقوع حادثهاي كه در حياط يك مدرسه راهنمايي رخ ميدهد كه محل كار يوكوست، او شغلش را رها كرده و استعفا ميدهد. اما پيش از رفتن، او آخرين درسش را به بچهها ارائه ميدهد. او داستاني را تعريف ميكند كه با آن ديدگاه دانشآموزانش را نسبت به دو نفر از همكلاسيهايشان كاملا تغيير ميدهد و اين داستان اهريمني را در مسيري انتقامجويانه پيش ميبرد...