از عشق با من حرف بزن (طاق نصرت)
هنگام جنگ جهانی، پزشکی آلمانی بهنام «راویک» بهطور غیرقانونی پناهنده فرانسه شده و در آنجا نیز بهصورت غیرقانونی طبابت میکند و چون پزشک ماهری نیز هست بسیار مورد توجه مراجعین قرار میگیرد. یکی از روزها هنگام نجات زنی که قصد خودکشی داشت، گرفتار عشق میشود، ولی بهدلیل پناهندگی غیرقانونی نمیتواند ...
ژان به هیچچیز فکرنکن، سوآل هم نکن. چراغهای کوچه و هزاران تابلو تبلیغاتی درخشان را میبینی؟ ما در قرنی رو بهزوال زندگی میکنیم، حال آنکه نبض زندگی در رگهای شهر میتپد. همه چیز از ما گرفته شدهاست و جز قلبهامان چیزی برایمان باقی نمانده. من توی ماه گم شده بودم و بهطرف تو برگشتم، چون تو زندگی هستی. چیز دیگری نپرس. گیسوانت هزاران پرسش در خود نهفته دارد. ما شب را پیش رو داریم، چند ساعت... ابدیت را تا موقعی که صبح بیاید شیشههای پنجرهمان را بلرزاند... اصل این است که آدمها به یکدیگر عشق بورزند. دلانگیزترین و در عینحال معمولیترین چیزهای این دنیا، آن چیزی است که من، وقتی که شب همچون بوتهای غرق در گل ناگهان فرود آمده و باد از رایحه توتفرنگی عجین شده، احساس کردهام. بدون عشق، آدم مردهای است که به مرخصی آمده، کاغذی با چند تاریخ و یک اسم...
مرد بارانی
نام نویسنده : لیونر فلیشر
نام مترجم : دکتر قاسم کبیری
رُمان مرد بارانی سرگذشت دو برادر با نامهای چارلی و ریموند است. این رُمان یک اثر برجسته است که به بیشتر زبانهای دنیا ترجمه شده و فیلمی – با بازیگری «داستین هافمن» در نقش ریموند و «تام کروز» در نقش چارلی – که بر اساس آن ساخته شده، بر پردۀ بیشتر سینماهای جهان میلیونها بیننده را به تحسین واداشته است.