اشراق در پاریس
جک کرواک
ترجمه: محمد رزازیان
«اشراق در پاریس» سفرنامهای است از نویسندهای که هوای اودیسه شدن دارد و همزمان میتواند پروازش را در توالت فرودگاه از دست بدهد. از کتابخانههای پاریس برای ممنوعیت سیگار کشیدن متنفر است. خودش را تحویل پلیس میدهد تا جایی برای خواب داشته باشد. در اینجا کرواک از اسم خودش استفاده میکند. تلاشی برای مخفیکاری نیست. تجربهی سَتوری یا اشراقی آنی برای او در این لحظهها اتفاق میافتد.
داستان دوم این کتاب آخرین نوشتهی کرواک است؛ «پیک». پیک در این شرایط نوشته میشود: اشراق در پاریس مسیر انتقادها را تغییر نداده، الکل کبد و معدهی جک را تا نابودی کشانده، مادر جک از بعد از سکتهی مغزی، فلج شده، جک از اطرافیانش بریده و در آخرین مصاحبهی زندهاش حتی به آلن گینزبرگ هم بدوبیراه میگوید، و گاهی شبها فکر میکند استلا میخواهد مسمومش کند.
همزمان دختری به اسم ژانت میشل ادعا میکند دختر اوست. و در آخر این که نیل کسیدی میمیرد؛ کسی که رمان «در جاده» با محوریت شخصیت او شکل گرفت. نیل در مکزیک با مواد اوردوز میکند؛، اما جک تا مدتها این اتفاق را باور نمیکند.
این دو داستان، آخرین نوشتهی اسطورهی هیپیهای دههی شصت است، که بعد از مرگش بیشتر در قالب یک کتاب منتشر شد. دنیای کرواک، دنیای داستانهایی است با راوی اول شخص و زبانی صریح، دنیای اوجهای زودگذر و بداههگوییهای مدام، به شیوهی پیامبران نسل بیت؛ ویلیام باروز، آلن گینزبرگ و جک کرواک، چیزی که از زل زدن به گذریهای جادهها و بیخیالی ساکسیفونیستهای هارلم درآمده بود، بداههنویسی به غمانگیزی مغز پارانویازدهی جک کرواک.
محمد رزازیان؛ مترجم این کتاب در مقدمهی ترجمهی فارسی «اشراق در پاریس» آورده است:
«اشراق در پاریس و پیک، بعد از در جاده، تریستسا و زیرزمینیها چهارمین ترجمهی من از جک کرواک است، تلاش بزرگ او برای بازگشت به اوج و فرار از بیپولی، که با مرگش همراه میشود.
شخصیت نوجوان پیک برای بسیاری یادآور هالکلبری فین و برای برخی حتی خود کرواک است؛ بچهروستایی مبهوت و خیالپردازی که سالها بعد در خیابانهای مهگرفتهی پاریس درگیر مکاشفهی طنزآمیزش با جهان میشود.
اشراق در پاریس و پیک در مقایسه با کارهای قبلی کرواک از مغمومترین و پیچیدهترین خودزندگینامههای اوست.
در جاده
جک کرواک
ترجمه: محمد رزازیان
باب دیلن دربارهی این رمانگفته است: این کتاب زندگی مرا تغییر داد
اتوبوس رسیده بود هالیوود. در یک سپیدهیخاکستری و غبارگرفته، مثل سحری که جوئل مککرئا توُ یک ناهارخوری ورونیکا لیک را دید، توُ فیلم سفرهای سولیوان، سرش را گذاشت توُ دامنم و خوابش برد. با حرص و ولع از پنجره بیرون را تماشا میکردم: خانههای گچکاری شده و نخلها و رستورانها و سینماهایی که لازم نبود به خاطرش از ماشین پیاده بشوی، تمام آن دنیای دیوانه، سرزمین موعودی درهم و برهم، پایان فوقالعادهی آمریکا. توُ خیابان اصلی از اتوبوس پیاده شدیم، فرق چندانی با جایی که ممکن بود توُ کانزاسسیتی یا شیکاگو یا بوستون از اتوبوس پیاده بشوی نداشت آجر قرمزی، کثیف، دسته دسته جماعتی که میرفتند و میآمدند، ترامواهایی که در سحری بیفروغ خرخرکنان دور میشدند، بوی فاحشهوار شهری بزرگ.
در راه
مترجم:احسان نوروزي
جک کرواک یکی از سردمداران نسل بیت آمریکاست، نسلی که پس از جنگهای جهانی و در سالیان ۱۹۵۰ در آمریکا شکل گرفت و مشخصهی اصلی آن هنجارشکنی اجتماعی، اعتقادی و جنسی، مخالفت با ارزشهای معمول و عرف جامعه و گرایش به شعر، موسیقی جز و تجربهی مواد مخدر و خلاصه ضدجریان بودن است. جک کرواک بههمراه تعدادی از نزدیکترین دوستانش همچون نیل کسدی، الن گینزبرگ و ویلیام اس. بوروز که ساعتهای زیادی را با هم به خوشگذرانی، شعرخوانی، الواتی و سفر و حتی کشیدن مواد مخدر میگذراندند، از مهمترین چهرههای نسل بیت آمریکا هستند.
در واقع، جک کرواک نخستین فردی بود که بهطور رسمی از واژهی «بیت» برای شرح و توصیف زندگی و رفتار رفقایش استفاده کرد و همین موضوع هم باعث شد که پس از انتشار «در جاده» در سال ۱۹۵۷ خیلی از منتقدان ادبی و روزنامهنگارها بیشتر از آنکه دربارهی رمانش از او سئوال کنند، از کرواک بخواهند تا دربارهی نسل بیت حرف بزند. نسلی که بعدها الهامبخش هنرمندان و نویسندگان زیادی در آمریکا شد و آدمهایی همچون ریچارد براتیگن، باب دیلن و چارلز بوکفسکی را شیفتهی خودش کرد. باب دیلن دربارهی «در جاده» میگوید: «زندگیام را همچون زندگی همهی آدمهای دیگر عوض کرد.»
«در جاده» رمانیست از پارهای از زندگی خود جک کرواک در سالهای بین ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۰، سالیانی که کرواک با وجود بیپولی و نداری ساعتهای زیادی را به عیاشی با دوستانش میپردازد و در این بین تصمیم میگیرد با آنها طول و عرض طویل ایالات متحدهی آمریکا را زیر پا بگذارد. سالیان بین ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۰ از این جهت در زندگی کرواک اهمیت دارد که مصادف است با آشنایی او با شخصی به نام نیل کسدی که مدتی بعد رفیق صمیمیاش میشود و بواسطهی این دوستی قسمت مهمی از زندگی کرواک که همان مسافرت به غرب و جنوب آمریکاست، شکل میگیرد، قسمتی که جک کرواک آن را قسمت «در جاده» زندگی خود مینامد.
زیرزمینی ها
«او يك زيرزميني تنهاست كه روزهاش را هپروتي سر كرده و ميخواهد رختهاش را ببرد خشكشويي كه ميبيند غروب شده و دير است و ملافهها خاكسترياند. خوش به حال خودم. چون ملافهها نرماند. ولي با اين اعترافات نميتوانم از درونيترينهام رونمايي كنم. و حالا چي بنويسم؟ هنوز بايد دست بجنبانم و بسازمش و بسازمش - واسه هيچ و پوچ - واسه اشعار بودلري.»