النگوی یاقوت
جنایت و مکافات (۲جلدی)
راسکُلنیکُف به دلیل بدهکاری و نیاز شدید مالی، پیرزنی رباخوار و خواهرش را با تبر به قتل رسانده و با این تصور که همه به او مظنون هستند کارش به جنون میکشد. وی به دلیل عذاب وجدان و احساسات عاشقانه نسبت به سونیا دست به اعتراف می زند ...
دانشجویی به نام رادیون رومانویچ راسکُلنیکُف به دلیل بدهکاری و نیاز شدید مالی، همچنین برای بدست آوردن پول، پیرزن رباخواری به نام آلیونا ایوانونا و خواهرش لیزاوتا ایوانونا که به طور غیرمنتظره هنگام حادثه سر می رسد را با تبر به قتل می رساند. پس از قتل خود را ناتوان از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته میبیند و آنها را پنهان میکند. پس از این ماجرا راسکلنیکف مجبور میشود که به دفعات در دفتر پلیس حاضر شده و هر بار از خود رفتارهایی مشکوک نشان میدهد، که پلیس را علیرغم نداشتن شواهد به وی مظنون میکند. بعد از چند روز بیماری و بستری شدن در خانه، راسکولنیکف با این تصور که همه به او مظنون هستند کارش به جنون میکشد. این رفتارهای غیرمعمول باعث میشود تا افراد زیادی از جنایت وی مطلع شوند. از جمله سونیا (دختری که به خاطر مشکلات مالی خانوادهاش دست به تنفروشی می زند و راسکولنیکف عاشق اوست). رادیون رومانویچ به دلیل عذاب وجدان و احساس عاشقانه ای که نسبت به سونیا دست به کار دیگری می زند...
دختر سروان
الکساندر پوشکین
مترجم: حمیدرضا آتش برآب
دختر سروان (به روسی: Капитанская дочка) رمانی تاریخی از الکساندر پوشکین نویسنده روس است که نخستین بار در سال ۱۸۳۶ در مجله ادبی ساورمنیک منتشر شد. این رمان در قالب خاطرات یک افسر اشرافزاده امپراتوری روسیه به نام پتر آندرویچ و با زاویه دید اول شخص نوشته شدهاست.
دختر سروان داستانی رمانتیک و زندگینامهای است که در متن شورش پوگاچف در سالهای ۴-۱۷۷۳ در دوران سلطنت ملکه کاترین دوم جریان دارد. پوشکین در آن دوران در خزانه اسناد دولتی در شهر سن پترزبورگ مشغول به کار بود و به همین مناسبت این داستان را به رشته تحریر در آورد، وی هرچند در این داستان نظری منفی نسبت به خشونت و کشتار و چپاول این قیام دارد اما در عین حال یملیان پوگاچف رهبر این قیام دهقانی را به عنوان شخصیتی استثنایی و تحسینبرانگیز به تصویر کشیده است.
دختر سروان آخرین اثر پوشکین است. وی یک سال بعد از انتشار این داستان در سن ۳۸ سالگی و در یک دوئل جان باخت. جالب اینکه پتر آندرویچ قهرمان داستان دختر سروان نیز همچون پوشکین با رقیب عشقی خود به دوئل دست میزند.
بلنیسکی منتقد ادبی روس معتقد است که دختر سروان داستانی است که بیشترین تاثیر را بر نسل نویسندگان رئالیست روسی بر جای گذاشته است. چندین فیلم سینمایی بر اساس این داستان ساخته شده و سزار کوئی آهنگساز روس هم اپرایی به همین نام ساخته و برای نگارش متن آن از این داستان اقتباس کردهاست.
دختری به نام نل
چارلز دیکنز
حمیدرضا آتش برآب
چارلز جان هوفام دیکنز (به انگلیسی: Charles John Huffam Dickens؛ ۷ فوریه ۱۸۱۲ – ۹ ژوئن ۱۸۷۰) برجستهترین رمان نویس انگلیسی عصر ویکتوریا و یک فعال اجتماعی توانمند بود. به عقیدهٔ جیمز جویس، نویسندهٔ بزرگ معاصر، از شکسپیر به این سو، دیکنز تأثیرگذارترین نویسنده در زبان انگلیسی بوده است.
از او برای داستانسرایی و نثر توانمندش و خلق شخصیتهای به یادماندنی، بسیار تحسین به عمل آمدهاست. دیکنز در طول زندگی خویش، محبوبیت جهانی بسیاری کسب کردهاست. از آثارش میتوان دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، الیور تویست و داستان دو شهر را نام برد.
چارلز دیکنز، آثار بسیار مهمی دارد و دربارهی بیشتر رمانهایش، فراوان نوشته شده است. «فروشگاه عجایب کهنه» (The Old Curiosity Shop) اثری است متشکل از قصههای دوران نویسندگی دیکنز که از لحاظ سطح کیفی، همتراز سایر آثار بزرگش مانند رمان «دیوید کاپرفیلد» و «الیور تویست» است.
در این رمان، خواننده شاهد سرگردانیهای دختری به نام «نل» است. دختری که در بریتانیای عهد دیکنز به همراه پدربزرگش به دنبال مادرش میرود، اما همراهی این پدربزرگ که در داستان دیکنز از ناچاری و فشار مالی به قمار رو آورده است، نمیتواند کمکی به جستوجوی نل بکند. وحشت و بدبختی نل و تصویر سیاه بریتانیای قرن نوزدهم (که از آثار دیکنز برگرفته شده) در فضای داستان کاملاً پدیدار است.
زائر افسون شده
ایوان سیوِریانیچ فلیاگین، رعیت سادهدل و جنگجویی سالک، داستان نیمقرن زندگی خود را به گونهای عارفانه بازگو میکند: رام کردن اسبان وحشی، پیروزی بر قهرمان استپها، چیرگی بر وسوسهی افسون زن، قربانیقراردادن خود برای نجات نزدیکان، حماسهآفرینی در جنگ و عذاب اسارت، تعمید کودکان، ستیز با ابلیس و پیشگویی سرنوشت کشور. مادرش نذر میکند تا او را به خدمت خدا بسپارد و پسر سعی دارد سوگند او را نقض کند و راه دنیا را برمیگزیند. با این حال شیفتگیهای معنوی در ضمن اینکه او را از هلاکت میرهاند، از پس مرگی محتوم به صومعه میرساند، گرچه در آخر عیان میشود که علت اصلی آن گرسنگی و بیخانمانی است. ماکسیم گورکی در چند جا لسکوف را استاد زبان روسی خود دانسته و در جایی هم گفته است که لسکوف، خود آن زائر افسونشده و شوریدهی زندگی و سخن است.
قمارباز (با نه تفسیر)
قمارباز یکی از آثار درخور و ممتاز داستایوفسکی است که در سن ۴۵ سالگی وی، تنها در مدت ۲۶ روزنگاشته شدهاست. داستان رمان ماجرای خانوادهای روس است که بر اثر تحولات و بیلیاقتیها ثروت انبوه خود را از دست داده و مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شدهاند. راوی داستان که معلم فرزندان این خانواده است داستان را در حالی روایت میکند که یا از قمارخانه برگشته است یا در راه قمارخانه است. وی که به شانس خودش در قمار اعتقاد راسخ دارد مدام در اندیشه قمار است و آن را تنها راه محقق شدن خواستههایش میداند.
مرشد و مارگاریتا (شومیز)
بولگاکف نوشتن این رمان را در سال ۱۹۲۸ آغاز کرد و اولین نسخه خطی آن را دو سال بعد به دست خود آتش زد. دلیل این کار احتمالاً ناامیدی به دلیل شرایط خفقانآور آن زمان اتحاد جماهیر شوروی بودهاست. در سال ۱۹۳۱ بولگاکف دوباره کار بر روی این رمان را آغاز کرد و پیشنویس دوم در سال ۱۹۳۵ به پایان رسید. کار بر روی سومین پیشنویس نیز در سال ۱۹۳۷ به پایان رسید و بولگاکف با کمک گرفتن از همسرش، به دلیل بیماری، کار بر روی نسخه چهارم پیشنویس را تا چهار هفته پیش از مرگش در سال ۱۹۴۰ ادامه داد.
مرشد و مارگاریتا در نهایت در سال ۱۹۴۱ توسط همسر بولگاکف به پایان رسید، اما در زمان استالین اجازه چاپ به این اثر داده نشد و سرانجام ۲۷ سال پس از مرگ بولگاکف بود که نسخهٔ سانسورشدهای از کتاب منتشر شد. کتاب در سال ۱۹۶۵ با حذف ۲۵ صفحه و تغییر برخی نامها و مکانهای ذکر شده در تیراژ محدودی به چاپ رسید که با استقبال شدید مردم مواجه شد. نسخههای آن یکشبه به فروش رفت و کتاب با قیمتی نزدیک به صد برابر قیمت روی جلد به کالایی در بازار سیاه تبدیل شد.
رمان از سه داستان موازی تشکیل شدهاست که در نهایت یکپارچه میشوند: سفر شیطان به مسکو، داستان پونتیوس پیلاطس و به صلیب کشیده شدن مسیح و عشق مرشد و مارگریتا.
مرشد و مارگاریتا (گالینگور)
بولگاکف نوشتن این رمان را در سال ۱۹۲۸ آغاز کرد و اولین نسخه خطی آن را دو سال بعد به دست خود آتش زد. دلیل این کار احتمالاً ناامیدی به دلیل شرایط خفقانآور آن زمان اتحاد جماهیر شوروی بودهاست. در سال ۱۹۳۱ بولگاکف دوباره کار بر روی این رمان را آغاز کرد و پیشنویس دوم در سال ۱۹۳۵ به پایان رسید. کار بر روی سومین پیشنویس نیز در سال ۱۹۳۷ به پایان رسید و بولگاکف با کمک گرفتن از همسرش، به دلیل بیماری، کار بر روی نسخه چهارم پیشنویس را تا چهار هفته پیش از مرگش در سال ۱۹۴۰ ادامه داد.
مرشد و مارگاریتا در نهایت در سال ۱۹۴۱ توسط همسر بولگاکف به پایان رسید، اما در زمان استالین اجازه چاپ به این اثر داده نشد و سرانجام ۲۷ سال پس از مرگ بولگاکف بود که نسخهٔ سانسورشدهای از کتاب منتشر شد. کتاب در سال ۱۹۶۵ با حذف ۲۵ صفحه و تغییر برخی نامها و مکانهای ذکر شده در تیراژ محدودی به چاپ رسید که با استقبال شدید مردم مواجه شد. نسخههای آن یکشبه به فروش رفت و کتاب با قیمتی نزدیک به صد برابر قیمت روی جلد به کالایی در بازار سیاه تبدیل شد.
رمان از سه داستان موازی تشکیل شدهاست که در نهایت یکپارچه میشوند: سفر شیطان به مسکو، داستان پونتیوس پیلاطس و به صلیب کشیده شدن مسیح و عشق مرشد و مارگریتا.
مرگ ایوان ایلیچ
لف تالستوی
مترجم: حمیدرضا آتش برآب
ایوان ایلیچ، شخصیت اصلی داستان تولستوی، شخصی موفق در زندگی روزمره و کاری است ولی در زندگی شخصی دچار مشکلاتی است. البته این مشکلات به نوعی متأثر از موفقیتهای کاری وی است. او بنا به دلایلی که در کتاب ذکر شده دچار یک بیماری سختدرمان میشود. تولستوی در این کتاب از تمام قدرت خود برای به تصویر کشیدن روحیات و احساسات یک بیمار سختدرمان استفاده میکند. تولستوی روحیات یک چنین بیماری را از لحظه آگاه شدنش به بیماری تا لحظه خاموشی یا مرگ را به پنج مرحله تقسیم میکند. این مراحل پنجگانه عبارتند از: ۱-عدم پذیرش یا انکار، ۲-خشم، ۳-معامله، ۴ -افسردگی و ۵-پذیرش. ایشان تمامی این مراحل را به طور دقیق مورد بررسی قرار میدهد، از جمله توضیحات مختصری که در این ۵ مرحله ذکر شده را میتوان به موارد ذیل اشاره نمود.
مرحله انکار: تنها به مراحل اولیه یا رویارویی با بیماری محدود نمیشود، این مرحله با حرفهای پزشک معالج آغاز میشود. او از انکار یا عدم پذیرش به عنوان نوعی تسکین یا درمان استفاده میکند.
مرحله خشم: در این مرحله بیمار، دیگران را مقصر بیماری خود میداند. در داستان، ایوان ایلیچ ناراحتی خود را با آزار همسر و دیگر اطرافیان تسکین میدهد. او چنین میاندیشد که گویی او بیمار شدهاست تا دیگران سالم بمانند.
مرحله معامله: از بین مراحل پنجگانه این مرحله کوتاهترین مرحلهاست. بیمار با خود صحبتهایی مانند: ای خدا اگر فقط یک سال به من مهلت بدهی قول میدهم که مسیحی بشوم و... سعی در به تأخیر انداختن زمان مرگ دارد.
مرحله افسردگی: در این مرحله بیمار به عزای فرصتهای از دست رفته مینشیند، در این مرحله بیمار نیاز به تاریکی تنهایی دارد و در این تاریکی و تنهایی، خیال همه چیز را در سر میپروراند.
مرحله پذیرش: مرحله پذیرش، آخرین مرحله یک بیمار که تهی از احساسات میشود است. در این مرحله گویی درد از میان رفتهاست. در این مرحله، سکوت پرمعناترین شکل ارتباط است. در این مرحله، فشار دادن دست دوست، نگاهی سنگین و... پرمعناترین معانی را از ژرفای یک بیمار درحال مرگ به خواننده منتقل میکند.
من عاشقم
ولادیمیر مایاکوفسکی
ترجمه: حمیدرضا آتش برآب
ولادیمیر ولادیمیروویچ مایاکوفسکی(به روسی:Влади́мир Влади́мирович Маяко́вский)(زادهٔ ۱۹ ژوئیه ۱۸۹۳ - درگذشتهٔ ۱۴ آوریل ۱۹۳۰) شاعر و درام نویس و فوتوریست (آیندهگرای) انقلابیِ روسی بود. تئاتر او به تئاتر انقلاب شهرت داشت.
او بسیاری از اشعار ماندگارش را برای معشوقش لیلی بریک سرودهاست. از معروفترینِ آنها این شعر است:
«عزیزم عمرم شکنجهٔ جانم عشقم لیلی اشعارم را بپذیر شاید دیگر هیچگاه هیچچیز نسرودم.»
جسد وی در گورستان بزرگان انقلاب دفن شد. وی در شوروی بزرگترین شاعر دورهٔ انقلابی لقب گرفتهبود.
ناشناس
داستایفسکی ناشناس را در تبعید نوشت و میتوان آن را مهمترین رمان در تبعید او خواند. او این کتاب را تحت فشار سانسور حکومت وقت و با زبانی استعاری نوشته است. نویسنده مشهور روس این کتاب را به ظاهر با زبانی ساده نوشته اما کتاب پر از کدهای پیچیده است تا بهانهای به دست حکومت برای تمدید دوران محکومیت نویسنده ندهد. موضوع کتاب ماجرای پدید آمدن شارلاتانها و خودکامگان، در زمان حکومت وقت روسیه است.
شاید بتوان گفت مشهورترین دیدگاه داستایفسکی که از زبان یکی از شخصیتهای رمان برادران کارامازوف بیان میشود، این جمله باشد که «اگر خدایی وجود نداشته باشد، همهچیز مجاز است». ژیل دلوز و ژاک لاکان، متفکران معاصر فرانسوی خلاف این عقیده را دارند. لاکان معتقد است دقیقاً وجود منع الهی است که زمینهٔ گناه را فراهم میسازد. به باور دلوز نیز قضیه کاملاً برعکس چیزی است که داستایفسکی میگوید، زیرا به واسطهٔ وجود خداست که همهچیز مجاز است.
ناشناس
فیودار داستایفسکی
مترجم: حمیدرضا آتش برآب ، پریسا شهریاری
حکایت شیادی و خودکامگی. کتاب «ناشناس»، با عنوان اصلی Село Степанчиково и его обитатели، یک رمان هجایی و طنزآمیز است که خودکامگی و حقهبازی را در ابعادی مینیاتوری اما قابل تعمیم به ابعاد وسیع و جهانی به تصویر میکشد. کتاب «ناشناس» رمانی است که داستایفسکی طنزِ سیاه و آشوبگرِ خود، چیرهدستیاش در شخصیتپردازی و مهارتش در هجوِ ناسازیهای جهان و آدمیان را استادانه به نمایش میگذارد. کتاب «ناشناس» نوعی روانشناسی خودکامه و خودکامگی است و روانشناسی آدمیانی که گرفتار و بازیچه و سرسپردۀ خودکامگان میشوند. داستایفسکی در این رمان، رَوَندِ پدید آمدن یک خودکامه و بسطِ خودکامگی و شیوۀ سلطۀ یک فردِ مستبد بر دیگران را با ظرافت ترسیم میکند و اثری ارائه میدهد که نهفقط هجوِ روسیۀ قرن نوزدهم که هجوِ تمامی حاکمیتهای استبدادی و خودکامه در همۀ زمانهاست. کتاب «ناشناس» رمانی است که بهگفتۀ لییا روزِنبلوم «با پارودی چندلایهاش وجه ممتاز طنز داستایِفسکی را آشکار میکند.» گفتنیست که داستایفسکی رمان «ناشناس» را در سالهای پایانی تبعید خود نوشته است. متن اصلی رمان «ناشناس» اولین بار در سال 1859، در مجلۀ «یادداشتهای میهنی» منتشر شده است.
همسر و نقد همسر
آنتوان چخوف
حمیدرضا آتش برآب
آنتون پاولوویچ چِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов) (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰در تاگانروگ - درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس است.
او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایشنامهنویس میدانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
یادداشت های زیرزمینی
فیودور داستایفسکی
حمیدرضا آتش برآب
داستایوفسکی از جمله متفکران برجسته عصر حاضر است. در اهمیت او همین بس که بزرگان تفکر معاصر غرب به آثارش توجه داشته اند و از او ستایش کرده اند. داستایفسکی از نویسندگان اندک شماری است که نیهیلیسم روزگار ما را به ژرفی دریافته و بیان کرده است.
در میان آثار او، «یادداشت های زیرزمینی» آیینه تمام نمای روزگار ما و نقد حال انسان بیمار آخرالزمان است که بیماری تا عمق وجودش ریشه دوانیده است، ولی او هم چنان از باور آن سر باز می زند. این حکایات از ارزش های از ارزش افتاده ای سخن می دارد که منشأ بحران عالم غربی است.
تعریض ها و کنایات داستایوفسکی در این یادداشت ها همه به قدرتی است که قائمه عالم کنونی است و این عالم را راه برده اما اکنون دچار تزلزل و بحران سهمناکی است که نشانه هایش در همه عالم پیداست. داستان «یادداشت های زیرزمینی» گزارشی است از وضع بشر در دوره جدید، گزارشی که به جامه مبدل افسانه درآمده است.
یادداشتهای شیطان
اثری پیامبرگونه و نبوغآسا که به ما این امکان را میدهد، دورنمای دهشتناک بشر را ببینیم و معنا کنیم - ماکسیم گورکی گفته است: مشاهدۀ روح انسان و پیشبینی آن در این اثر حیرتانگیز است.»
داستان رمان، حکایت شیطانیست که در قالب میلیاردر امریکایی، گرنی واندرهود، به زمین آمده تا بازی کند! «حوصلهام توی جهنم سر رفت و آمدم زمین تا بازی راه بیندازم، دروغ بگویم و حقه سوار کنم.» غافل از اینکه زمین پُر از انسانهاییست که کلاه سر شیطان میگذارند! شیطان عاشق میشود و اینچنین بازی را به بشریت میبازد...
یادداشتهای شیطان، نوشتۀ لیانید آندرییِف، رمان فوقالعادهای است؛ آنقدر که حسرت میخوری از اینکه چرا عمر نویسنده قد نداده تا پایان داستان را روایت کند. ولی تا همینجا هم که نوشته شده، خیلی جذاب و گیراست و هرکسی که به ادبیات علاقه دارد، باید این کتاب ناتمام را بخواند.