آن دختر
نویسنده: روث ور
مترجم: محدثه احمدی همه زندگی او را می خواستند کسی می خواست او را بمیرد این هانا بود که ده سال پیش جسد آوریل را پیدا کرد. این هانا بود که از آنچه در آن روز دید سؤال نکرد. آیا شهادت او یک مرد بی گناه را به زندان انداخت؟ او باید حقیقت را بداند. حتی اگر این به معنای زیر سوال بردن دوستان خودش باشد. حتی اگر این به معنای به خطر انداختن زندگی خود باشد. زیرا اگر قاتل غریبه نبود، کسی است که او می شناسد…بازی دروغ
روث ور
سيمه يوسفي
پيامكي سحرگاهان به دستش ميرسد كه تنها شامل سه كلمه است: "بهت نياز دارم." ايسا همهچيز را رها ميكند، نوزاد دخترش را بر ميدارد و يك راست به سمت سالتن به راه ميافتد. او مهمترين روزهاي زندگياش را در مدرسه شبانهروزياش كه اطراف آنجا بود، گذرانده است؛ روزهايي كه هنوز هم سايهشان بر دوش او سنگيني ميكند. ايسا و سه تن از بهترين دوستانش عادت به بازي دروغ داشتند. آنها براي اينكه ديگران داستانهاي عجيبشان را باور كنند، با هم رقابت ميكردند. حال پس از گذشت هفده سال از اين پنهانكاريها، چيزي وحشتناك در ساحل پيدا شده است. چيزي كه ايسا را به همراه سه زني كه سالهاست آنها را نديده، اما هرگز فراموششان نكرده است، مجبور به رويارويي با گذشته ميكند، تجديد ديدار گرمي در كار نيست: سالتن براي آنها امن نيست، نه بعد از كاري كه كردهاند، وقت آن است كه اين زنان تكليف داستانشان را روشن كنند...
زنی در کابین ۱۰
در اين داستان جذاب و منسجم كه يادآور رمانهاي آگاتا كريستي است، لو بلك لاك، خبرنگار نويسنده مجله سفر، ماموريتي كمنظير نصيبش ميشود: مسافرتي يكهفتهاي با كشتي تفريحي لوكسي كه تنها چند كابين دارد. آسمان صاف است، آب آرام و ميهمانان خاص و خوشپوش كشتي سرمست از آغاز سفرشان با آن كشتي اختصاصي در درياي دلانگيز شمال. كابينهايش مجلل است و ميهمانيهاي شام پر از شر و شور. اما روزهاي هفته كه ميگذرد، بادهاي سردي عرشه كشتي را شلاق ميزنند، آسمان خاكستري ميشود و لو چيزي ميبيند كه آن را فقط ميتوان كابوسي عجيب تلقي كرد... روث ور با تمسك به اتفاقاتي غيرمنتظره، پيچشهايي كه لرزه بر اندام مياندازد و فضايي كه از قرار معلوم، به اندازه زيبايي عجيبش، ترسناك هم هست، داستان مهيج ديگري به نام زني در كابين 10 خلق كرده است، داستاني كه وقتي تمام ميشود، حتي قدرترين خوانندگان را هم تا مدتها بيقرار ميگذارد.
مرگ خانم وستاوی
تازهترین رمان مهیج روانشناختی از روث ور نویسندهٔ بریتانیایی رمانی روانشناسی معمایی است. بعضی از آثار او، ازجمله در یک جنگل تاریک تاریک و زنی در کابین ۱۰ دستمایهٔ آثار سینمایی و تلویزیونی قرار گرفته است. این نویسندهٔ جوان را که از او با عنوان آگاتا_کریستی عصر حاضر یاد میشود در این رمان پرماجرا و پرکشش به تجربهای جدید دست زده است به طوری که در همین زمان کوتاه این اثر را بهترین اثر او نام دادهاند. هریت وستاوی نامهای غیرمنتظره دریافت میکند؛ ارثیة قابلتوجهی از مادربزرگش به او رسیده. مثل این است که دعاهایش مستجاب شده باشد. تنها یک مسئله وجود دارد: نامه اشتباه ارسال شده است. هال میداند مهارتهایی که در حرفة کفبینی به دست آورده کمکش میکند به پول برسد. او تصمیمی میگیرد که زندگیاش را برای همیشه تغییر میدهد، اما به محض اینکه فریبکاریاش را شروع کند دیگر راه برگشتی نخواهد داشت؛ یا باید ادامه دهد یا خطر از دست دادن همهچیز، حتی زندگیاش، را به جان بخرد...