به خودت اعتماد کن
اين كتاب، داستان زندگي من است، ولي با زندگينامههايي كه تا به حال ديدهايد فرق دارد. اين كتاب مجموعهای از داستانهاست. اين داستانها، داستانهايي مسحوركننده كه در آنها من به عنوان فردي موفق به تصوير كشده شده باشم نيست. اصلا اين طور نيست. در واقع بسياري از اين داستانها موجب خجالت من هستند و مرور آنها خيلي برايم دردناك بوده، ولي در بازگو كردن تك تك آنها هدفي نهفته است. هر داستان حاوي درسيست كه من آموختهام - درسي كه به من كمك كرده تا به عنوان يك انسان، و به عنوان يك زن، رشد كنم.
واژه هایی در اعماق آبی دریا
سالها پيش، ريچل عاشق هنري جونز ميشود. او يك روز پيش از رفتن از آن شهر، نامهاي عاشقانه لاي كتاب مورد علاقه هنري ميگذارد؛ اين كتاب در كتابفروشي خانوادگي آنها قرار دارد. ريچل چشم به راه ميماند، ولي هنري هرگز نميآيد. حالا ريچل بعد از سالها دوباره به شهر برگشته... او قرار است در همان كتابفروشي و در كنار هنري مشغول به كار شود. ولي هيچچيز مثل قبل نيست؛ در گذر سالهايي كه هنري و ريچل از هم دور بودهاند اتفاقاتي افتاده كه ريچل ديگر حسي را كه در گذشته نسبت به هنري داشته ندارد. ريچل و هنري كه حالا در فضايي پر از كتاب در كنار يكديگر كار ميكنند، براي هم نامههايي مينويسند و لاي كتابها ميگذارند. آنها دوباره اميد را در وجود يكديگر پيدا ميكنند. شايد چيزهايي مثل واژهها، عشق و شانس دوبارهاي كه به هم ميدهند، براي تغيير همه چيز كافي باشد.