در حال نمایش 7 نتیجه

نمایش 9 24 36

ابرابله

38,500 تومان

ارلند لو

مترجم: شقایق قندهاری

از ادبیات داستانی اسکاندیناوی به ویژه نروژ تاکنون رمانهای چندانی به فارسی ترجمه نشده، آنهایی هم که ترجمه شده اند، خیلی قدرتمند نبودهاند که چندان درخور بررسی بوده باشند. شاید بتوان گفت نروژیها به جز “کنوت هامسون” رمان نویس قابل دفاعی نداشته اند. یوستین گاردر هم که با دنیای سوفی در ایران مطرح شد، بیشتر به دلیل جنبه های فلسفی این اثر بود، نه برای ویژگیهای ادبی آن.

این برای اولین بار است که  اثری از «اِرلند لو»  نویسندهی معاصر نروژی رمانی ترجمه می شود و رمانی که نشان میدهد،  آثار این نویسنده، ارزش بیشتر خوانده و شناخته شدن را دارند.

ارلند لو در رمان”ابر ابله”فضای یک دست و شفافی را به تصویر کشیده. حوادث داستانیاش را خیلی ظریف و به هم پیوسته کنار هم چیده است و روایت قهرمان رمان بسیار صمیمی و باورپذیر از کار در آمده. نویسنده در داستانش با لحنی  صمیمی و بیانی موجز، به مسائلی هستیشناسانه پرداخته  در واقع و با  نگاهی ساده به روایت مسائل پیچیدهای پرداخته که حرف زدن راجع به آنها الفبای خاصی را می طلبد.

فضایی که اِرلند لو از نروژ به دست می دهد. کشوری در آرامش و سکوت است، این سکوت در تمام نقاط داستان مشهود ملموس بوده و تا انتهای داستان نیز بر آن حاکم است یعنی تا آنجا که شخصیت داستان به آمریکا سفر میکند. بعد از رفتن او به نیویورک  فضای داستان رنگ و  بوی دیگری گرفته و به گونه ای شلوغ و بی بند و بار بجلوه میکند.

داستان شخصیتهای محدودی دارد و نویسنده تنها بنا به ضرورت و در شرایطی که برای خلق موقعیتها و  فضاهای داستانیاش نیاز دارد، آنها را وارد داستان کرده و بعد از انجام کارکرد مورد نظر، آنها را به سرعت از  قصهی اصلی دور میکند. خلوت بودن فضای داستان بیش از هر چیز به تنهایی قهرمان داستان تاکید دارد. مهمترین شاخصهی “ابر ابله” تنها بودنش است. تا آنجا که به نظر میرسد در جهانی که پیش رویمان قرار دارد، او تنها جنبندهست که وجود دارد. اما ابر ابله برای فرار از تنهایی و انزوایش به اشیاء پناه میبرد و خود را با آنها م شناساند.

ارلند لو به خوبی از اشیاء در داستانش استفاده کرده، از منظر درونمایه با پرداختن به اشیاء، طنزی ساخته دال بر منسوخ شدگی روابط بین انسانها و پناه بردن قهرمانش به اجسام: دوچرخه، فکس، بشقاب پرنده، میخ و چکش و توپ که در این جهان او را از تنهایی نجات میدهند. ابر ابله از تنهایی نمیترسد، بلکه از افکاری که در تنهایی به او هجوم میآورند، گریزان است.در مقابل دیوار می ایستد و با ضربه زدن به توپ خود را تخلیهی فکری میکند یا صبح و ظهر و شب چکش کاری کرده و از این فعالیت یکنواخت، لبریز از شادمانی شده که دیگر فکر و خیالی به سراغش نمیآید. هر چند افکارش به جز مواردی که مربوط به فلسفه شناخت خود یا جهان است، مابقی هیچ یک شهود پیدا نمیکنند و مخاطب چیزی از افکار و عقاید او یا حتی نشانههایی از آنها نمیبیند. تنها انسان رمان، فقط حضور دارد و سعی دارد از حضورش لذت ببرد.

نویسنده از منظری داستانی  از اجسام استفادهی زیرکانهای برای روایت قصهی اصلی کرده. به گونهای که دستگاه فکس از ابتدا تا انتهای داستان ابزار نجات دهندهی نویسنده است، برای پیاده کردن ایدههایش در قالب داستان. هر جا که نویسنده خواسته روایتش را از نقطهای به نقطهای دیگر ببرد، دستگاه فکس به کمکش میآید و نوشتهای از طرف کسی ادامهی داستان را شکل میدهد: وارد آپارتمان برادرم می شوم، می بینم کیم یک فکس بسیار طولانی برایم فرستاده است. احتمالن طولش سی متر است و یک مطلب را صد ها بار تکرار کرده است: ترسی نداشته باش.

کیم نوشته که این نقل قول را بر پشت جلد کتابی که پاپ چند سال پیش چاپ کرد، پیدا کرده است. ص۱۱۹… ترسی نداشته باشنقل قول خوبی است، در این مورد با پاپ موافقم. ولی نه این که بیش از صد بار گفته شود.ص۱۲۰

می بینیم که با این تمهید  و به شکلی طنز آمیز پاپ یا مبلغان پاپ را به زیاده گویی متهم می کند.

روایت داستان اول شخص است و قصه ی اصلی روی مرز باریکی بین شرح حال و داستان  حرکت می کند و اگر تمهیدات نویسنده اعم از ساختن فضاهای انتزاعی  و شخصیت های فرعی  که برای پیش برد داستانش استفاده شده به کمکش نمی آمدند ما با یک شرح حال کسالت بار روبرو می شدیم.”من” راوی در بسیاری از نقاط داستان در موقعیت سوم شخص عمل میکند – حتی در شخصیترین و ذهنیترین اتفاقات داستانی مثل لیزا- پا از شخص سوم فراتر نمی گذارد. هر آنچه را که می بیند روایت می کند.به عبارت دیگر مولف مشاهده را به تخیل ترجیح داده است.

ابر ابله ما را به یاد دو شخصیت مهم در تاریخ ادبیات داستانی قرن بیستم می اندازد که هر کدام به شکلی دردناک استعارهای از انسان قرن بیستم بودند. اول “مورسو” قهرمان رمان بیگانه ی کامو و دوم “هولدن کالفیلد” قهرمان رمان ناتور دشت سلینجر.

ابر ابله شکل تکامل یافته و مدرنتری از این انسان هاست. با این تفاوت که نه به اندازهی مورسو نسبت به امورش بیتفاوت و باری به هر جهت است  و نه به اندازه ی هولدن کالفیلد عصبی و  سرکش. ابر ابله انسان تنهایی است که فقط زنده است و فقط میخواهد زندگی کند. بیهیچ توقع یا انگیزهای، از وضعیتش ناراضی هم نیست، از روزگار شکوه ای ندارد و چیز زیادی از جهانش نمیخواهد.

او با زمان و ماهیت زمان درگیر است. و هرگاه وجودش از افکار فلسفی پر میشود به بازی و ورزش رو میآورد و به گفته خودشش روحش را با آن پاکسازی میکند.

نویسنده به شکلی محافظهکارانه از زبان قهرمانش نسبت به جهان و هستی ابراز نظر میکند.  بینی اش نسبت به زمان  بر پایهی نظریهی نسبیت انیشتن و نظریات هایدگر است. بعضن نظراتش تکرار همان تفکرات است و در نهایت سنتزی را ارائه نمیکند. از این رو است که رمان هرگز ایدئولوژیک نشده و حکمی صادر نمی کند .و بارها از زبان شخصیتش در برابر موضوعات فلسفی به ناتوانی خود اعتراف میکند.

در تکنیک داستانش نیز به شکلی افلاطونی، عقاید تند و واکنش پذیرش را از زبان کاراکترهای فرعی و کمرنگی که عملن به جز یک اسم حضور دیگری در داستان ندارند، بیان می کند. شخصیت هایی که راوی از آنها با عنوان”پل” یا “کارشناسان”و… یاد میکند. نظراتش را از زبان آنها روایت میکند و سریعن پای خود و قهرمانش را از آنها کنار میکشد. گویی حتی خودش هم به چیزی که میگوید اعتقاد راسخی ندارد:

وقتی میخوانم که کارشناسان (حالا هرکس که هستند)، دربارهی ماهیت زمان با هم اختلاف نظر دارند، بینهایت هیجان زده میشوم. برخی از آنها مایلند که یک بار برای همیشه، نوعی زمان جهان شمول تعریف شود که بتواند نقش متغیر را ایفا کند. در حالی که به نظر دیگران، باید زمان را به صورت مفهومی تهی و خالی تعریف کرد. به عنوان چیزی که وجود ندارد، باز هم میتوانیم ساعت مچی داشته باشیم و همچنان میتوانیم تغییر لحظه، ساعت و سال را اندازهگیری کنیم، ولی این ایده که زمان چیزی است که همین طوری وجود دارد، بی فایده است…ص۱۰۲

پل دارد جسورتر میشود. میگوید در عالم همه چیز نقطهی آغاز مشخصی داشته، و پایانی هم خواهد داشت. پل میگوید، یک روز، همهی چیزهایی که میشناسیم، ناپدید میشود. این حرفی است که او میزند…ص۱۰۳

به دنبال نام تو

تومان
سارا ویکس ترجمه: شقایق قندهاری

سارا ویکس در شهر میشیگان به دنیا آمده و در کودکی بیش از هر چیز به نواختن ساز و نویسندگی علاقه داشته است. او بیش از بیست سال است که در عرصه‌های گوناگون نوشتن فعالیت دارد، از برنامه‌های تلویزیونی و نمایش گرفته تا ترانه، و البته در این میان آثار ادبی متعدد و موفقی برای مخاطبان پدید آورده است. ویکس برای کتاب‌هایش جوایز مختلفی برده و آثارش با استقبال خوب مخاطبان مواجه شده است. رمان «به دنبال نام تو» بیش از ١٠ جایزه ادبی ـ ازجمله جایزه ویلیام آلن وایت و جایزه ربکا کادیل ـ را برای او به ارمغان آورده است. «به دنبال نام تو» روایتگر سرگذشت دختر جوانی است که سفری را آغاز می‌کند تا رازهای زندگی‌اش را کشف کند. هایدی نمی‌داند کی متولد شده و پدرش کیست و از گذشتة خودش و مادر ناتوانش ناآگاه است. او بر اساس کلمه مرموزی که بر زبان مادرش جاری می‌شود به جست‌وجوی تکه‌های پازل زندگی‌اش می‌پردازد… در سال 2017 فیلمی سینمایی بر اساس این رمان ساخته شده است.

پیش از آنکه بخوابم

222,000 تومان

نویسنده : اس.جی.واتسون

نام مترجم : شقایق قندهاری

پیش از آن‌که بخوابم که برای نخستین بار در بهار سال دو هزار و یازده منتشر شد، تاکنون به بیش از چهل زبان زنده دنیا ترجمه و منتشر شده است. همچنین این رمان به جز در آمریکا و انگلستان از پرفروش‌ترین کتاب‌ها در کشورهای فرانسه،‌ کانادا، بلغارستان و هلند نیز بوده است. این رمان داستان شخصی اسم کریستین است که هر بار که می‌خوابد و خوابش اندکی عمیق می‌شود، حافظه‌اش را به کل از دست می دهد و این اتفاق ناگوار بخشی از تجربه روزانه‌اش شده است.

داستان با این جملات آغاز می‌شود: "اتاق خواب غیرعادی است و ناآشنا. نمی‌دانم کجا هستم، و چه طور شد که از این جا سردرآوردم. ماندم چه طوری باید خودم را به خانه برسانم. من شب را همین جا گذرانده‌ام. با صدای زنی از خواب بیدار شدم و اولش خیال کردم او کنارم روی تخت خوابیده است، ولی بعد متوجه شدم دارد اخبار می‌گوید و من صدای ساعت رادیویی را می‌شنوم؛ و وقتی چشم‌هایم را باز کردم، دیدم این‌جا هستم؛ در اتاقی که نمی‌شناسم. چشم‌هایم که به تاریکی عادت می‌کند، نگاهی به اطراف می‌اندازم. پیراهن راحتی‌ای به پشت در کمد لباس آویزان است؛ که برای یک زن مناسب است؛ ولی زنی که سنش از من خیلی بیشتر باشد. شلوار تیره رنگی مرتب و تاشده بر پشت صندلی میز توالت قرار گرفته است؛ اما چیز دیگری به چشم‌ام نمی‌آید. ساعت رادیویی ظاهر پیچیده‌ای دارد، ولی موفق می‌شوم با پیدا کردن دکمه‌ای ساکتش کنم ..."

در پی پایان

155,000 تومان
ایان رید ترجمه: شقایق قندهاری

در همان ابتدای داستان معلوم می‌شود که راوی، زن جوانی که هرگز نامش فاش نمی‌شود،‌ می‌خواهد با دوستش جیک به دیدن خانواده‌ی جیک برود. اگرچه جیک امیدوار است که همین سفر رابطه‌شان را جدی‌تر کند، راوی مدام در ذهنش دارد به پایان دادن این رابطه فکر می‌کند. اما این ظاهر قضیه است و داستان رفته‌رفته حال و هوای دیگری به خودش می‌گیرد. آخر شب موقع بازگشت از منزل پدر و مادر جیک، او تصمیم می‌گیرد که محله‌های اطراف زادگاهش را به زن جوانی که دوست دارد،‌ نشان دهد. جیک در برف شدید و سوز سرما اتومبیل را نگه می‌دارد و هنگام پیاده شدن از زن می‌خواهد منتظرش بماند،‌ اما دیگر برنمی‌گردد. زن جوان به ناچار پس از مدتی مجبور می‌شود دنبال جیک بگردد. او برای پیدا کردن جیک وارد ساختمان مدرسه‌ای قدیمی می‌شود، ولی با هر قدمی که برمی‌دارد، رازی مه‌آلود در کمینش نشسته...‌‌

«کند و کاو مخوفی در خصوص هویت، پشیمانی و حس تمنا. به طرز خوشایندی دهشتناک است.»

گلوب و میل‌ ‌

‌«خوانندگان را ترغیب می‌کند که بدون هیچ درنگی دوباره رمان را بخوانند، و سعی کنند سر دربیاورند که از اصل و اساس همه چیز چگونه اتفاق افتاد.»

تورنتو استار‌ ‌

‌«این اثر با پرداختن به مضمون‌های عشق، انزوا، ناراحتی روحی و ترس، یک داستان هولناک و مهیج روان‌شناختی و کاملاً مسحورکننده است.»

مجله‌ی زندگی به سبک کانادا‌

‌ «ایان رید»

در سال ۱۹۸۰ در شهر اونتاریو- ایالت تورنتو- کشور کانادا به دنیا آمد. پس از فارغ‌التحصیلی‌اش،‌ با نوشتن مقاله‌ها و ستون‌هایی در نشریات،‌ وارد دنیای نویسندگی شد و پس از مدتی توجه برخی از نشریات، مانند نیویورکر و گلوب و میل، را به خود جلب کرد. «در پی پایان» که نخستین رمان وی است،‌ در ۲۰۱۶ به صورت هم‌زمان در هفده کشور منتشر شد. این اثر تاکنون به بیش از ده زبان مختلف ترجمه شده است و توجه و تحسین منتقدان را به همراه داشته است. رید برای همین اثر جایزه‌ی "اِن آر پی" را برای بهترین رمان سال دریافت کرد،‌ جزء نامزدهای دریافت جایزه "نویسندگان نوظهور فرانک هِیگی" و نامزد جایزه‌ی ادبی "شِرلی جکسون" شد.

قرار است چارلی کافمن-‌ فیلمنامه‌نویس، تهیه‌کننده، و کارگردان برنده‌ی جایزه‌ی اسکار- به زودی بر اساس همین رمان پرفروش ایان رید فیلمی را کارگردانی کند.‌

روزهای سرگشته در سکوت

42,000 تومان
میرسه لیندستروم ترجمه: شقایق قندهاری

اوا و سايمون بيش‌تر سال‌هاي زندگي‌شان را با يكديگر سپري كرده‌اند. سايمون پزشك است و اوا معلم. آن‌ها سه دختر بزرگ دارند و خانه‌اي مجلل. با اين حال، آنچه موجب پيوندشان مي‌شود، فقط عاطفه، محبت و هم‌دلي‌شان نيست، بلكه واقعيت‌هاي دردناك گذشته‌شان نيز در اين پيوند نقش دارد، امري كه آن‌ها حتي از فرزندان خود پنهان نگاه داشته‌اند. اما پش از اخراج نابهنگام خدمتكارشان و در شرايطي كه سايمون بيش از پيش در لاك خودش فرورفته، ديگر نمي‌توانند گذشته را بيش از اين سركوب كنند. اين داستان فاش مي‌كند كه پيامدهاي ويران‌گر اشتباه گرفتن سكوت به جاي صلح و آرامش و همچنين پناه بردن به احساس شرمساري در موقعيت‌هاي گريزناپذير چيست. ليندستروم با خلق اين شاهكار اشتباهات ناگواري را به تصوير مي‌كشد كه حاصل قضاوت نادرست ما درباره ميراث جنگ و نيز حاصل تعصبات رايج و روش‌هاي ويژه و نادرست‌مان براي حفظ بقاست.

من گاهی دروغ می گویم

تومان
آلیس فینی ترجمه: شقایق قندهاری

وقتي امبر روي تخت بيمارستان بيدار مي­شود، مدتي طول مي­کشد تا به وضعيت خود پي ببرد؛ او در کماست. امبر نمي­داند چه اتفاقي افتاده است؛ گرچه تصورات مبهمي دارد. اين رمان تريلر روان­شناختي در حد فاصل زماني که راوي از کارافتاده است، هفته ­ي پيش از تصادف و مجموعه ای از خاطرات دوران کودکي بيست سال قبل مي­گذرد.با اين سه زاويه‌ديد متفاوت سؤالي مطرح مي­شود: آيا چيزي واقعاً دروغ است حتي اگر باور داشته باشي عين حقيقت است؟ اين رمان همه­ ي اين مؤلفه ­ها را دارد؛ دروغگويي بيمارگون و وسواسي، زني در کما، دوستي خيالي، خواهر خبيث و راوي­اي که نمي­توان به او اعتماد کرد.