در حال نمایش 13 نتیجه

نمایش 9 24 36

ایام آموختن

39,500 تومان
آن ویازمسکی ترجمه: قاسم روبین

آن ویازمسکی (Anne Wiazemsky؛ زاده ۱۴ می ۱۹۴۷برلین-مرگ ۵ اکتبر ۲۰۱۷ در پاریس) بازیگر و رمان‌نویس اهل فرانسه بود. شهرت او بیشتر به‌خاطر بازی در فیلم‌های ژان لوک گدار و روبر برسون بود.

پنهان در خانه دیوانگان

17,000 تومان
دیدیه دنینکس ترجمه: قاسم روبین / لؤلؤ شقاقی

درد

120,000 تومان
نویسنده: مارگریت دوراس مترجم: قاسم روبین

شیدایی لل.و.اشتاین

40,000 تومان
مارگریت دوراس مترجم: قاسم روبین شیدایی لل. و. اشتاین، رمانی است نوشته ی مارگاریت دوراس که برای اولین بار در فرانسه در سال 1964 به چاپ رسید. این رمان، عمدتا به عواطف و علایق شخصیت های اصلی و همچنین، تلاش های راوی برای فهمیدن گذشته ی کاراکتری اسرارآمیز می پردازد. داستان این اثر که ساختار روایی منحصر به فرد خود را دارد، برای خاطرات و کنش ها و واکنش های ذهنی کاراکترها نسبت به حوادث فیزیکی و رویدادهای قابل لمس، ارزش بیشتری قائل است. لل اشتاین، زنی زیبا و جوان است که ازدواج موفقی کرده و زندگی راحتی دارد. بازگشت او به همراه همسر و فرزندانش به شهری که سال ها قبل در آن، نامزد سابقش او را به خاطر زن دیگری ول کرده بود، باعث می شود که لل به شکل وسواس گونه ای بخواهد اتفاقات تراژیک چند سال پیش را دوباره از نو خلق کند.

عاشق

40,000 تومان
   مارگریت دوراس    قاسم روبین

داستان «عاشق» سرگذشت خانواده ای است فرانسوی که شکمشان را از سفرۀ استعمار در ویتنام سیر می کنند. ماجرای کتاب، زندگی دختری است فرزند همین خانواده، با دو برادر که یکی غمخوار شوربختیِ دختر است و دیگری پسری است بد سرشت و کج رفتار و دردانۀ مادری که خود قربانی همان ستمی است که کشور متبوعش به هندوچین روا داشته. راوی داستان، زنی است سالخورده که شباب جوانی و دوران نامزدی و نیز شور و سوداهای همان دوره را وصف می کند، چه بیش و کم بر ساخته هایی هم به رویدادهای زیستۀ زندگیش افزوده، با رنگمایه ای عاطفی از آمال بر باد شده، و نیز دلبستگی فرجام نیافته ای که در نهایت حاصلی است از قصۀ دیرین استعمار که تا پایان عمر مثل زخم کهنه ای با راوی می ماند و می شود دستمایه ای برای داستانهای دیگری از این نویسنده، با همان مضمون و مایه ای از فراق و ناکامی در سالهای فردای جنگ جهانی دوم در اروپا.

عشق

30,000 تومان

نایب کنسول

38,000 تومان
   مارگریت دوراس    قاسم روبین

زن گدای کتاب، جوانه‌زنی است رانده مادر، سالک راهی صعب،. یکه و تنها در جغرافیای هجر و همواره در جوار آب و تالاب، در گم‌گشتگی و از دست‌شدگی، می‌رسد به جلگه پرندگان، به کویر هستی‌اش. در پی طعام است، طعمه هم می‌شود، تن هم می‌سپارد، با جانی کاسته. گرسنه است، ماهی خام سق می‌زند، می‌جود، می‌لیسد. با آن حفره زخم پا گاهی‌خواهان پیدا می‌کند، عابری، جاشویی، صیادی، در ربطی فارغ از همخواهی. حامله است. نوزاد را می‌بخشد به بانوی غریبه، به قصد ریشه گرفتن در آسیای زادگاه. پرسوناژ نامعینی است زن‌گدا، بی‌نام، بر خلاف مکان‌های کتاب که تعین دارند و در چند وجهی زمان‌های برنهاده و نیز در تنیدگی با ساختار گسیخته-پیوسته داستان صفت هم می‌یابند، نام-صفت می‌شوند. نایب کنسول سگ‌کش، پرسوناژ دیگر کتاب، به نوعی آینگی زن‌گداست؛ و همتای لل (در کتاب شیدایی لل.و.اشتاین، برآمده از نظم تقابلی پرسوناژ، نظمی که شالوده بافت روایت در این دو کتاب نیز هست.) زن دیگری هم در کتاب هست، انماری اشترتر (نقش تقابلی زن‌گدا) با مردهای محفلی‌اش، نافلان ذکور حاشیه روایت. زن‌گدا، به رسم خود، مدام در ستیز است با سرگذشت و سرنوشت ناعادلانه گریبانگیر شده‌اش. پیتر مورگان، راقم کتاب، در حضور ما می‌نویسد که جوانه‌زن سرگشته، همتای تجزیه شده سرزمین هند جذام، هند داغدار از استعمار در آن راه دراز نوا سر می‌دهد، حزین، در سودای خام باتام بانگ: با تاتام بانگ بانگ...و آنماری اشترتر در جزیره محفل می‌خوابد. خوش‌خیال. می‌خوابد.

نوشتن، همین و تمام، ابان، ساوانا، داوید

30,000 تومان

   مارگریت دوراس

   قاسم روبین

مارگریت دوراس (به فرانسوی: Marguerite Duras)‏ با نام کامل مارگریت ژرمن ماری دونادیو (به فرانسوی: Marguerite Germaine Marie Donnadieu)‏ (۱۹۱۴ - ۱۹۹۶) نویسنده وفیلمساز فرانسوی است. برخی از منتقدان ادبی لقب «بانوی داستان‌نویسی مدرن» را به او داده‌اند.

مارگریت دوراس در آثارش شیوه‌های تازه‌ای را در عرصه رمان‌نویسی آزمود و رونق تازه‌ای به نثر فرانسوی بخشید. نثر دوراس با بیانی فشرده و ابهامی شاعرانه، خواننده را درگیر می‌کند؛ زبانش عریان و بی‌واسطه است و واژگان آثارش با دقت و وسواس انتخاب شده است. سنت‌شکنی و پرداختن به موضوع‌های غیرمتعارف، به شیوه‌ای غیرمعمول و نوگرایانه را می‌توان ویژگی اصلی آثار مارگریت دوراس دانست. او اگر چه هیچ‌گاه یک فمینیست برجسته نبود در نوشته‌هایش افراد و مکان را با زبان و نگاهی زنانه بهم متصل می‌کرد.

دوراس در گفتگویی عنوان کرد که دوران نویسندگی خودش را دو دوره می‌داند که نوشتن کتاب «مدراتو کانتابیله» در اواخر دهه پنجاه، مرز بین این دو دوره است. خود دوراس تأکید می‌کند که در آثار نخستینش هیچ جایی برای خلاقیت خواننده باقی گذاشته نشده است.

عزلت یافتنی نیست، می سازیمش، ساخته می شود. وقتی متقاعد شدم که باید تنها باشم، که تنها بمانم تا کتاب بنویسم، ساختمش. تا حالا این طور بوده؛ در این خانه تنها بوده ام؛ خودم را اینجا به بند کشیده ام. البته ترس هم با من بوده است، حتماً. خانه حالا مآوای نوشتن شده است. کتابهایم از همین خانه به بیرون راه پیدا می کنند، از این نور، از باغ، از نور برتابیده از آبگیر. بیست سال وقت لازم بود برای نوشتن آنچه حالا بر زبان اوردم ...!

نوع بشر

تومان

نویسنده : روبر آنتلم

ترجمه : قاسم روبین
روبر آنتلم در نوشتن خاطرات ايام سپری‌کرده‌اش در اردوگاه‌های نازی بر آن بوده تا از داوری و حتی محکوم کردنِ فردی حذر کند، قضاوت را بگذارد به عهدهٔ تاريخ.
می‌شود گفت که دقيق‌ترين رويکرد تحليلي به اين اثر (خاطرات ـ رمان) مشخصاً از جانب مُريس بلانشو صورت گرفته؛ جالب اين که در مواردی رمان درد (نوشتة مارگرت دوراس، همسر آنتلم) را آن روی سکهٔ نوع بشر دانسته است: دو قوس مکملِ يک دايره، يکی اين سو و ديگری در آن سوی سيم خاردار.
چکيده‌ای که در پی می‌آيد موخره‌ای است که بلانشو برای نوع بشر نوشته است:
وقتی انسان از سر نياز مجبور شود که به حضيض آزمندی تن در دهد، وقتی از سرِ اجبار «زباله‌خوار» شود، ديگر می‌شود فهميد که چرا شده است موجودی محدود به خود، و با انکارِ آنانی که انکارش می‌کنند تنها نيازش اين می‌شود که رابطهٔ بشری را برساند به بدوی‌ترين شکل آن، البته نياز به هرحال متغير است و، به معنی دقيق کلمه، به نحوی بنيادی تبديل می‌شود به نيازی بی‌زايند، ناکام مانده، بی درونمايه و به عبارتی رابطه‌ای عريان با زندگی عريان. نانی که از گلو پايين می‌رود صرفاً پاسخی است بی‌واسطه به ضرورتِ نياز، و نياز هم فی‌نفسه و بی‌واسطه نياز به بقاست. لويناس در برخی از تحليل‌هايش نشان داده است که نياز همواره لذتِ توأمان است. در مواجهه با تجربهٔ آنتلم ــ تجربهٔ آدمی که رسيده بود به حضيض و به آخرين نقطه نقصان‌پذيری ــ با مقوله‌ای روبه‌رو می‌شوم که دربرگيرندهٔ نيازی است بنيادين که مرا نه به خويشتنم سوق می‌دهد و نه به رضايت از خويش، بلکه هدايتم می‌کند به وجود ناب و بی‌غش بشری، به وجودی زيسته در بی‌نيازی. اين قضيه بی‌شک ربط پيدا می‌کند به نوعی خودخواهیِ بدون خود، به حيطه‌ای که فردِ مصرّ به بقا و نيز محکوم به بقا، به شيوه‌ ای متوسل می‌شود که بايد اسمش را گذاشت رذالتِ زيستن، و اصرار به دوامِ زيستن. اين وابستگی محمل نيازی است که هيچ سنخيّتی با نيازِ خود شخص ندارد، نيازی است تهی و خنثی، و به صورت بالقوه در همگان هست. حرف آنتلم بيش و کم اين است که «زيستن، بر اين اساس، به تمامی مقدس است.»