در حال نمایش 2 نتیجه

نمایش 9 24 36

تسلی ناپذیر

تومان

نام نویسنده : کازوئو ایشی گورو

نام مترجم : سهیل سمی

کازو ایشی‌گورو (Kazuo Ishiguro) (زاده ۸ نوامبر ۱۹۵۴ در ناگازاکی) نویسندهٔ انگلیسی ژاپنی‌تبار است که خانواده‌اش وقتی پنج‌ساله بود به انگلستان مهاجرت کردند. ایشی‌گورو مدرک کارشناسی خود را در زبان انگلیسی و فلسفه از دانشگاه کنت در سال ۱۹۷۸۸ و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته نویسندگی خلاقانه در سال ۱۹۸۰۰ از دانشگاه انگلیای شرقی دریافت کرده است.

او یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان معاصر انگلستان است و در سال ۱۹۸۶ برای کتاب هنرمندی از جهان شناور برندهٔ جایزهٔ وایت‌برِد و در سال ۱۹۸۹ برای کتاب بازماندهٔ روز برندهٔ جایزهٔ بوکر شد. از بین آثار او کتاب‌های وقتی یتیم بودیم و هرگز رهایم مکن نیز به فهرست نهایی جایزهٔ بوکر راه یافتند. در سال ۲۰۰۸، مجله تایمز او را در رده ۳۲ در بین ۵۰ نویسنده برتر انگلیسی از سال ۱۹۴۵ قرار داده است.

رمانهای بازمانده روز و هرگز رهایم مکن او به صورت فیلم سینمایی درآمده‌اند.

تسلی‌ناپذیر رمان عدم قطعیت است، آغازی ناگهانی، پایانی ناگهانی‌تر، شخصیت‌های این رمان و اتفاقات آن هر یک به جای روشن‌تر کردن ماجرا، بر پیچ و خم این "لابیرنت" هزار تو می‌افزایند. در این رمان داستانی تعریف نمی‌شود، بلکه انگار راوی کابوسی را تعریف می‌کند که شاید به داستانی دیگر مربوط بوده. "تسلی‌ناپذیر" گویی سایه یک رمان است و راوی آن در این عالم غرق در سایه گم است. سرتاسر داستان تلاش راوی است برای روشن‌تر کردن رازی که به نظر دهشتناک می‌آید، اما از آغاز تا به آخر رمان این عدم قطعیت است که بر خط به خط اثر سایه افکنده است.

شبانه ها

120,000 تومان

نام نویسنده : کازوئو ایشی گورو

نام مترجم : علی رضا کیوانی نژاد

تنها چيزي كه برايش اهميت داشت اين بود كه من ستاره بودم. همان كسي بودم كه آرزويش را داشت، همان كه وقتي در آن رستوران كوچك كار مي‌كرد،‌ نقشه به دست آوردنش را مي‌كشيد. در اين فكر نبود كه مرا دوست دارد يا نه. اما بيست و هفت سال زناشويي مي‌تواند تاثير عجيبي داشته باشد. بسياري از زوج‌ها با عشق شروع مي‌كنند، بعد از همديگر خسته مي‌شوند و عاقبت كارشان به بيزاري مي‌كشد. اما بعضي وقت‌ها كار برعكس مي‌شود. رفته‌رفته ليندي عاشق من شد. اول جرات باور كردنش را نداشتم، ولي مدتي ديگر كه گذشت، نتوانستم باور ديگه‌اي داشته باشم. لمس كوتاه شانه‌اش وقتي از سر ميز بلند مي‌شديم،‌ لبخند كوچك عجيبي از آن سوي اتاق،‌ وقتي لبخند زدن دليلي نداشت. گمان مي‌كنم خودش هم غافلگير شده بود،‌ اما پيش آمده بود.