شراره ها
مارگریت یورسنار
رضا رضایی
رضايي درباره اين نويسنده گفت: يورسنار يك اديب واقعي بود. او در بيشتر سبكها و ژانرهاي ادبي اعم از رمان، نمايشنامه، شعر، داستان كوتاه، جستار، نقد و ترجمه، آثار مهمی خلق كرد.
وي افزود: يورسنار تنها بانويي است كه در تاريخ 400 ساله آكادمي فرانسه توانست به عضويت آن درآيد و به جمع 40 نفره «جاودانگان» راه يابد. علت اين موضوع فقط دانش شگفتانگيز او بود. يورسنار هم از علوم قديم بهرهمند بود و هم از دانش جديد زمان خود.
به گفته رضايي، مشهورترين اثر يورسنار «خاطرات هادريانوس» هنوز به فارسي ترجمه نشده است.
مترجم «شرارهها» گفت: اين كتاب را نميتوان در هيچ سبك يا ژانري دستهبندي كرد. خود يورسنار معتقد بود اين كتاب «مجموعهاي از شعروارهها» يا «قطعههاي منثور» است. حتي در جايي گفته بود كه اين قطعهها اعترافگونه و محصول بحراني عشقي و البته جستوجوي ارزشهاي ابدي هستند.
رضايي افزود: يورسنار در «شرارهها» نمادهاي بسياري را از اساطير و تاريخ يونان به كار برده است. بنابراين، خوانندگان اگر پيشزمينهاي درباره اين نمادها نداشته باشند، چيزي از كتاب درنمييابند. به همين دليل، در هر قسمت، يادداشتهايي براي تفهيم موضوع نوشتهام.
وي با بيان اينكه اين كتاب داراي نثر شاعرانه شگفتانگيزي است، افزود: به اعتقاد بعضي منتقدان غربي، اين كتاب كه نخستين بار در سال 1936 منتشر شد، زيباترين شعر عاشقانه فرانسوي در قرن 20 است.
شراره ها
مارگریت یورسنار
رضا رضایی
مارگریت یورسنار نخستین زنی است که پس از تأسیس فرهنگستان فرانسه (در ۱۶۳۵) به عضویت آن درآمد (در ۱۹۸۰). نخستین رمان او به نام الکسیس در سال ۱۹۲۹ چاپ شد. مهمترین رمان او خاطرات آدرین است که در ۱۹۵۳ چاپ شد.
عشق، در شراره ها، همچون شبح، همچون یک جای خالی، پیرامون متن پرسه می زند بی آنکه خود را تمام و کمال به دست نویسنده ای بسپارد که در صدد ثبت این تجربه است. پس نوشتن عشق، در واقع، نوشتن شکست نویسنده در نوشتن عشق است و همین شکست است که سبک یورسنار را در شراره ها به وجود آورده است.
شکستی که به مثابه عصاره هنری و زیبایی شناختی یک تجربه عاشقانه، به جا مانده است. تجربه ای که ناممکن بودن انتقال تام و تمام آن و رنج و لذت توامانش، اگر این سان در شراره ها سبک پردازی نمی شد و با تاریخ و ادبیات و اسطوره و انواع شگردهای روایی پیوند نمی خورد شاید در میان زنجیره ای از تجربه های روزانه به تدریج کمرنگ و محو و فراموش می شد و هیچ ردی از خود به جا نمی گذاشت. سبک یورسنار در شراره ها، سبکی است که نه به طور مستقیم حول محور عشق، که حول رنج، زخم و شکست تجربه عاشقانه و ویرانه های به جا مانده از آن سازماندهی شده است.
بی دلیل نیست که کتاب، انباشته از ویرانه ها و سوخته ها و کشته های جنگ هاست؛ جنگ هایی باستانی که تصاویری از جنگ های قرن بیستم در آنها منعکس و با آنها یکی شده و به این سان یورسنار از خلال اساطیر، زمانه خود را روایت کرده و با از میان بردن رابطه خطی و تقویمی میان گذشته و اکنون، این دو لحظه را به لحظه ای واحد بدل کرده است، چنانکه ابایی ندارد در قطعه ای نظیر «آنتیگونه یا انتخاب» هنگام وصف گذر آنتیگونه از ویرانه های دوزخی یک جنگ باستانی، از عبور تانک ها سخن بگوید: «آنتیگونه جامه ها، رخت ها، جایی در دلیجان همگانی به مقصد تبس، چیزهایی که تسئوس از سر صدقه به او تعارف می کند، هیچ کدام را نمی پذیرد. پیاده می رود و می رسد به شهری که بلارا به گناه بدل کرده، وداع را به تبعید و سرنوشت او را به مکافات.
ژولیده مو، عرق ریزان، مضحکه نادانان، رسوای دانایان، ردپای نظامیان را در آن دشت فراخ می گیرد و می رود که ریخت و پاش است از بطری های خالی، کفش های بی پاشنه، مجروحان رها شده ای که پرندگان شکاری آنها را دیگر مرده می انگارند. به سوی تبس پیش می رود، مانند پطرس رسول که به رم برمی گشت تا مصلوب شود...