بازی دروغ
روث ور
سيمه يوسفي
پيامكي سحرگاهان به دستش ميرسد كه تنها شامل سه كلمه است: "بهت نياز دارم." ايسا همهچيز را رها ميكند، نوزاد دخترش را بر ميدارد و يك راست به سمت سالتن به راه ميافتد. او مهمترين روزهاي زندگياش را در مدرسه شبانهروزياش كه اطراف آنجا بود، گذرانده است؛ روزهايي كه هنوز هم سايهشان بر دوش او سنگيني ميكند. ايسا و سه تن از بهترين دوستانش عادت به بازي دروغ داشتند. آنها براي اينكه ديگران داستانهاي عجيبشان را باور كنند، با هم رقابت ميكردند. حال پس از گذشت هفده سال از اين پنهانكاريها، چيزي وحشتناك در ساحل پيدا شده است. چيزي كه ايسا را به همراه سه زني كه سالهاست آنها را نديده، اما هرگز فراموششان نكرده است، مجبور به رويارويي با گذشته ميكند، تجديد ديدار گرمي در كار نيست: سالتن براي آنها امن نيست، نه بعد از كاري كه كردهاند، وقت آن است كه اين زنان تكليف داستانشان را روشن كنند...
شرق بهشت
جان اشتاین بک
ترجمه: پرویز شهدی
«شرق بهشت»، نوشته جان اشتاین بک (۱۹۶۸-۱۹۰۲) نویسنده آمریکایی و برنده جایزه پولیتزر است. این کتاب را پرویز شهدی به فارسی ترجمه کرده، که روایتی از زندگی دو نسل از مردمان آمریکاست. این اثر را میتوان یک داستان اجتماعی دانست که در آن قهرمان اصلی مردی روستایی است که ورورد یک زن به زندگیاش روابط خانوادگی و سرنوشت او را تحت تاثیر قرار میدهد. در بخشی از «شرق بهشت» میخوانیم: «باز هم صد سال دیگر که در رسوب خاطرات به هم خورده، خمیر شده و در قالب ریخته شده است. صد سالی که آدمها آن را به شکل مورد دلخواهشان درآوردهاند، هرچه به عقب برمیگردیم سالها سرشارتر و غنیتر از مفاهیم انسانی بوده است. دوران دلپذیر، شاد، شیرین و سادهای بود آن صدسالی که گذشت، جوان و متهور، دورانی که زیباترین ردپاها را بر برف جهان نقش کرده است ... بعضیها مثل مرغهایی که روی تخمهاشان خوابیده باشند، به راحتی در آشیانه مرگ سکنی میکردند. تاریخ از غدههای یک میلیون تاریخنویس تراوش کرد. عدهای میگفتند باید از این قرن پرآشوب، از این دغلبازیها بیرون برویم، قرن شورشها و مرگهای پنهانی، قرن مبارزه برای زمین، که به هر بهایی بر آن دست مییافتند... برود به دَرَک این قرن گندیده همان بهتر بفرستیمش پیِ کارش و در را به رویش ببندیم. آن را همچون کتابی متحول کنیم و چیز دیگری در آن بخوانیم. فصل جدید و زندگی جدید. آدمها میتوانند وقتی در را به روی این قرن بوناک بستند، دستهایشان را بشویند. آنچه در انتظارمان است زیباست!» «الیا کازان» کارگردان شهیر آمریکایی اقتباسی سینمایی از این اثر و به همین نام دارد که در آن بازیگران بزرگی چون؛ «جیمز دین» ایفای نقش کردهاند. این فیلم به عنوان یکی از بهترین آثار کلاسیک سینمای جهان شناخته میشود.