ملال پاریس و برگزیده گلهای بدی
نویسنده:شارل بودلر
مترجم:محمدعلی اسلامی ندوشن
شعر برای بودلر وسيلهای بوده است تا بهقلب زندگي راه يابد و آن را برهنه و بیدريغ دربر گيرد، چون کاردی که بر سينهای مینشيند. بههمينجهت راه او از راه شاعرانی که ”هنر را برای هنر“ میخواستند و طالب ”شعر محض“ بودهاند، جدا میگردد. خود او در داستان «فانفارلو» مینويسد: «مردم زندگي میکنند، برای آنکه زندگی بکنند؛ و ما (افسوس!) زندگی میکنيم برای دانستن. . . روان خود را میکاويم، چون ديوانگانی که میکوشند تا ديوانگی خود را دريابند و هرچه بيشتر در اين مقصود پای میفشارند، جنون آنان افزونتر میگردد.» بودلر بهدلخواه، زندگی خود را در تلخکامی گذراند، زيرا معتقد بود که شادی و آسايش، پردهای بر آنچه جان کلام است میکشد. او میانديشيد که غم بهتر از شادی و ناکامی بهتر از کام است، زيرا زندگی را معنیدار میکند. امّا بودلر بيانگر آن نهاد معذّب، ژرف و دردمندی است که هر ملّتی کموبيش از آن نصيب دارد. او مانند حافظ، وجدان ناآگاه قوم خود را ترجمانی میکند و ازاينحيث پژواکگر يک صدای مهجور قرار میگيرد که در عين غرابت، آشناترين صداست. «ملال پاريس و گُلهای بدی»، به گفتة سوآرس منتقد نامی فرانسوی، بعد از «تورات» و «انجيل»، بيشترين نشر را در جهان داشته است.
شعر «مست شوید» از شارل بودلر برگردان: سپیده حشمدار
مست شوید تمام ماجرا همین است، مدام باید مست بود، تنها همین. باید مست بود تا سنگینی رقتبار زمان که تورا میشکند و شانههایت را خمیده میکند را احساس نکنی، مادام باید مست بود، اما مستی از چه؟ از شراب از شعر یا از پرهیزکاری، آنطور که دلتان میخواهد مست باشید و اگر گاهی بر پلههای یک قصر، روی چمنهای سبز کنار نهری یا در تنهایی اندوهبار اتاقتان، در حالیکه مستی از سرتان پریده یا کمرنگ شده، بیدار شدید بپرسید از باد از موج از ستاره از پرنده از ساعت از هرچه که میوزد و هر آنچه در حرکت است، آواز میخواند و سخن میگوید بپرسید اکنون زمانِ چیست؟ و باد، موج، ستاره، پرنده، ساعت جوابتان را میدهند. زمانِ مستی است برای اینکه بردهی شکنجه دیدهی زمان نباشید مست کنید، همواره مست باشید، از شراب از شعر یا از پرهیزکاری، آنطور که دلتان میخواهد