در حال نمایش یک نتیجه

نمایش 9 24 36

قطار به موقع رسید

تومان

ه‍ای‍ن‍ری‍ش‌ ب‍ل‌

مترجم: ک‍ی‍ک‍اووس‌ ج‍ه‍ان‍داری‌

نخستین رمان کوتاه «بل» در اعتراض به جنگ و خشونت علیه بشریت است. «آندره‌آس» سربازی‌ست که راهی جبهه می‌شود و هنگام سوار شدن به قطار احساس می‌کند که به زودی خواهد مرد. در طول راه به روز مردن خود که آن را یک شنبه هفته بعد احساس کرده فکر می کند. میل به زندگی، صلح و نفرت بشر از جنگ در این رمان به زیبایی تصویر شده است. بشری که «نمی‌خواهد بمیرد، اما می‌داند به زودی خواهد مرد».

متن پشت جلد

اولينا با صدائي آهسته شروع به صحبت مي‌کند: «لازم نيست بگويم که‌… اگر نمردي هرگز نبايد اين راز را به کسي بگوئي. خودم مي‌دانم. من مجبور شده‌ام به خدا و همة مقدسين و لهستان، وطن خودمان قسم بخورم که از اين بابت به هيچ‌کس چيزي نگويم‌، ولي وقتي ٱن را با تو در ميان مي‌گذارم درست مثل اين است که آن را به خودم گفته باشم‌، و همان‌طور که نمي‌توانم چيزي را از خودم پنهان کنم‌، از تو هم هيچ چيز را نمي‌توانم پنهان کنم!» از جا بلند مي‌شود و آب جوشان را بسيار آهسته و باملايمت و مراقبت تمام در قوري کوچک مي‌ريزد. در اين بين هم وقت مکث کوچکي مي‌کند، قبل از اين‌که آب را باز جرعه جرعه بريزد به آندره‌آس لبخندي مي‌زند‌، و حالاست که آندره‌آس متوجه مي‌شود او هم گريه کرده است. آن وقت اولينا در فنجان‌هائي که کنار زير سيگاري قرار دارد قهوه مي‌ريزد.