در حال نمایش 13 نتیجه

نمایش 9 24 36

آزناوور به قلم آزناوور

90,000 تومان
مترجمان: ایساک یونانسیان - آرا آوانسیان

اسطوره‌های عشق

90,000 تومان
نويسنده: دني دو روژمون مترجم: جلال ستاري

برف بر شانه‌ی سکوت

40,000 تومان
نویسنده: روبرت زتالر مترجم: احسان قبادی

شور زندگی (داستان پرماجرای زندگی ونگوگ)

380,000 تومان

ایروینگ استون

ترجمه: مارينا بنياتيان

وان گوگ به نقاشي دست زد، زيرا در پي يافتن وسيله‌اي بود كه با آن ((عطش دروني)) خود را فرونشاند. اگر نگوييم كه بار رسالتي بر پشت داشت، باري نگريز به تصور اين معنائيم كه سرچشمه نيرويي قهار، نظير همان نيرويي كه در شكم كوه آتشفشان است، در نهاد او بود و او مي‌بايست دهانه‌اي بيابد تا راه آن را به بيرون بگشايد.وان گوگ يكي از كسان كميابي بود كه سفر زندگي را از طريق شاهراه در پيش نمي‌گيرند، يعني جاده‌اي كه كوفته شده و قافله بشريت عادي آن را مي‌پيمايد و آرام آرام، بي‌دغدغه گم شدني، به پايان مي‌رساند.مرداني چون وان گوگ به كوره راهي باريك و سنگلاخ پاي مي‌نهند، راهي سردرگم و پيچ در پيچ كه از هيچ سو به مقصد نمي‌پيوندد؛ در واقع، مقصد اينان دست نيافتني است، زيرا سر خود را بلند نگاه مي‌دارند و بر افق پهناور و دور نظر مي‌دوزند و هر چه بيشتر مي‌روند، افق دورتر مي‌نمايد…ايروينگ استون براي اهل كتاب نامي آشنا و خاطره‌انگيز است كتاب شور زندگي او هنوز مانند اثري تازه، خواندني و دلپذير است.ايروينگ استون به عنوان استاد مسلم رمان بيوگرافي شهرت جهاني دارد ؛ استون در اين كتاب نيز لحظه‌هاي شیرين زندگي و ماجراهاي دلپذير اين نقاش بزرگ را به تحرير مي‌كشد رماني بس جذاب و دل‌انگيز.

وَنسان وَن گوگ یا فینسِنت ویلم فان خوخ (به هلندی:Vincent Willem van Gogh) (زادهٔ ۳۰ مارس ۱۸۵۳ – درگذشتهٔ ۲۹ ژوئیهٔ ۱۸۹۰) یک نقاش پسادریافتگر هلندی بود، که کارش تأثیر گسترده‌ای بر هنر قرن بیستم داشت. کار او شامل پرتره‌ها، خودنگاره‌ها، مناظر، طبیعت بی‌جان، سروها،مزارع گندم و گل‌های آفتاب‌گردان است. او از کودکی به نقاشی علاقه داشت ولی تا اواخر دههٔ دوم زندگی‌اش نقاشی نکرد. او بسیاری از کارهای شناخته‌شده‌اش را در دو سال آخر زندگی‌اش تکمیل کرد. وی در یک دهه بیش از۲٬۱۰۰ کار هنری تولید کرد که شامل ۸۶۰ نقاشی رنگ روغن و بیش از ۱٬۳۰۰ نقاشی با آب‌رنگ، طراحی و چاپ می‌شود.

ون گوگ در خانوادهای سطح متوسط به بالا به دنیا آمد و جوانی خود را به عنوان دلال آثار هنری گذراند. او بعد از تدریس در آیل‌ورث و رامس گیت انگلستان به لاهه، لندن و پاریس مسافرت کرد. او در جوانی عمیقاً مذهبی بود و آرزو داشت کشیش شود. از 1879 به عنوان مُبلغ مسیحی در میان کارگران زغال سنگ در بلژیک فعالیت کرد و در آنجا شروع به کشیدن طرح‌هایی از مردم محلی نمود. در ۱۸۸۵ سیب‌زمینی‌خورها را که به عنوان اولین کار مهم او شناخته می‌شود کشید. در مارس ۱۸۸۶ به پاریس رفته و با دریافتگری فرانسوی آشنا شد. بعدها به جنوب فرانسه رفته و تحت تأثیر نور آفتاب شدید آنجا قرار گرفت.

هرچند او در زمان حیاتش در گمنامی به‌سر می‌برد و در تمام طول عمر خود تنها یک تابلو، یعنی تاکستان سرخ را فروخت، اما اکنون به‌عنوان یکی از تأثیرگذارترین نقاشان قرن نوزدهم در جهان شناخته می‌شود.

ون گوگ شیفته نقاشی از مردم طبقهٔ کارگر مانند تابلوی سیب‌زمینی‌خورها، کافه های شبانه مانند تراس کافه در شب، مناظر طبیعی فرانسه،گل‌های آفتابگردان، شب پر ستاره و خودنگاره بود. وی در اواخر عمر به شدت از بیماری روانی و فشار روحی رنج می‌برد و به اعتقاد اکثریت همین موضوع به خودکشی او منجر شد.

وَنسان وَن گوگ که از بیماری روانی رنج می‌برد، در دسامبر ۱۸۸۸ گوش چپ خود را با تیغ سلمانی برید.دربارهٔ اصل ماجرا تردیدی وجود ندارد و خود نقاش هم در دو خودنگاره تصویر خود را با گوش باند پیچی شده کشیده‌است. ون گوگ تا روز ۲۳۳ دسامبر دو گوش درست داشت، اما روز بعد که او را در بستر غرق خون یافتند، جای گوش چپ او خالی بود و به یاد نمی‌آورد چه بلایی به سرش آمده است. دربارهٔ چگونگی ماجرا حرف و حدیث زیاد است و دو روایت بر سر زبان‌ها است:

اول: ون گوگ، که در اوایل سال ۱۸۸۸ به توصیه برادر کوچک و مهربانش تئو به شهر آرل در جنوب فرانسه کوچ کرده بود، چند ماه بعد به ناراحتی روحی و افسردگی شدید دچار شد؛ او در کابوس‌های وحشتناک و هذیان‌آلود دست و پا می‌زد و به عوالم جنون نزدیک می‌شد. هنرمند رنجور و حساس که از مدتی پیش در گوش چپ خود صداهایی تحمل‌ناپذیر می‌شنید، تصمیم گرفت با اقدامی قطعی خود را از شر گوش راحت کند.

دوم: روایت دیگر این است که ون گوگ به یک روسپی به نام راشل دل بسته بود و چون مال و منالی نداشت به او بدهد، به دلبر خود قول داده بود که به او یک «هدیه گرانبها» تقدیم کند، و این البته گوش خودش بود. برای این روایت گواه واقعی وجود دارد، زیرا راشل واقعاً گوش بریده را دریافت کرد.

ماجرا از این قرار بود

50,000 تومان
فردیناند فون شیراخ مترجم: احسان قبادی

راستش معمولا وكلا با موکلین شان رابطه ی عجیب و غریبی دارند یک وکیل بیشتر مواقع دوست ندارد بداند واقعا چه اتفاقی افتاده است این در آیین دادرسی کیفری ما دلایل خاص خودش را دارد. اگر وکیلی بداند موکلش بر فرض کسی را در برلین به قتل رسانده است، نمی تواند تقاضای احضار شهادی را بکند که شهادت دهند در روز حادثه متهم در مونیخ بوده است. این مثل حرکت بر لبه ی تیغ است. در باقی موارد وکیل باید همه ی حقایق را بداند دانستن همه ی حقیقت ممکن است همان برتری ناچیزی باشد که به وکیل کمک می کند تا موکلش را از محکومیت برهاند. و این امر که وکیل اعتقاد داشته باشد موکلش گناهکار است یابی گناه اصلا اهمیتی ندارد. وظیفه ی وکیل دفاع بی چون و چرا از موکلش است. نه چیزی بیشتر نه کمتر.