در حال نمایش 5 نتیجه

نمایش 9 24 36

دو زندگینامه (سرگذشت و روزگار مؤلفان)

تومان
ویل و آریل دورانت مترجم: هرمز عبداللهی

بخش عمده ی این کتاب، که مکمل مجموعه ی عظیم "تاریخ تمدن" است، به شرح کوشش های سترگ و سفرهای دور و دراز مولفان آن مجموعه در راه تدوین و تکمیل آن می پردازد و محیط و روزگار و معاصران آنان را به خوانندگان می شناساند.

دید و بازدید

600,000 تومان
تارا بهرام پور ترجمه: هرمز عبداللهی

در اوج انقلاب اسلامی ـ در سال 1979 م ـ تارا بهرام‌پور, دختر یازده ساله, همراه با خانواده‌اش از ایران به آمریکا مهاجرت می‌کند .پس از پانزده سال زندگی در آمریکا, او نخستین فرد خانواده‌اش بود که به ایران سفری نمود .

این کتاب زندگی سه نسل از یک خانواده ایرانی را ردیابی و دنبال می‌کند, از پدربزرگ تارا که زمین‌دار و صاحب ملک و ثروت فراوان بوده تا پدرش, مهندس معمار آزاداندیشی که با خواننده پاپ آمریکایی ازدواج می‌کند و سرانجام زندگی تارا را که با تردید و سردرگمی در میان دو فرهنگ بزرگ می‌شود.

نویسنده که فارغ‌التحصیل مدرسه روزنامه‌نگاری دانشگاه کلمبیااست و برای نشریات نیویورک تایمز, وال استریت جورنال, نیوریپابلیک و تزول اندلیژر مقاله می‌نویسد, در این کتاب ضمن روایت سرگذشت خانواده خود, تجربه‌های مهاجرانی را باز می‌گوید که با دو فرهنگ متناقض روزگار می‌گذرانند .

فانوسی میان اقیانوس‌ها

تومان
  • نام نویسنده : ام.ال.استدمن
  • نام مترجم : هرمز عبداللهی
ام ال. استندمن نویسنده ‏ی استرالیاییِ ساکنِ لندن با نخستین رمانش؛ فانوسی میانِ اقیانوس‌ها (سال 2012)، به شهرتی فوق‌العاده دست پیدا کرد. یک عاشقانه‌ی رازآلود که براساسش در سالِ 2016 فیلم موفقی هم ساخته شد. این رمان درباره‌ی بازگشت مردی است از جبهه‌ی غرب. او نگهبانِ یک فانوسِ دریایی در جزیره ‏ا‌ی دورافتاده در غربِ استرالیا می‌شود، و هر چند ماه یک‏بار با قایق برایش آذوقه و لوازم می‌آورند. همسرش نیز به او می‌پیوندد تا زندگی‌شان را در این جزیره‌ی دورافتاده رقم بزنند، زنی که قدرتِ بارداری ندارد و فرزندانش سقط می‌شوند و روحش از این ماجرا در عذاب است، تا این‌که روزی یک قایق به ساحل می‌آید. در قایق یک جنازه است و نوزادی گریان رهاشده... فانوسی میانِ اقیانوس‌ها رمانی ا‌ست که می‌تواند مخاطبِ خود را تا آخرین کلمات همراه خود کند و تجربه ‏ا‌ی دل‌پذیر برای‌ او بسازد.

قدرت و جلال

105,000 تومان
   گراهام گرین    هرمز عبداللهی

آقای تنچ در آفتاب خیره‌کننده‌ی مکزیک و در غباری که سفیدی می‌زد، از خانه بیرون زد تا دنبال کپسول اترش برود. چند لاشخور با بی‌اعتنایی تحقیرآمیزی از پشت‌بام به پایین می‌نگریستند: او هنوز تبدیل به لاشه نشده بود. کمی جوشی بود. کمی جوشی شد و با ناخن‌های شکسته و ناصافش تکه‌ای از سنگفرش جاده را کند و به طرف آن‌ها پرت کرد. یکی از لاشخورها از جایش پرید و بال‌زنان از فراز شهر، از فراز میدان کوچک، از فراز مجسمه‌ی نیم‌تنه‌ی رئیس‌جمهور سابق، ژنرال سابق، موجود بشری سابق، از فراز دو دکه‌ای که آب‌معدنی می‌فروختند گذشت.