جامعه باز و دشمنان آن
یکی از مهم ترین کتاب های قرن بیستم، جامعه باز و دشمنان آن، دفاع سازش ناپذیری از لیبرال دموکراسی و حمله ای قدرتمند به خاستگاه های فکری توتالیتاریسم است. دستاورد بزرگ کارل پوپر در زمان انتشار برای اولین بار به موقعیتی افسانه ای دست یافته است. پوپر با ردیابی ریشه های یک سنت استبدادی که توسط افلاطون، مارکس و هگل نمایندگی می شود، استدلال می کند که روح تحقیق آزاد و انتقادی که بر تحقیقات علمی حاکم است باید در مورد سیاست نیز صدق کند. جورج سوروس، که شاگرد پوپر بود، در مقدمهای جدید، «مکاشفه» اولین خواندن کتاب و چگونگی کمک به الهام بخشیدن به بنیادهای بشردوستانه جامعه باز را توصیف میکند.
«جامعه باز و دشمنان آن» که در تبعید سیاسی در نیوزیلند در طول جنگ جهانی دوم در دو جلد در سال 1945 منتشر شد، توسط برتراند راسل به عنوان «دفاع قوی و عمیق از دموکراسی» مورد استقبال قرار گرفت. این حمله افسانهای به فلسفههای افلاطون، هگل و مارکس، فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی را پیشگویی کرد و نقصهای مهلک نظامهای سیاسی مهندسی شده اجتماعی را آشکار کرد. این کتاب امروز هم بسیار خوانا، عالمانه و شفاف است و به همان اندازه که در سال 1945 منتشر شد، خواندنی است.
"چه کسی باید حکومت کند؟" هرگز واقعاً حل نشده است. افلاطون فکر می کرد که باید شاهان فیلسوف باشند. حاکمان قرون وسطی کسانی را که توسط خدا مسح شده بودند ترجیح می دادند. هگل: روح ملتی که در حاکم خیرخواه آن تجسم یافته است. برای مارکس، کل پرولتاریا بود. حق با کیست؟
تعریف پوپر از دموکراسی ما را قادر می سازد تا از این پرسش که «چه کسی باید حکومت کند؟» به "دولت چگونه باید تشکیل شود تا بتوانیم از شر حاکمان بد بدون خونریزی و بدون خشونت خلاص شویم؟" برسیم.
پوپر: همه مطمئنیم که هر کسی در جامعه زیبا و کامل رویایی مان خوشحال خواهند شد. و بدون شک، اگر همه ما بتوانیم یکدیگر را دوست داشته باشیم، بهشت روی زمین وجود خواهد داشت. اما، همانطور که قبلاً (در فصل 9) گفتم، تلاش برای ساختن بهشت روی زمین همواره جهنم را تولید می کند. منجر به تعصب، جنگ های مذهبی و گرفتن جان ها از طریق تفتیش عقاید می شود.
پوپر: شما می توانید هر نامی را که دوست دارید برای دو نوع حکومت انتخاب کنید. من شخصاً به نوع حکومتی که بدون خشونت قابل حذف است، «دموکراسی» و دیگری را «استبداد» مینامم.
پوپر: ادعای کذایی پارادوکس آزادی این استدلال است که آزادی به معنای فقدان هرگونه کنترل محدودکننده به ناهنجاری بسیار بزرگی منجر می شود، زیرا قلدر را آزاد می کند تا فروتنان را به بردگی بکشد. این ایده، به شکل اندکی متفاوت و با گرایش بسیار متفاوت، به وضوح در افلاطون بیان شده است. پارادوکس مدارا کمتر شناخته شده است: تساهل نامحدود به از بین رفتن تساهل منجر می شود. اگر تساهل نامحدود را حتی نسبت به کسانی که تحمل نمیکنند نیز بسط دهیم، اگر آمادگی دفاع از جامعهی بردبار را در برابر هجوم نابردباران نداشته باشیم، آنگاه افراد بردبار و مدارا با آنها نابود میشوند . - در این صورتبندی، برای مثال، منظورم این نیست که ما همیشه باید بیان فلسفههای نابردبار را سرکوب کنیم. تا زمانی که بتوانیم با استدلال منطقی با آنها مقابله کنیم و افکار عمومی را تحت کنترل خود درآوریم، سرکوب قطعاً عاقلانه نخواهد بود. اما ما باید این حق را داشته باشیم که در صورت لزوم حتی با زور آنها را سرکوب کنیم. زیرا ممکن است به راحتی معلوم شود که آنها آمادگی ملاقات با ما را در سطح استدلال عقلی ندارند، بلکه با نکوهش همه استدلال ها شروع می کنند. ممکن است پیروان خود را از گوش دادن به استدلال عقلی منع کنند، زیرا این استدلال فریبنده است و به آنها یاد می دهند که با مشت یا تپانچه به استدلال پاسخ دهند. بنابراین ما باید به نام تساهل، حق عدم مدارا با افراد ناشکیب را ادعا کنیم. ما باید ادعا کنیم که هر جنبشی که تبلیغ نابردباری می کند خود را خارج از قانون قرار می دهد و تحریک به نابردباری و آزار و اذیت را باید جنایتکار بدانیم، همانطور که تحریک به قتل یا آدم ربایی یا احیای تجارت برده را باید به عنوان جنایتکار در نظر بگیریم.
جامعه باز و دشمنان آن
جامعه باز و دشمنان آن [The Open Society and its Enemies] اثر کارل پوپر (1902-1994)، فیلسوف انگلیسی اتریشی تبار، که در 1945 انتشار یافت. مؤلف رمز تاریخ اجتماعی را در تقابل «جامعه بسته» و «جامعه باز» میبیند. در جامعه بسته طبیعت و قرارداد یکسان شمرده میشود و روح انتقادی و تغییر افکار فرد نفی میگردد. جامعه باز، که دستاورد یونانیان است، «غیردینی» است و طبیعت و قرارداد از یکدیگر جدا و زمینه را برای روح انتقادی و رویکرد فردگرایانه فراهم میکند. این نوع جامعه وقتی که بیشتر جنبه تعارضی داشته باشد و کمتر حمایتکننده باشد، وسوسه حاکمیت بر کل شئون اجتماعی (توتالیتر) و بازگشت به جامعه بسته را باعث میشود. به نظر پوپر، افلاطون و هگل و مارکس «دشمنان» جامعه بازند و در هیئت معاصران با آنان درمیافتد. به نظر افلاطون، تغییر عین فساد است و از اینجا به طرح خیالی دولت «توتالیتر» و دارای سلسله مراتب و هماهنگی میرسد که از راه آموزش اجباری و جمعگرای طبقه حاکمه ثبات خود را حفظ میکند. از سوی دیگر چون "عدالت" دانستن ماهیت امور است، قدرت به دست فیلسوف میافتد؛ یعنی رؤیای بیمارگونه جامعه باز و بازگشت به جامعه بسته بر دانشی که به وجود میآید بنا میشود.
جامعه باز و دشمنان آن (۲جلدی)
جامعه باز و دشمنان آن (به انگلیسی: The Open Society and Its Enemies) نام کتابی است از کارل پوپر (۱۹۰۲-۱۹۹۴) فیلسوف انگلیسی اتریشی تبار، که در۱۹۴۵ انتشار یافت. به نظر پوپر در این کتاب، افلاطون وهگل و کارل مارکس دشمنان جامعه بازند و وی آنها را به نقد میکشد.
این کتاب چهار بار به فارسی ترجمه شدهاست:
- جامعه باز و دشمنان آن، رحمتاله جباری، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۹۷
- جامعه باز و دشمنان آن، عزتالله فولادوند، تهران:انتشارات خوارزمی
- جامعه باز و دشمنان آن، امیرجلالالدین اعلم، تهران:انتشارات نیلوفر
- جامعه باز و دشمنانش، ترجمه علیاصغر مهاجر، دو جلد در یک مجلد، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۴، ۶۳۹ص.
جستوجوی بیپایان (یک زندگینامه معنوی خودنوشت)
زندگی سراسر حل مسئله است
این كتاب شامل دو بخش است. بخش نخست به فلسفه علم و معرفتشناسی و مسائل علوم طبیعی میپردازد و پوپر در آنها برخی از مهمترین و جسورانهترین دیدگاههای خود در معرفت و علم انسانی و مسائلی از قبیل چگونگی تكامل نظریه علمی، نظریه سه جهان، حدسها و ابطالها، نظریه تكاملی معرفت و ... را بیان میكند. بخش دوم مقالاتی در زمینه تاریخ و سیاست هستند و به مسائلی از قبیل دموكراسی، صلح، پیشرفت، آزادی، تكنولوژی، فلسفه تاریخ، كمونیسم و سوسیالیسم میپردازند.