در حال نمایش 2 نتیجه

نمایش 9 24 36

آرمان ها و ایدئولوژی ها

200,000 تومان
ترنس بال ریچارد دگر ترجمه: احمد صبوری کاشانی

غیر معمولی ها (داستان موفقیت)

تومان

   ملکوم گلدول

   محمدرضا فرهادی پور

نویسنده این کتاب که در جدول پرفروش های همه دنیا غوغا کرد، موضوع کتاب اش را بررسی «موفقیت» به مفهوم مدرن اش قرار داده است. او از همه رده ها و همه جوامع مثال هایی را در کتاب آماده کرده است تا پیش فرض اش را به اثبات برساند: برداشت آمریکایی ها و احتمالا همه دنیا، از موفقیت ناشی از یک افسانه است. اینکه برای موفقیت نیازمند انبوهی از استعداد هستیم و تلاش روزمره.

او با تیم نوجوانان هاکی کانادا شروع می کند و به سادگی نشان می دهد که هرچقدر هم که تلاش کنید، روز تولد شما تعیین کننده است که هاکی باز خوبی خواهید شد یا نه! به این دلیل که مربی ها ترجیح می دهند کسانی را انتخاب کنند که از نظر قانون در سن قانونی باشند و با این حال، چندماهی از بقیه بزرگ تر باشند. در ادامه به موفقیت مخترعین زبان های کامپیوتری و روسای کنونی غول های دنیای دیجیتال می پردازد و باز نشان می دهد که اینکه بیل گیتس، صاحب مایکروسافت شده، با اینکه بی تاثیر از تلاش او نبوده، ولی وابستگی کاملی به محل زندگی اش و همین طور تاریخ تولدش داشته: خانواده گیتس از طبقه متوسط بودند و وقتی او در مدرسه بود کمک کردند تا مدرسه یک ترمینال بخرد و او بتواند برنامه نویسی کند، خانه شان از محل بعدی که گیتس بخش عمده تجربه برنامه نویسی اش را کسب کرد تنها چند دقیقه راه بود و این ترمینال بین ساعت ۳ تا ۶ صبح فقط قابل استفاده بود! او همین طور نشان می دهد که اریک اشمیت، بیل گیتس، استیو بالمر و استیو جابز، همه بین سالهای ۱۹۵۵ و۱۹۵۶ به دنیا آمده اند.

نویسنده در ادامه توضیح می دهد که برای اینکه در زمینه ای موفقیت ممکن بشود، بی شک نیاز به برخی خصوصیات هست، مثلا برای بسکتبال بازی کردن نیازی به قدی بالاتر از ۵فوت و ۹ اینچ هست. و افزایش قد بی شک به موفقیت بیشتر می انجامد ولی همانطور که انتظار می رود، از حدی فراتر، این افزایش تاثیری در موفقیت نمی گذارد. مایکل جوردن ، ستاره همه قرون و اعصار بسکتبال، تنها ۶ فوت و ۷ اینچ قدش بود. در مورد آی کیو هم چنین وضعیتی را در موسیقیدانان نشان می دهد و سپس به نتیجه ای طلایی می رسد: سوای از زمینه های فردی، نیاز به فاکتوری بسیار بسیار اساسی است: تجربه و تمرین کافی. او سپس تخمین می زند که برای «استاد» شدن در یک زمینه نیاز به۱۰هزار ساعت تمرین در یک کار هست. بسته به اینکه روزانه چقدر تمرین کنید،‌این مهم با ۵ تا ۱۰ سال تمرین به دست می آید. او سپس این مثال ها را به همه عرصه ها می برد و به نتیجه مشابهی می رسد: بنیانگذار سان مایکروسیستمز، دقیقا ۱۰ هزار ساعت برنامه نویسی کرده بود، دست چین شده های مدرسه موسیقی، ۱۰ هزار ساعت نواخته بودند و از همه جالب تر، بیتل ها، سلطان های بی رقیب موسیقی در سالهایی که هیچ کسی نمی شناخت شان، در کلوب هایی بی نام و نشان در هامبورگ شبانه روزی کنار هم می نواختند و این تجربه جمعی ۱۰ هزار ساعته را کسب کردند. او در ادامه می گوید که تمرین شرط اساسی است ولی اینکه برای چه تمرین کنید هم به همین اندازه مهم است، اینکه کسانی پیشاپیش بدانند که دو دهه بعد در زندگی نیاز به چه تخصصی دارند که در آینده قرار است پرتقاضا بشود بیشتر به پیش گویی می ماند و از کسی ساخته نیست.

اگر همین مقدار راضی تان نکرده تا کتاب را به دست بگیرید، می بایست بگویم که در ادامه او به عوامل تعیین کننده موفقیت کودکان در خانواده ها می پردازد، گذری به یکی از ناکام ترین نابغه های ایالات متحده می زند و در پایان، نشان می دهد چطور خودش محصول یک مجموعه از شرایط خوب ، زمان خوب و احتمالا شانس بوده است.

پیش از خواندن این کتاب هم معتقد بودم که همیشه اوضاع به شکلی که می خواهیم پیش نمی رود و این یک امر قطعی ست در طبیعت. ولی این کتاب، علاوه بر رویکردی که به نابغه ها و اعجوبه ها دارد،‌باعث می شود که دیدگاهی آسانگیر تر نسبت به دنیای اطراف مان داشته باشیم.