فریدون پسر فرانک
16,000 تومان
علی رضا محمودی ایرانمهر
پایان کار ضحاک و آغاز کار فریدون در شاهنامه 55 صفحه است اما ایرانمهر از این تعداد صفحه 165 صفحه رمان نوشته است. فریدون پسر فرانک، بازخوانی نو و دل انگیزی از داستان فریدون است. ب
نثر کتاب، با آنکه سعی کرده است از زبان معیار فاصله بگیرد و زبانی اساطیری و کهن به متن دهد، اما از کهنگی و پیچیدگی و سخت فهمی دور است. توصیفات شعرگونه بدون اینکه تبدیل به شعر شوند و از نثر فاصله بگیرند، به زیبایی متن کمک کرده است. زیبایی نثر در سراسر کتاب مشاهده میشود بدون اینکه زیبایی نثر چیزی جدای از معنا باشد.
ایرانمهر تلاش کرده است، روایتی زمینی از داستان فریدون ارایه دهد. عناصر آسمانی در داستان به ندرت دیده میشوند. انسانها و آنچه در زمین رخ میدهد، سرنوشت را رقم میزند نه «یزدان» در آسمان. از «آیین جهان» سخن میگوید. حتی گاهی احساس میشود علاوه بر حذف عناصر آسمانی تلاش میکند آن را نفی کند. «هیچ دادگری در کار نیست پس چشم از ستارگان فروگیر و گوشهای خود را بر آوای سرنوشت ببند»، «جهان تنها همان چیزی است که تو با چشمان خود میبینی» و این نفی باز هم تکرار میشود. از زبان آتبین -که زنده نیست- نیستی پس از مرگ تکرار میشود. «در فراسوی مرگ جز فراموشی بی پایان هیچ نیست. بگذار مرگ تو را با هر که میخواهد… با سنگ و خاک و آتش برابر کند. تا زمانی که تو زنده ای مرگ خیالی بیش نیست و زمانی که مرگ باشد تو دیگر نیستی» در روایت ایرانمهر، نیستی پس از مرگ بارها تاکید میشود و حتی گاهی از داستان فاصله میگیرد و به باور نزدیک میشود.
داستان را راویان متعدد گزارش میکنند. از شخصیتهای داستان تا حتی چوپانی که گذر سپاهیان از کوهستان را میبیند و یا آهنگران. راویان بیشتر از آنچه در درون خودشان میگذرد، میگویند. آنچه در ذهن میگذرد روایت میشود نه آنچه بر زبان. این شیوه روایت به خوبی توانسته ترس،امید، کشمکشهای درونی و احساسات دیگر را نشان دهد.
در روایت ایرانمهر، از «بیهودگی ژرف و بی پایان جهان» به بهره بردن از زیباییها و خوشیهای جهان میرسد. گویا ایرانمهر از زبان خیام، شاهنامه را گزارش میکند.
وزن | 250 گرم |
---|
محصولات مرتبط
مرگ در می زند
مرگ کسب و کار من است
روبر مرل
مترجم : احمد شاملو
مرگ کسب و کار من است در واقع سرگذشت رودلف هوس است. او در کتاب رودلف لانگ نام دارد. چرا که کتاب کل داستان زندگی این جلاد نیست و فقط شامل بخش کاری وی و در بارهٔ چند سال پایانی زندگی اوست. سالهایی که فرمانده و مسئول اردوگاه آشویتس بود؛ و مسائل مربوط به زندگی شخصی او به کمک خلاقیت نویسنده و با نگاه بر زندگی اغلب نیروها ی نازی است. لازم است ذکر شود که در هنگام فرار او با اسم «فرانز لانگ» زندگی میکرد.
بخشی از یادداشت مترجم : در حقیقت این کتاب زندگی نامه یک جلاد مدرن است، و چارچوب زمانی آن وقایع تاریخی مسلمی است که در نیمه اول قرن حاضر بر اروپا گذشته. و سوای آنچه به صورت وقایع خانوادگی و برخوردهای شخصی قهرمان داستان عنوان شده هیچ چیز ان ساخته و پرداخته خیال بافی نیست؛ هر چند این وقایع فرضی نیز ـنچنان واقعی می نماید که محتمل است نویسنده، اساس آن را بر تحقیقاتی در زندگی خصوصی پاره ای از جنایتکاران نازی بنا نهاده باشد...
سور بز
خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا (به اسپانیایی: Jorge Mario Pedro Vargas Llosa) (زادهٔ ۲۸ مارس ۱۹۳۶) داستاننویس، مقالهنویس، سیاستمدار و روزنامهنگار پرو است. یوسا یکی از مهمترین رماننویسان و مقالهنویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. وی هم اکنون به دعوت دانشگاه پرینستون به عنوان استاد مهمان در این دانشگاه به تدریس مشغول است.
کتاب سور بز جنجال بزرگی به پا کرد زیرا در آن به زندگی رافایل لئونیداس تروخیو، دیکتاتور دومینیکن، پرداخته بود. در زندگی این موجود وحشی، فساد و خونخواری و جنون همهٔ رهبران دیکتاتور و چگونگی تبدیل انسان به اهریمن را نشان میدهد. این جنجالآفرینی از دنیای یوسا دور نیست. او کلمات را مینهای کاشته شدهای میداند که باید در ذهن یا اخلاق یا حافظهٔ خواننده منفجر شوند.
بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم
دیوید سداریس
مترجم: پیمان خاکسار
«بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» شامل ۲۶ یادداشت طنز از سداریس است. سداريس پرمخاطبترين طنزنويس پانزده سال اخير امريکاست. تمام کتابهايش با مقياسهای نجومي پرفروشاند. تاکنون تنها در امريکا هشت ميليون نسخه ازآثارش به فروش رسيده است و «بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» به بیشتر زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده است.
پیمان خاکسار میگوید: «سداريس ميخنداند. به مفهوم واقعي کلمه. از او نباید انتظاری را داشته باشيد که از کافکا و فاکنر و بورخس داريد. اتفاقاً در بيشتر طنزهايش، بهخصوص در اين کتاب، فضاهای روشنفکری و روشنفکران را دست میاندازد و باعث خنده میشود.»
«بالاخره يه روزي قشنگ حرف ميزنم» يکي از پرفروشترين کتابهای سال ۲۰۰۰ امريکا شد. سداريس به خاطر اين کتاب جايزهی «ثربر» برای طنز امريکايي را برد و مجلهی «تايمز» او را طنزنويس سال نامید. سداریس در دسامبر سال ۲۰۰۸ از دانشگاه بيرمنگام دکترای افتخاری دريافت کرد. او تاکنون بيش از چهل مقاله در مجلهی «نيويورکر» چاپ کرده است.
نان سالهای جوانی
هانریش بُل
مترجم: محمد اسماعیلزاده
این کتاب شرح مشقتهای راوی است در دوران جوانی برای کسب درآمد و نان درآوردن. داستانِ مربوط به سالهای قحطی و گرسنگی است. سالهایی که «فندریش» جوان به «نان» فکر میکند و از واژهی «مناسب و ارزان» متنفر است. او که مدام ، به شکلی بیمارگونه در حال وصف گرسنگی خویش است دختری از آشنایانش را میبیند که به شهر آمده تا معلم شود. «بل» میکوشد تقابل با گرسنگی و تاثیر آن بر احساس و اندیشه را تصویر کند.
عقاید یک دلقک
هانریش بل
مترجم: محمد اسماعیلزاده
هاینریش تئودور بُل (به آلمانی: Heinrich Theodor Böll) (زاده ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ - درگذشته ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۵) نویسنده آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبی است. بیشتر آثار او به جنگ (به خصوص جنگ جهانی دوم) و آثار پس از آن میپردازد.
هاینریش بُل عاشق مردمان ساده و بیغلوغش است و قهرمانان داستانهای او درماندگان و شکستخوردگانند، اما بُل آنها را شکستخورده نمیداند و نشان میدهد که حرص به کسب مال و مقام، وقتی که انسان میتواند علیرغم دشواریها تا به آخر انسان باقی بماند، واقعاً در خور استهزاست؛ و هاینریش بُل کسی است که تا به آخر انسان باقی میماند.
این کتاب دربارهی دلقکی به نام «شنیر» است که همسرش او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی است. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آوردهاست. او بعد از افتضاحی که در یکی از نمایشهایش به وجود میآورد، به محل زندگیاش باز میگردد. او که به پول نیاز دارد، دفترچه تلفنش را باز میکند و با آشنایان تماس میگیرد. در این میان بارها به گذشته میرود و خاطراتش را میگوید.
ابله
مترجم: سروش حبیبی
شاهکار «داستایوسکی» دربارهی «مویخکین»- آخرین فرزند یک خاندان بزرگ ورشکسته است- که پس از اقامتی طولانی در سوییس برای معالجهی بیماری، به میهن خود باز میگردد. او که نجیبزادهای خوشقیافه و تحصیلکرده است، به افسردگی و بیارادگی مبتلاست و نه آرمانی دارد و نه هدف و احساس خاصی. او شاید بیش از حد نیکوسیرت و خوشقلب است، آنگونه که همگان «ابله» میپندارندش و جدی نمیگیرند. چرا که دنیا دیگر جایی برای خوبی و بخشندگی ندارد.
گور به گور
ویلیام فاکنر
مترجم: نجف دریابندری
جان که میدادم (ترجمه شده به گوربهگور در فارسی) (به انگلیسی: As I Lay Dying) رمانی است اثر ویلیام فاکنر نویسنده شهیر آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات که نخستین بار در سال ۱۹۳۰ در آمریکا چاپ شد. عنوان کتاب برگرفته از کتاب ششم ادیسه اثر هومر است که در آن آگاممنون خطاب بهاودوسئوس جمله عنوان کتاب یعنی «As I Lay Dying» را به کار میبرد.
…. این رمان را فاکنر در 1930- یک سال پس از (خشم و هیاهو) نوشته است. خود او مدعی بود که نوشتن آن را در ظرف شش هفته- آن هم با کار شبانه، پای کورهی آتش یک نیروگاه محلی – به پایان رسانده و پس از آن هم دستی در آن نبرده است؛ ولی ساختمان داستان و ظرافت پیوندهای آن چنان است که خواننده گمان میکند باید بیش از اینها وقت و (عرق ریزی روح) صرف پروراندن آن شده باشد. در هر حال، این رمان را بسیاری از منتقدان سادهترین و در عین حال کاملترین رمان فاکنر میدانند. برخی حتی آن را شاهکار او نامیدهاند. آنچه مسلم است، این رمان همیشه مدخل خوبی به دنیای شگفت و پر آشوب داستانهای فاکنر به شمار رفته است؛ اگرچه در مورد همین رمان هم باید گفت که سادگی آن تا حدی فریبنده است و دقایق آن غالباً در نگاه اول آشکار نمی شود.
جنگ آخر زمان
نام نویسنده : ماریو بارگاس یوسا نام مترجم : عبدالله کوثری
جنگ آخرالزمان (به اسپانیایی: La guerra del fin del mundo) رمانی از ماریو بارگاس یوسارمان نویس برجسته پرویی است. این کتاب روایت داستانی شورش و جنگ کانودوس است که اواخر قرن نوزدهم در منطقه باهیا در شمال شرقی برزیل اتفاق افتاد.
این رمان اولین رمان یوسا است که رویدادهای آن در کشوری غیر از پرو، یعنی برزیل، و در زمانی غیر از دوره معاصر نویسنده، یعنی در قرن نوزدهم، روی میدهد.
خلاصه داستان
در کشور برزیل که تازه از نظام سلطنتی به نظام جمهوری گذار کردهاست، دستهای از مردم بسیار فقیر و زجرکشیده منطقه بیابانی باهیا که اعتقادات خشک مذهبی دارند تحت تاثیر یک واعظ بسیار مذهبی شورش میکنند و جمهوری را دشمن و عامل بدبختی خود میدانند. زمینهای ثروتمندان را تصاحب کرده و به اموال آنها شبیخون میزنند و در منطقهای به نام کانودوس ساکن شده و نام آنجا را بلومونته مینهند. در سوی دیگر جمهوریخواهان برزیل، سلطنت طلبان را عامل این شورش میدانند و همچنین سلطنت طلبان ثروتمند و زمینداران که خود مورد غارت شورشیان قرار میگیرند سعی در سرکوب شورشیان که آنها را ژاگونسو مینامند دارند.
باد به دنبال خودش می گردد
بهزاد عبدي
باران
تقصیر لباس ها نبود اگر هر کجا رفتی مشتی دکمه جا گذاشتی
هنوز موهایت از دودکش نقاشی بالا می رود این شهر تا ابد آلوده است از هرچه خبر این همه کلاغ اشکی که به پای من ریختی امروز اقیانوس شده دور سرم می چرخد
می چرخیم غرق می شویم بی عصایی که بشکافد چشم هایت را
تقصیر درخت ها نیست اگر دهانت بوی علف می دهد همیشه به وقت خداحافظی از تنت به جای دست گل سرخ به من می روید
بوی برف رد پایی نداشت تو آن قدر دور رفتی که آهسته آهسته قسمتی از شب شدی
بعد از تو هرچه آفتاب خود را تکه تکه کند هیچ جای این زمین گرم نخواهد شد
قبرستان مست کرده زیر گریه می زند دریا می شود به پای ما می افتد
قبرستان با آخرین سنگ به آشپزخانه رسیده و ساق های خیس مادر به فکر زمین است که ما هر چه زیر پایش را کندیم بهشتی پیدا نشد
در نبود تو ناگهان آن قدر بزرگ شدیم که از کوهستان صخره به دوش برگردیم زیر لب بگوییم: باران همیشه فردای آخرین روز می بارد باران همیشه شبیه تو می آید
برادران سیسترز
پاتریک دوویت
مترجم: پیمان خاکسار
رمان برادران سیسترز نامزد جایزهٔ ادبی من بوکر ۲۰۱۱ شد و تقریباً در تمام فهرستهای بهترین کتابهای سال ۲۰۱۱ نیز حضور داشت.
آخرین باری که بعد از چند ماه کار توی معدن برگشتم به شهر یه کیسهی بزرگ طلا همراهم بود. با این که میدونستم این کار دیوونگیه ولی تصمیم گرفتم تو یکی از گرونترین رستورانهای شهر یه غذای حسابی بخورم. به استحضارتون برسونم که مجبور شدم برای یه وعده غذا سی دلار پول بدم. غذایی که اگر توی شهر خودم خورده بودم نیم دلار بیشتر برام خرج بر نمیداشت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.