نیچه، هایدگر و بوبر (کشف ذهن)
والتر کوفمان
فریدالدین رادمهر و امیر احمدی آریان
والتر کوفمان در پایان عمری سرشار از زندگی و نشاط، که توام با پایانی غم بار و حزن انگیز بود، کتاب کشف ذهن را نوشت.
این اثر در عین گیرایی و دقت عمیق و سترگ خود، هرگز برای خواننده بار گران نبود، بلکه مانند سایر آثار او بازاندیشی غایی کوفمان از سنت فکری عصر خود بود که به تفسیر و تشریح «کشف ذهن» می پردازد و منظور کوفمان از «ذهن» به طور اعم «عنوانی کلی است برای مفاهیم احساس و عقل و منطق و خرد و هوش و اراده.» هدف اصلی این سه مجلد کتاب، بنابر قول خود کوفمان، «کمک به کشف ذهن می باشد.» ولی علاوه بر این، مدعی است که «یکی از نتایج و مواهب این سه مجلد کتاب آن است که به درک نوینی از مباحثی بدیع در تاریخ فکری دو قرن اخیر می انجامد.»آنچه او ازنظر تاریخی بدان می پردازد، همان سنت فکری است که در اصل، متفکران آلمانی آن را بسط داده اند.
از آنجا که کوفمان موضوع اثرش را بر حسب هدف فکری معین خود تعریف می کند و نه دوره تاریخی مربوط به آن، ما تلویحا با این نظریه او روبه رو می گردیم که در طی دویست سال اخیر، غالب تحولات چشمگیر در کشف ذهن، فقط در میان کسانی که به زبان آلمانی می نوشتند، پدید آمده است. با درنظرگرفتن فهرست نام متفکرانی که در این سه مجلد کتاب مورد بحث او قرار گرفته اند، این مدعای او چندان بی پایه نمی نماید.این اثر شامل سه مجلد است. هر جلد به سه شخصیت می پردازد؛ نخستین جلد مربوط به گوته و کانت و هگل است و جلد دوم به نیچه و هایدگر و بوبر اختصاص دارد و جلد سوم نیز فروید و آدلر و یونگ را شامل می شود.
نیچه؛ فیلسوف، روان شناس و دجال
«این کتاب بر تمامی آثاری که در نقد و تفسیر نیچه نوشته شده است، تفوق و ارجحیت دارد» سخنی است که توماس مان در وصف کتاب حاضر، اثر والتر کوفمان نوشت. کوفمان سه نقاب بر چهرهی نیچه میبیند: فیلسوف، روانشناس و دجال. آنان که از روی بغض بر نیچه خشم گرفتند و ملحدش خواندند، آنان که از روی حُب اما از ظن خود یار او شدند و حرف خود را بر زبان نیچه گذاشتند، آنان که آثارش را نخوانده به تفسیر افکارش کوشیدند و عاقبت، آنان که او را دیوانه انگاشتند، در دایرهی سخن و نقد والتر کوفمان قرار میگیرند و او منصفانه و محققانه نظرات هر یک را به ترازوی داوری میکشد. کوفمان، خوانندهی کتاب خویش را دعوت میکند که نیچه را باید در نوشتههایش، در تمامی نوشتههایش، خواند و دید. از نظر او کتابهای نیچه از همان نخستین اثر تا آخرین آنها، در هماهنگی و استحکام کامل قرار دارد. از نظر او، نیچه ادیبترین فیلسوف جهان معاصر است.»
نیروی اراده
اراده نیروی نهفته ی بی کرانی است که در زیر و بم زندگی شما وجود دارد. نیروی اراده می تواند القا کننده ی آرامش و انرژی باشد و محدودیت ها را نابود سازد. پس به نیرویی که شما را پدید آورده وصل شوید و از عمق وجود با آن نیرو صمیمی شوید.
و در این کتاب : - بررسی اراده از نمای تازه - عزم شما و قدرت تخیل شما - تاثیر شما بر دیگران - اراده ی خود را به واقعیت بدل کنید.- حقیقت وجود خود را گسترش دهید.
نیمه تاریک وجود
در اين كتاب دبي فورد راوي خوشسخن تجارب خود و ديگران در مورد پذيرش همه ويژگيهاي انساني ميباشد. نويسنده با تشريح فراز و نشيب مسير زندگي خود و ماجراي كساني كه با شركت در دورههاي آموزشي او توانستهاند، زندگي خود و اتاقهاي بسته روح دردمند خود را بازگشايي كنند و بدون هراس چشم در چشم ويژگيهاي مطرود وجودشان دوخته و آنها را در آغوش بگيرند. تمرين يگانه شدن با خويشتن را نكته به نكته و موبهمو آموزش داده است.
هاتایوگا پرادیپیکا (نوری بر هاتایوگا)
سواتماراما در هاتايوگا پراديپيكا سخني از كنترل خويش و نظم به ميان نميآورد و با اين گفته شروع ميكند كه شما بايد ابتدا كل بدن را خالص كنيد، معده، رودهها، سيستم اعصاب و ديگر سيستمها را. يعني بايد ابتدا تمرينات نظافتي و پس از آن، آسانا و پراناياما را انجان دهيد. خودكنترلي و خودنظمي بايد از بدن شروع شود و اين خيلي راحتتر خواهد بود. آسانا و پراناياما در حقيقت همان نظم هستند و كامبهاكا يك نوع خودكنترلي است. در حالت پادماسانا براي 15 دقيقعه بنشينيد، اين يك خودنظمي است. چرا شما با ذهن خئد ميجنگيد؟ شما قدرت جنگيدن با ذهن خود را نداريد و اگر با افكار خود بجنگيد، در حقيقت عليه خود ميجنگيد.
هایدگر و مسیحیت
- نویسنده: جان مککواری
- مترجم: شهابالدین عباسی
هدف
برایان تریسی
هر اتفاقی دلیلی دارد و دروغ های دیگری که دوست داشته ام
در پیاده روی های طولانی با توبان، همیشه بحث را به سمت موضوع مورد علاقه ام می کشاندم: آن چیز بعدی. چطور می توانیم زندگی های مان را بهبود ببخشیم؟ بعد باید چه کار کنیم؟ در همان حین که در میان بلوط های بلند کالیفرنیا با برگ های رنگارنگ پاییزی قدم می زدیم، ذهنم آینده های احتمالی را مرمر می کرد. همیشه. اگر قرار بود گناهی اختراع کنم تا شرحی بر زندگی ام باشد، می گفتم تنها این بوده که دمی برای بوویدن گل ها توقف نکرده ام. این گناه، غرور و نفوذناپذیری در مقابل خود زندگی بود. دو دوست داشتن آنچه حاضر بود، شکست خوردم و در عوض، تصمیم گرفتم چیزی را دوست بدارم که ممکن بود.
باید یاد بگیرم در زمان عادی زندگی کنم؛ اما نمی دانم چگونه.