آرتمیس
آغاز یک زندگی
آنيتا بروكنر
خجسته كيهان
«بروکنر» در سال 1984 برنده جایزه «بوکر» شد و داستانهایش به دلیل تمرکز بر انزوای طبقه متوسط جامعه و انتخاب قهرمانان زن مشهور شد.
دکتر «بروکنر» که در لندن به دنیا آمده بود در دانشگاه در رشته تاریخ هنر درس خواند و اولین استاد زن رسمی هنر در دانشگاه کمبریج بود.
وی پس از نگارش چند کتاب در زمینه هنر به داستان رو آورد و این حیطه برای او موفقیت زیادی به همراه آورد. این نویسنده در طول فعالیت فرهنگی خود در 50 سال 25 کتاب مختلف به نگارش درآورد.خانم دكتر ويس در 40 سالگي ميدانست كه ادبيات زندگياش را تباه كرده. پس از مدتها فكر به شيوه دانشگاهياش، آن را به حساب آموزش اخلاقي نادرستي گذاشته بود كه بر اثر تلاش مشترك پدر و مادرش (كه در ساير موارد ناسازگار بودند) باعث شده بود سرنوشتش تغيير يابد. وي در امور زنان صاحبنظر بود. «زنان در رمانهاي بالزاك» عنوان رسالهاي بود كه احتمالا اعتبار او را براي هميشه تامين ميكرد... نسخهشناسي مشهور در دانشگاه سوربن عاشقش شده بود، ولي اين داستان اصلي زندگياش نبود. تجربهاي كه باعث شده بود زندگياش را به ادبيات پيوند زند چيزي نبود كه مايه غيبت و وراجي باشد، بلكه در واقع از جنس ادبيات بود.
اتاقی برای تو
افسوس نمی خوریم (زندگی مردم عادی در کره شمالی)
مترجم: حسين شهرابي ـ مينا جوشقاني
باربارا دمیک (انگلیسی: Barbara Demick) نویسنده، روزنامه نگار و سردبیر دفتر خبری روزنامهٔ لسآنجلس تایمز در پکن است.
او به خاطر نگاشتن کتاب افسوس نمیخوریم، زندگی عادی مردم در کرۀ شمالی برنده جایزه ادبی ساموئل جانسون در سال ۲۰۱۰ شد. باربارا دمیک این کتاب را با انجام مصاحبه با پنج نفر از اتباع فراری کشور کره شمالی تنظیم کرده است.
باربارا دمیک در بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ یکی از استادان مدعو در دانشگاه با سابقهٔ پرینستون بود و در پایان سال ۲۰۰۷ به عنوان سردبیر روزنامه لسآنجلس تایمز در چین گماشته شد. او همچنین گهگاه با روزنامه The New Yorker همکاری میکند.
بازگشت به خانه
يا جسي
شيرين ملك فاضلي
شايد، شايد براي همه ما مواجهه با نسلها و لايههاي بردهداري دردناك باشد. شايد اما همهمان وقت خواندن اين پلشتي، چيزي، پلشتياي در درونمام دريابيم كه نميشناختيمش... كتاب حاضر روايت ساده و روان و انساني همين نسلهاي بردهداريست، همه آن دختران و زنان و مرداني كه به واسطه رنگ پوست محكوم حكم محتوم بودهاند و انگار همهشان رنگ بيرنگي گرفتهاند. اين روايت دست تخيلتان را ميگيرد و ميبرد تا مرز تلاشي اخلاق. شايد، براي انسان امروز نوري به دريچهاي بتاباند.
برنده (کتاب اول سه گانه)(نفرین برنده)
جادوی بزرگ (غلبه بر ترس با زندگی خلاق)
پدیدآورنده: اليزابت گيلبرت
مترجم: مهرداد بازياری
الیزابت گیلبرت (انگلیسی: Elizabeth Gilbert؛ ۱۸ ژوئیهٔ ۱۹۶۹)نویسنده، مقالهنویس، نویسنده داستان کوتاه، زندگی نامه نویس، رمان نویس و خاطره نویس اهل ایالات متحده آمریکا است. او به خاطر نوشتن کتاب خاطراتش، بخور، عبادت کن، عشق بورز شناخته شده است که از دسامبر ۲۰۱۰ به مدت ۱۹۹ هفته در فهرست کتب پرفروش نیو یورک تایمز قرار داشت، و براساس آن فیلمی با همان نام در سال ۲۰۱۰ ساخته شد.
نويسندهي اين کتاب خانم اليزابت گيلبرت، خاطرات و تجربيات خود را در مواجهه با مشکلاتش در زندگي و مخصوصاً روزهايي که سعي ميکرد راههاي خوبي براي بهتر نوشتن و ايجاد خلاقيتهاي بيشتر پيدا کند؛ براي ما نقل مي کند. استفاده از خلاقيت بيشتر در راه نويسندگي، نترسيدن از معضلاتي که در زندگي ايجاد ميشود. نقل خاطرات از نوشتن کتابهايي که تاکنون نوشته و همچنين تلاش و پيگيري مستمر و خسته نشدن. البته اين نقلقولها و خاطرات فقط ربطي به نويسنده شدن ندارد. نويسنده با زباني ساده و کاملاً ملموس سعي ميکند به ما راهکارهايي براي بهتر زندگي کردن و استفاده از خلاقيت، نااميد نشدن و همچنين پيگيري و تلاش بيشتر در رويارويي با مشکلات و البته نترسيدن از مشکلات در زندگي بدهد.
خاستگاه
بيلبائو، اسپانيا... رابرت لنگدان، استادِ نمادشناسيِ دانشگاهِ هاروارد، به موزهي گوگنهايم ميرود تا در برنامهاي مهم شرکت کند: اعلامِ کشفي که «علم را زير و زبر خواهد کرد». ميزبانِ برنامه ادموند کِرش است، آيندهشناسِ ميلياردري که اختراعاتش و پيشبينيهاي دقيقش او را به شخصيتي مشهور در سرتاسرِ جهان مبدل کرده است. کرش که سالها پيش از اولين دانشجويانِ لنگدان در هاروارده بود قرار است پيشرفتِ بزرگي را در دنياي علم و دنياي فلسفه رقم بزند... پيشرفتي که جوابِ دو پرسشِ بنياديِ بشر را دربارهي دليلِ وجودياش خواهد داد.
وقتي برنامه شروع ميشود، لنگدان و چندصد مهمانِ برنامه محصورِ اجراي زيبا و خلاقانهي کرش ميشوند؛ اما از همان ابتدا پيداست که ماجرا به حتم جنجاليتر از آن خواهد شد که تصور ميکردند. برنامهاي که با دقتي بياندازه چيده شده بود و پيش ميرفت، ناگهان به آشوب مبدل ميشود. چيزي نمانده که کشفِ ارزشمندِ کرش از دست برود. جانِ لنگدان به خطر ميافتد و مجبور ميشود از بيلبائو فرار کند. اما بايد خود را به آب و آتش بزند تا هم از ماهيتِ کشفِ کرش مطلع شود و هم کشفِ او را علني کند.
لنگدان به دهليزهاي تاريکِ تاريخ و اديانِ بنيادگرا پا ميگذارد و مجبور است از دستِ دشمناني بگريزد که انگار در همه جاي اسپانيا حضور دارند و خاستگاهِ قدرتشان کاخِ سلطنتيِ اسپانياست... دشمناني که دست به هر کاري ميزنند تا او و ادموند کرش را ساکت کنند. لنگدان بايد راهش را از ميانِ دنياي نمادهاي هنرِ مدرن بگشايد و از کشفِ حيرتانگيزِ کرش پرده بردارد: از کجا آمدهايم؟ به کجا ميرويم؟
درباره مارکوس
نيك هورنباي
گيتا گرگاني
ويل سى و شش ساله ست اما مانند يك نوجوان رفتار مى كند و خيال هم ندارد بزرگ شود. مجله مى خواند، تفريح مى كند، و مهمتر از همه مى داند كدام كفش هاى ورزشى را بايد پوشيد. ويل نه كار مى كند و نه همسر و فرزندى دارد و به نظرش اين بهترين شيوه ى زندگى است.
در زندگى ويل همه چيز خوب پيش مى رود تا آنكه با ماركوس آشنا مى شود كه پيرترين دوازده ساله ى دنياست. ماركوس موتزارت گوش مى كند، از مادرش مراقبت مى كند و هرگز كفش ورزشى مناسبى نداشته.
شايد اگر ويل بتواند به ماركوس ياد بدهد چطور بچه باشد، ماركوس هم بتواند به ويل كمك كند بزرگ شود...
غم های کوچک
آليستر مکلاود استاد دانشگاه، داستاننويس و رماننويسِ اهل کاناداست. او دکتراي خود را در رشتهي نويسندگي گرفته و حدود سه دهه در حوزهي ادبيات انگليسي فعاليت کرده است. حاصل فعاليت ادبي او بيست داستانکوتاه و يک رمان است. رمان غمهاي کوچک يکي از مطرحترين و شاخصترين رمانهاي پست مدرن در کشور کاناداست در سالهاي اخير است که موفق شده جايزهي بينالمللي ادبي ايمپک دوبلين را در سال 2001 از آنِ خود کند. به مردان يکپا فکر ميکنم که دستهايشان را دور شانهي همقطارانشان انداختهاند و تلاش ميکنند کيلومترها راهي که قبلاً در ماههاي بهار پياده يا بهدو رفته بودند حالا لنگلنگان بازگردند... به مرداني که به جاي دست، يک بريدگي خوني دارند. |
کوهستان وحشی
پدیدآورنده:سسيليا اکباک |
مترجم: محمد جوادي |
کوهستان وحشي اولين رمان سِسيليا اِکباک سوئدي است که سال 2015 منتشر شد. اين اثر کمي پس از چاپ، مورد توجه نويسندگان و منتقدان جهان از جمله هيلاري مَنتِل برندهي جايزهي مَنبوکر قرار گرفت. به گفتهي خود نويسنده، نگارش اين رمان چهار سال طول کشيده است. در با صداي جيرجير باز شد. باد داخل وزيد و شمعها را خاموش کرد. فردريکا سر جايش خشک شد. صداي نفسکشيدن و برخورد پنجههاي خيس را به سنگ ميشنيد |