۱کیو۸۴(۱Q84) سه جلدی
این کتاب که نامش از رمان «۱۹۸۴» نوشته جرج اورول اقتباس شده است، در فصول مختلف و به تناوب به دو شخصیت زن و مرد به نامهای «آومیم» و «تنگو» میپردازد. مسائل اجتماعی از قبیل اختلافات خانوادگی و خشونت خانگی نیز در محوریت داستان این کتاب قرار دارد.
دو جلد نخست این کتاب توانست عنوان پرفروشترین کتابهای سال ژاپن را از آن خود کند. این اثر در همان سال انتشار بالغ بر ۳ میلیون نسخه فروش کرد.
این کتاب ماجرای دختری است که درصدد انتقام از مردانی است که زنهای خود و گاه دیگران را مورد اذیت و آزار قرار میدهند. این دختر با کمک بیوهزنی که دخترش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است، درصدد قتل آنها برمیآیند.
این کتاب با صبغه جنایی شروع شده و به یک داستان عاشقانه ختم میشود. در واقع این دختر در دوره ابتدایی با پسری همکلاس بوده است که از همان دوره عشق کودکانه نسبت به او داشته و در نهایت با کش و قوسهای بسیار زیاد این دختر و پسر یکدیگر را پیدا میکنند و ادامه ماجرا... در کنار این داستان، موراکامی نهادها و سازمانهای مخفی را که در جامعه ژاپن وجود دارند و با دولت مبارزه میکنند بررسی میکند.
آفتابپرستها
يك رمان شگفتانگيز از نويسندهاي آنگولاييالاصل. نويسنده سال 1960 در آنگولا به دنيا آمد و به زبان پرتغالي مينويسد. كشورش انواع كودتاها و درگيريهاي نظامي و خونين را در نيمه دوم قرن بيستم گذرانده و سابقه استعمار شدنش نيز در ادبيات روايت شده. اين رمان برآمده از روح جهان مسخ كافكا و روايتهاي بورخس است. راوي رمان يك آفتابپرست است كه در خانهاي كهنه زندگي ميكند. او شاهد تاريخ بوده و هست. كساني به اين خانه ميآيند كه خواستار ابداع گذشته هستند. همخانهاي اين آفتابپرست زالي است با ذهني عجيب و همين امر باعث ديالوگي ميشود بين اين دو درباره ماجراهاي كه در خانه ميگذرد. آگوآلوسا با درهم آميختن بيان استعاري و رئاليسم تاريخي تركيبي بديع ميسازد درباره فساد قدرت و جهان متصلب انسانهاي پيرامون. آفتابپرستها در لايههايش رماني سياسي است در فضايي كه شخصيتها ناچارند از خود بگويند و از آنچه رقم زدهاند. رماني درباره زوال روح بشري به روايت يك آفتابپرست كهنسال.
آلیس در سرزمین عجایب
آليس در سرزمين عجايب چنان بلندآوازه است كه نيازي به معرفي ندارد. تاكنون چندين فيلم و كارتون از روي آن ساختهاند و داستان دختري كه برحسب تصادف در سوراخ خرگوشي ميلغزد و با دنيايي روبهرو ميشود كه هيچ منطق عادي بر آن حاكم نيست و خود از نظر جسمي مدام بزرگ و كوچك ميشود و... مايه الهام و اقتباس بسياري آثار ديگر در عالم هنر بوده است. نبايد فراموش كرد كه خود اين رمان سرشار از تخيل چقدر وامدار هزار و يك شب است كه در قالب فرهنگ غرب ارائه شده. چندين ترجمه از اين اثر جاوداني به زبان فارسي موجود است و اينك ترجمه ما. تا چه پسند افتد و چه در نظر آيد.
این ناقوس مرگ کیست؟
ارنست همينگوی
ترجمه: مهدي غبرايی
زنگها برای که به صدا درمیآیند نام رمانی است از ارنست همینگوی که در سال ۱۹۴۰ منتشر شد. این رمان روایت داستان رابرت جوردن، سرباز آمریکایی، است که در میانهٔ جنگهای داخلی اسپانیا به بریگاد بینالمللی پیوستهاست. وی بهعنوان متخصص مواد منفجره وظیفه یافتهاست پلی را که بر سر راه دشمن قرار دارد منفجر کند. جفری مایر، نویسندهٔ زندگینامهٔ همینگوی، اعتقاد دارد که این اثر یکی از بهترین آثار همینگوی در کنارپیرمرد و دریا، وداع با اسلحه و خورشید هم طلوع میکند است.
عنوان کتاب برگرفته از یکی از آثار شاعر انگلیسی زبانی به نام جان دان است. مترجمی به نام مهدی غبرایی این کتاب را با عنوان این ناقوس مرگ کیست ترجمه کرده که به مفهوم عنوان انگلیسی کتاب نزدیک تر است. منظور از زنگ در عنوان کتاب، زنگ کلیساست که هنگام تشییع جنازه نواخته میشود و به مرگ افراد در جنگ داخلی اسپانیا اشاره دارد.
پس از تاریکی
هاروکی موراکامی
ترجمه: مهدی غبرایی
این رمان فشرده برخلاف رمان نسبتا پرحجم کافکا در کرانه که ساختار پیچیده تری با دو خط روایی دارد، رمان کوتاه و ساده ای است و طبعا بسیار روان و خوشخوان. اما همان خرق عادت و علایق خاص موراکامی، البته کمرنگ تر، در آن دیده می شود. داستان از نیمه شب تا صبح در خیابان های توکیو و بخش کوچکی از آن در خانه می گذرد. ماری که از خواب طولانی (حدود دو ماه ) خواهر زیبایش، اِری، به ستوه آمده، راهی خیابان ها و کافه های توکیو می شود و طی ماجرایی خود را و او را باز می یابد ... نقش تلویزیون و آهنگ ها و ترانه ها در اینجا نیز برجسته است. مترجم رمان کافکا در کرانه رانیز به خوانندگان فارسی زبان تقدیم کرده است.
چوب نروژی
هاروكی موراكامی
ترجمه: مهدی غبرايی
هاروکی موراکامی (به ژاپنی: 村上春樹) (زاده ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹) نویسنده برجسته ژاپنی و خالق رمان کافکا در کرانه و مجموعه داستان بعد از زلزلهاست. داستانهای او اغلب نهیلیستی و سوررئالیستی و دارای تم تنهایی و ازخودبیگانگی است.
ردپا گتسبي بزرگ اسكات فيتز جرالد (رمان محبوب راوي و نويسنده) و ناطوردشت سلينجر (رمان دلخواه نويسنده كه خود به زبان ژاپني ترجمهاش كرده) و بسياري رمانهاي جذاب قرن نوزده و بيست در اين رمان موراكامي نيز - بيش از رمانهاي ديگر - پيداست. در اين داستان سرشار از حسرت و فقدان (كه مايه مكرر آثار موراكامي است) بهرغم داستان سرراست و كلاسيك آن، همه شخصيتها به نوعي آسيب رواني ديده، يا غير عاديند و بدتر از همه نائوكو است كه... اما روايت چنان آكنده از عشق به زندگي و تلاش براي به دست آوردن سهم خود از آن و اميد به آينده است كه بيجهت محبوب جوانان نشده و چهار ميليون نسخه به چاپ نرسيده. تورو واتانابه، راوي داستان، شعار به نقل از دوستش، ناگازاوا، اين است: «به حال خود دلسوزان. فقط عوضيها اين كار را ميكنند.»، يا پس از فقدانها و نامراديها ميگويد: «...اما من زندگي را انتخاب كردهام.» زيباييهاي رمان در اين نكات خلاصه نميشود، بلكه مالامال از ستايش طبيعت و خير و خوبي است.
خانه ای برای آقای بیسواس
داشتن و نداشتن
رودی به نام زمان
میا کوتو
ترجمه: مهدی غبرایی
"چشم انداز فوق العاده ... نثر او مملو از تصاویر چشمگیر است." - واشنگتن پست
"خواندن میا کوتو به معنای مواجهه با یک حساسیت خاص آفریقایی است، نویسنده ای با روایت های روان و تکه تکه... قابل توجه." - The New Statesman.
میا کوتو با رئالیسم جادویی که مرزهای بین زندگی و زندگی پس از مرگ را در موزامبیک محو می کند، آفریقای امروزی را به تصویر می کشد - ناهماهنگی درخشان از صداهای قدیمی و جدید.
در موزامبیک، پدرسالار خانواده دیتو ماریانو در آستانه مرگ است. خانواده او قبلاً تقسیم شده و در سراسر کشور آسیب دیده از جنگ داخلی پراکنده شده است، زیرا او تنها کسی بود که آنها را کنار هم نگه می داشت. با این حال، همه آنها برای ادای احترام به دیتو که برای دفن او و گذشته منسوخ شده ای که او نمایندگی می کند، زیارت می کنند.
نوه او ماریانو از جمله کسانی است که برای مراسم خاکسپاری به Nyumba-Kaye، خانه پدربزرگش که به دو زبان نامگذاری شده است، آمده است. اگرچه او در مدرسه بوده است، اما سنت های خانوادگی را درک می کند و امیدوار است که به احترام جد خود، طرف شمالی و جنوبی خانواده را آشتی دهد. با این حال، عمو Ultimio او قصد دارد Nyumba-Kaye را به یک هتل مجلل تبدیل کند، اگرچه می داند که پدرش از این ایده که او آن را به عنوان توسعه در اختیار خانواده قرار می دهد متنفر است، اما زمزمه های گذشته از جمله پدربزرگش به ماریانو کوچکتر می گوید که او را نجات دهد. میراث خانواده از ویرانی نفرین به نام پیشرفت.
این یک درام خانوادگی بسیار پیچیده است که موزامبیک را از طریق اعضای زنده و از قضا مرده نسل ماریانو زنده می کند. هیچ ترتیب زمانی خطی آسانی برای خط داستانی عمیق وجود ندارد زیرا پدربزرگ و نوهاش اتفاقات گذشته و حال را در قلمرویی روایت میکنند که در آن اجداد و ارواح زندگی میکنند که هرگز زنده از رحم بیرون نیامدهاند. هر یک داستانی برای گفتن از طریق دیتو دارد که یک پا با آنها و یک پا با خانواده جنگجوی خود دارد که شبیه جنگ داخلی است که کشور جزیره را ویران کرده است. رودخانه ای به نام زمان یک نگاه فوق العاده پیچیده و به درستی پیچیده به فرهنگ متفاوت است.
ساعت بغداد
«اگر آدم صدای تاب خوردن آونگ را نشنود، زمان به چه درد می خورد؟ دوست داشتم با این شیء ظریف صحبت کنم که نیم گام به پس برمی داشت و نیم گام به پیش.»
« ساعت بغداد » نوشتۀ شهد الراوی مخاطبش را به سفری در تاریخ میبرد؛ به عراق. دختر جوانی سیر زندگی اش را از دهۀ نود تا اوایل قرن بیستویکم بازگو میکند. از روزگاری پرتلاطم و آبستن حوادث (جنگ خلیج فارس) و عراقی که به واسطۀ سلطه اش بر کویت باید تاوان جاه طلبی اش را بدهد. تاوانی که با تحریم های اقتصادی سازمان ملل همراه است و دوران تازهای را رقم می زند. دورانی که برای ساکنانش نیز پیامدهایی دارد و انتخاب هایی گریزناپذیر.
« شهدالراوی » در داستانش از شهری سخن می گوید که بهشتی خیالی است؛ دست ساز است و بهره گرفته از رئالیسم جادویی. رئالیسم جادویی که رمان با بهره گیری از آن دلنشین و خواندنی شده است.
قهرمانان که از قشر زنان و دختران جامعه انتخاب شده اند، آرزوهای بزرگی در سر دارند و میخواهند سری در سرها دربیاورند. آنها نسخهای از اثر جاویدان مارکز بزرگ (صدسال تنهایی) را دست به دست می کنند و خود را در بازسازی تخیلی گذشتۀ کلمبیا رها می کنند. داستان با آلام و عشق ها و رویاهای آیندۀ آنان پیش میرود.
ساعت بغداد با ترجمۀ مهدی غبرائی جایزۀ کتاب برگزیدۀ جشنواره بین المللی ادینبرو(2018) را به دست آورده است. اثری که امید و آینده (تاریخ فردا) را در خلال داستان جذابش مدنظر دارد و از تاریخی سخن می گوید که باید آن را از فراسوی ویرانی ساخت و از پارچۀ آن جامه ای نو بافت:
«گاهی چیزهایی هست که نمی فهمیم و معنایشان را می دانیم، نه از راه کلمات، بلکه پیش ازاینکه دیگران به ما بگویند، معنایش در درون ماست.»
شوهر دلخواه (۴جلدی)
ترجمه: مهدی غبرایی
ویکرام ست، نویسنده و شاعر هندی مقیم انگلستان، «شوهر دلخواه» را در سال ۱۹۹۴ با نام اصلی « A Suitable Boy» در ۱۴۸۸ صفحه منتشر کرده است. این دومین رمان این نویسنده است.
غبرایی «شوهر دلخواه» را رمانی تاریخی از وقایع و آشوبهای هندوستان بعد از استقلال دانست و درباره آن توضیح داد: داستان این رمان یک سال بعد از استقلال هند اتفاق میافتد. نویسنده داستان دختری دمبخت به نام «لاتا» را تعریف میکند که مادرش به ازدواج او اصرار دارد و چهار خواستگار دخترش را میسنجد. اما این پوسته ظاهری تنها بهانهای است برای نقل وقایع تاریخی.
نویسنده به خانوادههای شخصیتهای داستان سرک میکشد و ضمن آن جنبشهای کارگری، دعواهای مجلس، اختلافات فرقهای و تمام مسائل اجتماعی هند بعد از انقلاب نرم و استقلال از انگلستان را میکاود.
طاقت زندگی و مرگم نیست
کوری
ژوزه ساراماگو
ترجمه: مهدی غبرایی
کوری (به پرتغالی: Ensaio sobre a Cegueira) رمانی از ژوزه ساراماگو که نخستین بار در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. ساراماگو در این رمان از کوریِ آدمها سخن گفتهاست. در این رمان، هالهای سفیدرنگ بعد از کور شدن افراد مقابل چشمانشان ظاهر میشود.
ساراماگو در این رمان از تلمیح استفاده کرده و با اشاره به نوشتههای قدیمی، اثرش را زیباتر و تأثیرگذارتر کردهاست.
کوری یک حکایت اخلاقی مدرن است، و مانند داستانهای اخلاقی کهن پیامهایی اخلاقی را، اما برای مخاطبی امروزی، در خود نهفته دارد. به همین دلیل است که باز مانند آن داستانها، قهرمانهایش نه به نام بلکه با یک صفت یاد می شوند، و در آغاز کتاب نیز با نقل قول از اثری ناموجود به نام کتاب موعظه ها، به ما یادآوری می شود که این رمان یک موعظه است. موعظه رعایت کردن و مراعات. دنیای سراسر سفیدی پلید و وحشت باری که کورشدگان داستان در آن به سر می برند خاویه بی نظمی و آشفتگی است که نظم روابط انسانی بر آن حاکم نیست و در آن مهمترین چیزی که انسانها نمی بینند حقوق یکدیگر است. ساراماگو چهره مسیحایی نجات بخشی را جست و جو می کند که دوباره درس محبت را به آدمها بیاموزد.
گرما و غبار
نويسنده : |
روت پریور جابوالا |
مترجم : | مهدی غبرایی |
دو فیلم نامه ی خانم جابوالا جایزه ی اسکار و رمان حاضرش "گرما و غبار" هم جایزه ی بوکر را دریافت کرده است. او سال ها فرهنگ غرب و شرق را تجربه کرده است و نویسنده ای میان فرهنگی به شمار می رود.
الیوایای خوشگل و سهل گیر، همسر یکی از مأموران دولت بریتانیا در هند است. پنجاه سال بعد زن دیگری به هند می رود تا در یابد الیویا در کجا به خطا رفته است و چرا نام بردنش در محفل خانوادگی ممنوع است. آیا این زن مثل الیویا عمل می کند یا در آینه ی تجربه هایش از سرزمین شگفت هند، درسی ژرف تر و اسرارآمیز تر نهفته است؟
روت پریور جابوالا نه تنها داستاني عاشقانه نوشته، بلکه پیچیدگی های کشوری جذاب را نمایانده است.
موج ها
ویرجینیا وولف
مهدی غبرایی
ویرجینیا وولف در لندن به دنیا آمد و مادرش را وقتی ۳ ساله بود از دست داد. پدرش، لسلی استفن، منتقد برجسته آثار ادبی عصر ویکتوریا و از فیلسوفان مشهور بود. ویرجینیا با برپایی جلسات بحث دوستانه همراه خواهرش ونسا و برادرش توبی و دوستان آنها تجربه نو و روشنفکرانهای به دست آورد.
«برنارد گفت؛ حالا وقت جمعبندی است. حالا باید معنای زندگیام را برایتان شرح دهم. چون یکدیگر را نمیشناسیم. هرچند که یک بار دیدم تان، گمانم در عرشه یک کشتی که به آفریقا میرفت… دچار این توهمم چیزی که لحظهای بر جا میماند، گردی، وزن و ژرفا دارد و کامل است. در این لحظه انگار زندگی من همین است…»
در ادبیات انگلیس، دشوار میتوان رمانی را یافت که بیش از موجها به شعر نزدیک باشد. استیون اسپندر «موجها» را بزرگترین دستاورد ویرجینیا وولف میداند.موجها از زبان شش راوی از خردسالی تا بزرگ سالی بیان میشود. در فصل آخر، راوی داستان، علاوه بر خودش، در قالب پنج راوی دیگر فرو میرود و رمان را با یک تکگویی ۵۰ صفحهای به پایان میرساند. او در این اثر تمام بیهودگی و شکوهی را که در زندگی تجربه کرده، یک جا گردآوری و در قالب کلمات ریخته است.ویرجینیا وولف در لندن به دنیا آمد و مادرش را وقتی ۳ ساله بود از دست داد. پدرش، لسلی استفن، منتقد برجسته آثار ادبی عصر ویکتوریا و از فیلسوفان مشهور بود. ویرجینیا با برپایی جلسات بحث دوستانه همراه خواهرش ونسا، و برادرش توبی و دوستان آنها تجربه نو و روشنفکرانهای به دست آورد.او در سال ۱۹۱۲ با لئونارد وولف کارمند پیشین اداره دولتی سیلان و دوست قدیمی برادرش ازدواج کرد و همراه با همسرش انتشارات هوکارث را در سال ۱۹۱۷ برپا کرد. انتشاراتی که آثار نویسندگان جوان و گمنام آن هنگام (از جمله کاترین منسفیلد و تی.اس. الیوت) را منتشر کرد.او طی جنگهای جهانی اول و دوم بسیاری از دوستان خود را از دست داد که باعث افسردگی شدید او شد و در نهایت در تاریخ ۲۸ مارس ۱۹۴۱، پس از اتمام آخرین رمان خود به نام «بین دو پرده نمایش»، خسته و رنجور از وقایع جنگ جهانی دوم و تحت تاثیر روحیه حساس و شکننده خود، به رودخانه «اوز» در «رادمال» رفت و خود را به دریا سپرد.سفر به بیرون، شب و روز، اتاق جیکوب، خانم دالووی، موجها، سالها و بین دو پرده، داستانهای دیگری است از زنی که به دریا فکر میکرد.«برنارد گفت؛ کتابم، پر از جملهپردازی، افتاده روی زمین. زیر میز است تا زن نظافتچی که خسته و کوفته کله سحر دنبال کاغذ پاره، بلیتهای کهنه تراموا و این جا و آنجا یادداشتی که گرد و گلوله مچاله و قاطی زباله شده بیاید و جاروشان کند و ببرد.جمله مناسب ماه چیست؟ جمله مناسب عشق چی؟ مرگ را به چه نامی بخوانیم؟ نمیدانم. زبان موجزی مثل زبان دلدادهها میخواهم، کلمات تک سیلابی مثل حرف زدن بچهها… زوزهای میخواهم؛ فریادی… دیگر به کلمات نیازی ندارم… هیچ یک از آن کلمات خوشطنین و گوش نواز را نمیخواهم… جملههای قلابی. دیگر کارم با جملهها تمام شده.»وولف درباره موجها میگوید: رمان موج ها کتابی است با شش شخصیت یا بهتر است بگویم با شش ساز. چون در واقع عبارت است از تک گوییهای بلند درونی که مانند منحنیهایی به دنبال هم قرار میگیرند و گاه یکدیگر را قطع میکنند. آن هم با طرحی منطقی که هماهنگی هنر فوگ را به یاد میآورد.در این داستان موسیقیوار لحظههای دوران کودکی تاملهای زودگذر و سریع ایام جوانی و دوستی در واقع جانشین آلگروهای سمفونیهای موتسارت میشوند که آرام آرام جای خود را به اندانتههای آرام و تکگوییهای طولانی میدهند و در حقیقت بیانگر تاملاتی هستند در باب زندگی که به شکلی تنهایی بشری را به نمایش میگذارند.
میعاد در سپیده دم
آنچه بر اهمیت این کتاب در مجموعه آثار رومن گاری می افزاید، این است که در وافع زندگینامه نویسنده است و تلخی ها و شیرینی های آن (با تفاوت عرصه های جولان) چه بسا به زندگی نسل ما نزدیک باشد. نویسنده در اینجا از روابط شورانگیز خود با مادرش و عشق مادر وفرزندی، عشق های دیگر، حسرت ها، رویاها و ماجراجویی های خود در خلال جنگ جهانی دوم سخن به میان آورده و موفقیت ها و شکست های خود را که زیر سایه ی سنگین و خرد کننده ی مادری با اراده نصیبش شده، شرح داده است. ژول داسن در 1970 از روی این رمان فیلم شیرینی با هنرمندی ملینا مرکوری در نقش مادر رومن گاری ساخته است.