ناشر: مروارید
چاپ: ۱۳۹۷
نوبت: ۱
جلد: شومیز
قطع: رقعی
صفحات: ۳۳۲
39,000 تومان
جان گريشام
مترجم: سينا ميرعربشاهي
«ببين ايلين من اصلا براي اين كار آماده نيستم. آدم اشتباهي را پيدا كردي. خب؟ من دروغگوي افتضاحي هستم و در فريب دادن ديگران هم هيچ استعدادي ندارم. نميتوانم با لوليدن راه خودم را به زندگي بروس كيبل و نوئل بونت و باند ادبي كوچكشان باز كنم و با هر چيزي كه ممكن است ارزشمند باشد، بيرون بيايم.» «قبلا هم اين را گفتي. تو يك نويسندهاي كه براي چند ماه در كلبه خانوادگي در ساحل زندگي ميكني. سخت مشغول يك رمان هستي. اين داستان بينقصي است. مرسر، چون حقيقت دارد. شخصيت كاملي هم داري چون اصل هستي. اگر ما يك كلاهبردار ميخواستيم، الان با هم در حال صحبت نبوديم. آيا ترسيدهاي؟» «نه. نميدانم. بايد باشم؟»
ناشر: مروارید
چاپ: ۱۳۹۷
نوبت: ۱
جلد: شومیز
قطع: رقعی
صفحات: ۳۳۲
وزن | 324 گرم |
---|
استیو تولتز
مترجم: پیمان خاکسار
استیو تولتز، نویسندهی استرالیایی متولد ۱۹۷۲ سیدنی، اولین رمانش، جزء از کل، را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد. این کتاب با استقبال زیادی روبهرو شد و به فهرست نامزدهای نهایی جایزهی بوکر راه پیدا کرد که کمتر برای نویسندهای که کار اولش را نوشته پیش میآید. او این کتاب را پنجساله نوشت. پیش از آن مشاغلی مثل عکاسی، فروشندگی تلفنی، نگهبانی، کارآگاه خصوصی، معلم زبان و فیلمنامهنویسی داشت. خودش در مصاحبهای گفته: «آرزوی من نویسنده شدن نبود، ولی همیشه مینوشتم. در کودکی و نوجوانی شعر و داستان کوتاه مینوشتم و رمانهایی را آغاز میکردم که بعد از دو و نیم فصل، دیگر دوست نداشتم تمامشان کنم. بعد از دانشگاه دوباره به نوشتن رو آوردم. درآمدم خیلی کم بود و فقط میخواستم با شرکت در مسابقات داستاننویسی و فیلمنامهنویسی پولی دستوپا کنم تا بتوانم زندگیام را بگذرانم، که البته هیچ فایدهای نداشت. زمانی که دائم شغل عوض میکردم یا، بهتر بگویم، از نردبان ترقیِ هر کدام از مشاغل پایین میرفتم، برایم روشن شد هیچ کاری جز نویسندگی بلد نیستم. رماننویسی تنها قدم منطقییی بود که میتوانستم بردارم. فکر میکردم یک سال طول میکشد، ولی پنج سال طول کشید. زمان نوشتن تحتتأثیر کنوت هامسون، لویی فردینان سلین، جان فانته، وودی آلن، توماس برنارد و ریموند چندلر بودم.»
ادوارد آلبی
سیامک گلشیری
ادوارد فرانکلین آلبی (به انگلیسی: Edward Albee) (زاده ۱۲ مارس ۱۹۲۸-درگذشته ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۶) نمایشنامه نویس شهیر آمریکایی و برنده ۳ جایزه پولیتزر بود. وی را که بیشتر به خاطر نگارش چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟، داستان باغ وحش ورویای آمریکایی معروف است، وجدان بیدار آمریکا مینامیدند.کارهای اولیه او به شکلی گونهٔ آمریکایی تئاتر پوچی و تأثیر پذیرفته از افرادی چون ژان ژنه، ساموئل بکت واوژن یونسکو بود اما در واقع نمایشهای وی نقد جامعه آمریکا میباشند. نمایشنامه معروف چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟ سوای اهمیتش در عرصه نمایش و سینما، به عنوان یک متن مرجع در دروس روانشناسی و علوم ارتباطات دانشگاههای جهان مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟ (انگلیسی: Who's Afraid of Virginia Woolf?) نام نمایشنامهای از ادوارد آلبی نمایشنامهنویس آمریکایی است. این نمایشنامه داستان یک مهمانی شبانه را روایت میکند که در آن یک استاد دانشگاه میانسال با همسرش در حضور زن و شوهر جوانی دهن به دهن میشود و در جدال و جنگ بینشان، دروغهایی که آنها به هم گفتهاند آشکار میشود.
چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟ (به انگلیسی: Who's Afraid of Virginia Woolf) فیلمی سیاه و سفید به کارگردانی مایک نیکولز است که در سال ۱۹۶۶ در شرکت آمریکایی برادران وارنر تهیه شد. این فیلم اقتباس از نمایشنامهای به همین نام نوشتهٔ ادوارد آلبی است.
فیلم با معرفی یک زن و شوهر، جرج (ریچارد برتون) و مارتا (الیزابت تیلور)، درحالیکه از یک میهمانی بازمیگردند، شروع میشود و خیلی زود درمییابیم که جورج، شوهری خسته و بهانهگیر از مارتای الکلی است. در آن میهمانی، مارتا زن و شوهر جوانی (جورج سگال و سندی دنیس) را دیرهنگام به خانه دعوت میکند تا ورودِ آنها (بهخصوص شوهر جوان و جذاب زن جوان) را به دانشگاه خوشآمد بگوید.
برخلاف روال معمول، که میزبان چهرهای گشاده در برابر میزبان دارد، جرج و مارتا رفتار پرتنشی در برابر میهمانان خود به نمایش میگذارند و برخلافِ آنان، زن و شوهر میهمان رفتاری عامهپسند و ظاهراً نقش زن و شوهر خوشبخت را بازی میکنند، و حال سؤال این است: آیا رفتار این زن و شوهر جوان، رفتاری متناقض به علت دیدن رفتار میزبانان خود است یا نه، جزئی از ساختار معمول زندگی آنهاست؟
این سؤالی است که فیلم در سه پرده با جستجوی عمیقِ این چهار شخصیت و بررسی علایق و رفتارشناسی این دو زوج درصدد پاسخ به آن است. آشنایی دو زوج، سازندهٔ پردهٔ اولِ فیلم است. پردهٔ دوم هنگامی است که زوجین به کابارهٔ خالی میروند و به بازی میپردازند، و پردهٔ سوم درگیری مارتا و جرج و تخیلاتِ آنها دربارهٔ پسرشان است. این فیلم یک کمدی سیاه از روابط پیچیده بین افراد است. گرچه در صحنههای مختلفی شاهد قهقهههای بلندی هستیم، ولی این خندهها هرگز بیننده را نمیخندانَد بلکه فقط او را به فکر فرومیبَرَد و تا حدی آزار میدهد.
صحنههای فیلم، در شب گرفته شدهاند و سایههای متعددی از شخصیتها و محیط اطراف در زیر نور مهتاب و نور چراغهای روشن محیط نشان داده میشود. دوربین در این فیلم، تماشاگرِ صِرف نیست. فیلمبرداری بهصورتی است که بیننده احساس میکند دوربین درون چشم این چهار شخصیت قرار دارد و هر وقت سَری میچرخد، دوربین با توانمندی صحنهٔ جلوی چشم را نشان میدهد. تمامی نکاتِ فوق بههمراه بازی توانمند الیزابت تیلور و ریچارد برتون، که بهترین بازی خود در یک فیلم را به نمایش گذاشتهاند ونمایشنامهٔ روانشناسانه و ظریف ادوارد آلبی دست به دست داده تا یکی از شاهکارهای کلاسیک سینما را ببینیم.
آنجلا داک ورث
سید سینا میرعربشاهی
در این کتاب که به سرعت وارد لیست پرفروشترینهای نیویورکتایمز شد، آنجلا داکورث (از پیشروان روانشناسی موفقیت)، به همه کسانی که به دنبال موفقیت هستند – شامل والدین، معلمین، ورزشکاران و فعالین کسبوکار و ... – نشان میدهد که راز موفقیت به اندازهای که به اشتیاق و استقامت بستگی دارد، به استعداد وابسته نیست. او این مفهوم را «سرسختی» نامیده است. داکورث همراه با بیان داستان زندگی خود، به عنوان دختری که همواره عبارت «تو نابغه نیستی!» را از پدرش میشنیده ولی اکنون یک فرد موفق و پیشرو در زمینه روانشناسی موفقیت و مشاوره کسبوکار است، نشان داده است که برای موفقیت، ترکیب ویژهای از اشتیاق و مداومت بلندمدت ضروری است. او در این کتاب، خواننده را همراه خود به وضعیتهایی شدیدا چالشبرانگیز، نظیر دورههای آموزش ویژه نظامی، آموزش مدارس با شرایط بسیار بد، آزمونهای ملی و ... برده و نشان میدهد که چگونه با ارزیابی هزاران مصاحبه با افراد موفق در زمینههای مختلف، به این راز موفقیت پی برده است. برخی بینشهای ارزشمندی که در این کتاب ارائه شده است: • چرا هر تلاش شما برای رسیدن به اهدف، در نهایت دو برابر ارزشمند است • چگونه صرف نظر از هوش و موقعیت، میتوان «سرسختی» را آموخت • چگونه علایق مادامالعمر شکل میگیرند • کدام یک برای کودکان بهتر است؛ یک آغوش گرم و یا استانداردهای سختگیرانه • و ... ضمن آموزنده، سرگرمکننده و حتی تغییر دهنده زندگی بودن، «سرسختی»، کتابی است که نشان میدهد زمانی که در شرایط چالشی و سقوط هستید، در ذهن شما چه میگذرد و چه چیزی باعث ایجاد تمایز میشود. چیزی که استعداد و یا شانس نیست، بلکه قدرت اشتیاق و پشتکار فرد است!
شناخت آثار ماندگار کلاسیک و پی بردن به نقش آنها در تحول ادبیات و هموار کردن راه نویسندگان دوران های بعد، برای خوانندۀ ادبیات ضرورت مطلق دارد. گوستاوفلوبر در شمار نویسندگانی است که آثارش هم به اعتبار شخصیت ها و هم به سبب نوآوری هایی که راهگشای نویسندگان بعد از او، از هر مکتب و هر نحله، بوده، بی گمان جایگاهی والا در ادبیات جاودان جهان دارد. ماریو بارگاس یوسا در عیش مدام ما را با شخصیت و زندگی فلوبر و دیدگاه های ادبی و اجتماعی او آشنا میکند و گام به گام پنج سال تلاش توان فرسا و پرشکوه این نویسنده را در آفرینش مادام بوواری، مهم ترین رمان او، پی می گیرد و آنگاه با تحلیلی موی شکافانه ابعاد گوناگون این رمان را که خود نخستین رمان مدرن می خواندش برای خواننده روشن می کند.
نام نویسنده : انیس لودیگ
نام مترجم : منصوره رحیم زاده
برنده ی جایزه ی خانه مطبوعات فرانسه در سال 2013
«کمی قبل از خوشبختی» دومین، مهم ترین و موفق ترین رمان نویسنده ی معاصر فرانسوی، انیس لودیگ، است. سطر به سطر این اثر که در سال 2013 برنده ی جایزه ی خانه ی مطبوعات فرانسه شد، سرشار از احساسی ناب، طنزی لطیف و از همه مهم تر درس هایی برای زندگی ست که نگاه خواننده به زندگی را برای همیشه تغییر می دهد. همان طور که روزنامه ی معتبر فیگارو این رمان را توصیف کرده است، «کمی قبل از خوشبختی به کتابهای تصنعی که به زور سعی دارند افکار منفی خوانندگان شان را تغییر دهند، شباهتی ندارد. مطالعه این رمان درست مثل زندگی کردن یک داستان واقعی است.»
«هیچ وقت تسلیم نشو. شاید آن زمان که تسلیم می شوی، دو ثانیه پیش از معجزه باشد...»
نام نویسنده : آگوتا کریستوف
نام مترجم : اصغر نوری
«مدرک» کتاب دوم از سهگانه دوقلوهای «آگوتا کریستوف» است که اصغر نوری به فارسی ترجمه کرده است.
اولین آثار او نمایشنامههای کوتاهی بودند که توسط گروههای آماتور روی صحنه میرفتند و بعضیشان هم در رادیو اجرا شدند. اما تا سال ۱۹۸۶، آگوتا کریستوف در دنیای ادبیات فردی تقریبا ناشناخته بود تا اینکه همان سال انتشاراتی معتبر در فرانسه اولین رمان او را با نام دفتر بزرگ منتشر کرد. این رمان با استقبال بیسابقه مواجه شد و جایزه بهترین کتاب اروپایی را به خود اختصاص داد.
دفتر بزرگ درواقع جلد اول از سهگانه دوقلوها بود که با رمانهای مدرک و دروغ سوم کامل شد و آگوتا کریستوف را به یکی از نویسندگان شناختهشده دنیا تبدیل کرد. این سهگانه خیلی زود به بیش از ۳۳ زبان ترجمه شد.
در بخشی از رمان میخوانیم: «امروز، یک نامه دریافت کردم. یک نامه رسمی. آنجاست، روی میزم، میتوانید بخوانیدش. نامه اعاده حیثیت توماس است، نامه بیگناهیاش. هیچوقت شک نداشتم که او بیگناه است. آنها برایم نوشتهاند: شوهرتان بیگناه بود، او را اشتباهی کشتیم. ما آدمهای زیادی را اشتباه کشتهایم، اما حالا، همهچیز سروسامان گرفته است، ما پوزش میخواهیم و قول میدهیم که دیگر چنین اشتباههایی تکرار نشود... آنها معذرت میخواهند، ولی توماس مرده! میتوانند دوباره او را زنده کنند؟ میتوانند آن شبی را پاک کنند که همه موهام سفید شد، شبی که دیوانه شدم.»
آگوتا کریستف نویسندهی مجاریالاصل سوئیسیست که از بزرگترین نویسندگان معاصر سوئیس به شمار میرود و رمان دفتر بزرگ نیز یکی از کارهای مهم او به شمار میرود که تاکنون به ۴۰ زبان زندهی دنیا ترجمه شده است.
روبر مرل
مترجم : احمد شاملو
مرگ کسب و کار من است در واقع سرگذشت رودلف هوس است. او در کتاب رودلف لانگ نام دارد. چرا که کتاب کل داستان زندگی این جلاد نیست و فقط شامل بخش کاری وی و در بارهٔ چند سال پایانی زندگی اوست. سالهایی که فرمانده و مسئول اردوگاه آشویتس بود؛ و مسائل مربوط به زندگی شخصی او به کمک خلاقیت نویسنده و با نگاه بر زندگی اغلب نیروها ی نازی است. لازم است ذکر شود که در هنگام فرار او با اسم «فرانز لانگ» زندگی میکرد.
بخشی از یادداشت مترجم : در حقیقت این کتاب زندگی نامه یک جلاد مدرن است، و چارچوب زمانی آن وقایع تاریخی مسلمی است که در نیمه اول قرن حاضر بر اروپا گذشته. و سوای آنچه به صورت وقایع خانوادگی و برخوردهای شخصی قهرمان داستان عنوان شده هیچ چیز ان ساخته و پرداخته خیال بافی نیست؛ هر چند این وقایع فرضی نیز ـنچنان واقعی می نماید که محتمل است نویسنده، اساس آن را بر تحقیقاتی در زندگی خصوصی پاره ای از جنایتکاران نازی بنا نهاده باشد...
جوجو مويز
مترجم: مريم مفتاحي
ویل ترینرِ ماجراجو، کسی که همواره به ورزشهای مخاطرهآمیزی چون صخرهنوردی میپرداخت، در اوج جوانی و سلامت و ثروت اتفاقی برایش رخ میدهد و به لحظهای زندگیاش تغییر میکند و او...
من پیش از تو یک رمان عشقی نیست، اما عشق، عنصر اصلی آن است؛ عشقی متفاوت که از چارچوبهای زمینی خارج میشود و به لایهی آرمانی میرسد و پیچیدگی احساسات درونی انسان را برملا میسازد.
آسوشیتدپرس درباره این رمان مینویسد: بعضی کتابها را نمیتوان زمین گذاشت. کتابهایی وجود دارند که آدم به حدی جذب شخصیتهایش میشود که دوست ندارد داستان به پایان برسد، برای همین خواندنش را کش میدهد. کتاب جوجو مویز یکی از این کتابهاست. گاهی میخندید، گاهی لبخند میزنید و گاهی عصبانی میشوید، و بله، گاهی اشک میریزید. پیشنهاد من: کتاب من پیش از تو را باید همراه با یک جعبه دستمالکاغذی فروخت.
نیویورک تایمز نیز نوشته است: نویسندهی کتاب خواننده را در موقعیتی قرار میدهد که اشکریزان بخواند و جلو برود... با دو شخصیت اصلی داستانش قصهای میآفریند که در خاطرهها میماند.
مولفان: مهرداد وثوقی (مترجم), ژوزه ساراماگو (نویسنده)
این رمان، که متن کاملش برای نخستین بار به فارسی برگردانده میشود، از معدود آثار ژوزه ساراماگو است که نامش در فهرست معروف کتابهایی است که باید پیش از مرگ خواند. قهرمان داستان، معلم تاریخ دبیرستان است. مردی به اسم ترتولیانو ماکسیمو آفونسو، که ازدواج نافرجامی را از سر گذرانده و چندی است با دختری به نام ماریا دپاز آشنا شده است. زندگی روزمره و پیشامدهای ملالآور گذشته، ماکسیمو را به مردی افسرده تبدیل کرده است. روزی همکارش فیلمی به او میدهد تا برای اندک زمانی هم که شده او را از درونگرایی برهاند. ماکسیمو فیلم را میبیند اما، با دیدن صحنهی کوتاهی از آن، شعلهی ماجرایی افروخته میشود که همزاد را در زمرهی پرچالشترین آثار ساراماگو قرار داده است.
ژوزه ساراماگو تنها نویسندهای از کشور پرتغال است که تاکنون توانسته جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند. سبک و ویژگی داستاننویسی او چنان منحصربهفرد است که میتوان ادعا کرد ساختار نوشتههایش امضای او محسوب میشود. ساختاری که شاید در ابتدا داستان را سختخوان جلوه دهد، اما خواننده همین که اندکی با آن پیش برود، نه تنها از سختخوانی آن دلزده نمیشود، بلکه لذت وافری نیز میبرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.