نام نویسنده : ایزابل آلنده
نام مترجم : معصومه عسکری
نام انتشارات : کوله پشتی
20,000 تومان
نام نویسنده : ایزابل آلنده
نام مترجم : معصومه عسکری
عشق ما اجتناب ناپذیر بود آلما،من همیشه این را می دانستم،هرچند سال ها با این حقیقت جنگیدم و سعی کردم تو را از ذهنم پاک کنم،و می دانستم که نمی توانم این کار را از صمیم قلب انجام بدهم وقتی تو مرا بی دلیل ترک کردی،واقعا آن وضعیت را درک نکردم احساس کردم فریب خورده ام اما در طول اولین سفرم به ژاپن فرصتی به من دست داد که آرام شوم و کم کم پذیرفتم که تو را در این دنیا از دست داده ام دیگر دست از فکر و خیال و حدس زدن این که چه بین ما رخ داده برداشتم.هیچ امیدی نداشتم که دوباره با هم باشیم.حالا بعد از چهارده سال جدایی که روز به روزش را به تو فکر کردم،درک کردم که ما هیچ وقت نمیتوانستیم زن و شوهر بشویم هرچند که آن احساسات نزدیک مان را هم نمیتوانیم دور بیندازیم من از تو دعوت میکنم که عشق مان را در یک حباب زنده نگه داریم و از خارهای زندگی حفظش کنیم آن را برای آخر عمرمان و حتی برای بعد از مرگ مان دست نخورده نگه داریم.ما میتوانیم عشق مان را برای همیشه زنده نگه داریم.
نام نویسنده : ایزابل آلنده
نام مترجم : معصومه عسکری
نام انتشارات : کوله پشتی
وزن | 366 گرم |
---|
بهزاد عبدي
باران
تقصیر لباس ها نبود اگر هر کجا رفتی مشتی دکمه جا گذاشتی
هنوز موهایت از دودکش نقاشی بالا می رود این شهر تا ابد آلوده است از هرچه خبر این همه کلاغ اشکی که به پای من ریختی امروز اقیانوس شده دور سرم می چرخد
می چرخیم غرق می شویم بی عصایی که بشکافد چشم هایت را
تقصیر درخت ها نیست اگر دهانت بوی علف می دهد همیشه به وقت خداحافظی از تنت به جای دست گل سرخ به من می روید
بوی برف رد پایی نداشت تو آن قدر دور رفتی که آهسته آهسته قسمتی از شب شدی
بعد از تو هرچه آفتاب خود را تکه تکه کند هیچ جای این زمین گرم نخواهد شد
قبرستان مست کرده زیر گریه می زند دریا می شود به پای ما می افتد
قبرستان با آخرین سنگ به آشپزخانه رسیده و ساق های خیس مادر به فکر زمین است که ما هر چه زیر پایش را کندیم بهشتی پیدا نشد
در نبود تو ناگهان آن قدر بزرگ شدیم که از کوهستان صخره به دوش برگردیم زیر لب بگوییم: باران همیشه فردای آخرین روز می بارد باران همیشه شبیه تو می آید
پاتریک دوویت
مترجم: پیمان خاکسار
رمان برادران سیسترز نامزد جایزهٔ ادبی من بوکر ۲۰۱۱ شد و تقریباً در تمام فهرستهای بهترین کتابهای سال ۲۰۱۱ نیز حضور داشت.
آخرین باری که بعد از چند ماه کار توی معدن برگشتم به شهر یه کیسهی بزرگ طلا همراهم بود. با این که میدونستم این کار دیوونگیه ولی تصمیم گرفتم تو یکی از گرونترین رستورانهای شهر یه غذای حسابی بخورم. به استحضارتون برسونم که مجبور شدم برای یه وعده غذا سی دلار پول بدم. غذایی که اگر توی شهر خودم خورده بودم نیم دلار بیشتر برام خرج بر نمیداشت.
مردم كتابهايي را كه دوست دارند به اشتراك ميگذارند. آنها ميخواهند حس خوبي كه موقع خواندن كتابها احساس كردهاند يا ايدههايي را كه در صفحات كتابها يافتهاند، با دوستان و خانواده سهيم شوند. خواننده كتاب با به اشتراك گذاشتن يك كتاب محبوب سعي ميكند همان شور، شادي، لذت و هيجاني را كه خودش تجربه كرده است با ديگران سهيم شود. چرا؟ سهيم شدن عشق به كتابها و يك كتاب بخصوص با ديگران كار خوبي است. اما از طرفي هم، براي هر دو طرف تمرين دشواري است. درست است كه اهداكننده كتاب روحش را بري نگاهي رايگان آشكار نميكند، اما وقتي كتابي را با اين اعتراف كه يكي از كتابهاي مورد علاقهاش است هديه ميكند، انگار كه روحش را عريان كرده است. ما همان چيزي هستيم كه دوست داريم بخوانيم. وقتي اعتراف ميكنيم كتابي را دوست داريم، انگار داريم اعتراف ميكنيم كه آن كتاب جنبههايي از وجودمان را به خوبي نشان ميدهد، حتي اگر آن جنبهها معلوم كند كه ما هلاك خواندن رمانهاي عاشقانهايم، يا دلمان لك زده براي داستانهاي ماجراجويانه، يا اينكه در خفا عاشق كتابهاي جنايي هستيم.
آدام جانسون
ترجمه: فرناز كاميار
آدام جانسون (به انگلیسی: Adam Johnso) (زادهٔ ۱۲ ژوئیهٔ ۱۹۶۷ در داکوتای جنوبی آمریکا)، نویسندهٔ رمان و داستانهای کوتاه و برنده جایزههای ادبی مختلف است.
ميگويم: «آيا كارم اشتباه بود كه شما را به اين دنيا احضار كردم؟ همسرم ميگويد شما مانع به سوگ نشستن مردم ميشويد، يعني اين حالت شما مانع پذيرش واقعيت ميشود؛ واقعيتي كه در آن خود واقعيتان مرده است.» پرزيدنت ته ريشش را با دست ميمالد. نگاهش را به پايين ميدوزد و ميگويد: «كار از كار گذشته.» عجيب است، قبلا در برنامه شصت دقيقه به اين جمله اشاره كرده بود؛ همان جايي كه بابت قانوني كردن وجود زنبورهاي رباتي براي استفاده شهري، ابراز تاسف كرد. ميپرسم: «آيا ميدانيد من شما را ساختهام؟» ميگويد: «ما همه آزاد به دنيا ميآييم و كسي نميتواند ديگري را معامله كند يا بسازد.» «ولي شما به دنيا نيامدهايد؛ من الگوريتمي بر اساس عملكرد هسته لينوكس نوشتهام. شما يك موتور تحقيقي متن باز هستيد كه با بوت تبادل دوطرفه و مترجم ويدئويي يكي شدهايد. اين برنامه وب و آرشيو عكسها و ويدئوها و اطلاعات فردي را زير و رو ميكند؛ يعني هر چيزي كه اكنون ميگوييد، قبلا گفتهايد.» براي نخستين بار پرزيدنت ساكت ميشود. ميپرسم: «آيا ميدانيد كه زنده نيستيد و مردهايد؟» پرزيدنت بيهيچ ترديدي ميگويد: «پايان زندگي، نوع ديگري از آزادي است.»
گابریل زوین
لیلا کرد
زندگی داستانی ای. جی. فیکری که نامزد بهترین رمان سال ۲۰۱۴ به انتخاب گودریدز بود، روایتی است از زندگی “ای. جی. فیکری“، که تنها کتاب فروش یک جزیرهی دورافتاده است و تغییر زندگی او با ورود یک دختر کوچک به زندگی اش و آشنایی اش با نماینده فروش یک انتشارات اتفاق می افتد.
کتاب دو بخش و سیزده فصل دارد، که عنوان هر فصل، عنوانِ یکی از داستانهای معروف جهان و چکیدهای از معرفی این کتابها از طرف ای.جی. به دخترخواندهاش مایا است.
هرکسی که عاشق کتاب و کتاب فروشی و دنیایی که خواندن به رویش می گشاید، باشد عاشق این کتاب خواهد شد.
موريل باربری
مترجم : مرتضی كلانتريان
«خانم ميشل ظرافت جوجهتيغي را دارد: از بيرون پوشيده از خار، يك قلعهي واقعي نفوذناپذير، ولي احساسم به من ميگويد كه از درون او به همان اندازهي جوجهتيغي ظريف است، حيوان كوچك بيحال، بهشدت گوشهگير و بياندازه ظريف.» (از متن كتاب)
ظرافت جوجهتيغي دومين رمان موريل باربري، نويسندهي چهلسالهي فرانسوي، است كه جايزهي برتر سال 2007 اتحاديهي ناشران فرانسه به آن تعلق گرفته است. رمان نخست اين نويسنده به نام شكمبارگي به چندين زبان ترجمه شده است.
هاكوپ بارونيان
آندرانیک خچومیان
هاکوپ بارونیان (تلفظ به Eastern Armenian as Hakop Paronyan, TAO: Յակոբ Պարոնեան, RAO: Հակոբ Պարոնյան,؛ ۱۹ نوامبر ۱۸۴۳ – ۲۷ مه ۱۸۹۱) نویسنده پرنفوذ،طنزپرداز، آموزگار و چهره اجتماعی در سده ۱۹ میلادی در بین ارمنیان ساکن عثمانی بود.
وی به همراه یروانت اودیان به عنوان بزرگترین طنزپردازان تمامی ادوار ادبیات ارمنی شناخته میشوند.
مشهورترین اثر بارونیان "عاليجنابان مفلس" مي باشد.
«عالیجنابان مفلس» که ماجرای آن در صد سال پیش رخ میدهد، درباره آدم پولداری است که به قصد ازدواج از شهرستانی به استانبول (ترکیه) میآید ولی دست بر قضا مورد سوء استفاده اقشار مختلف قرار میگیرد و از آمدن خود پشیمان میشود.
به گفته مترجم، این اثر اگرچه در ظاهر تراژیک است اما از رگههای طنز بهره برده است.
روبر مرل
مترجم : احمد شاملو
مرگ کسب و کار من است در واقع سرگذشت رودلف هوس است. او در کتاب رودلف لانگ نام دارد. چرا که کتاب کل داستان زندگی این جلاد نیست و فقط شامل بخش کاری وی و در بارهٔ چند سال پایانی زندگی اوست. سالهایی که فرمانده و مسئول اردوگاه آشویتس بود؛ و مسائل مربوط به زندگی شخصی او به کمک خلاقیت نویسنده و با نگاه بر زندگی اغلب نیروها ی نازی است. لازم است ذکر شود که در هنگام فرار او با اسم «فرانز لانگ» زندگی میکرد.
بخشی از یادداشت مترجم : در حقیقت این کتاب زندگی نامه یک جلاد مدرن است، و چارچوب زمانی آن وقایع تاریخی مسلمی است که در نیمه اول قرن حاضر بر اروپا گذشته. و سوای آنچه به صورت وقایع خانوادگی و برخوردهای شخصی قهرمان داستان عنوان شده هیچ چیز ان ساخته و پرداخته خیال بافی نیست؛ هر چند این وقایع فرضی نیز ـنچنان واقعی می نماید که محتمل است نویسنده، اساس آن را بر تحقیقاتی در زندگی خصوصی پاره ای از جنایتکاران نازی بنا نهاده باشد...
جوجو مويز
مترجم: مريم مفتاحي
ویل ترینرِ ماجراجو، کسی که همواره به ورزشهای مخاطرهآمیزی چون صخرهنوردی میپرداخت، در اوج جوانی و سلامت و ثروت اتفاقی برایش رخ میدهد و به لحظهای زندگیاش تغییر میکند و او...
من پیش از تو یک رمان عشقی نیست، اما عشق، عنصر اصلی آن است؛ عشقی متفاوت که از چارچوبهای زمینی خارج میشود و به لایهی آرمانی میرسد و پیچیدگی احساسات درونی انسان را برملا میسازد.
آسوشیتدپرس درباره این رمان مینویسد: بعضی کتابها را نمیتوان زمین گذاشت. کتابهایی وجود دارند که آدم به حدی جذب شخصیتهایش میشود که دوست ندارد داستان به پایان برسد، برای همین خواندنش را کش میدهد. کتاب جوجو مویز یکی از این کتابهاست. گاهی میخندید، گاهی لبخند میزنید و گاهی عصبانی میشوید، و بله، گاهی اشک میریزید. پیشنهاد من: کتاب من پیش از تو را باید همراه با یک جعبه دستمالکاغذی فروخت.
نیویورک تایمز نیز نوشته است: نویسندهی کتاب خواننده را در موقعیتی قرار میدهد که اشکریزان بخواند و جلو برود... با دو شخصیت اصلی داستانش قصهای میآفریند که در خاطرهها میماند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.